نامه شهید
جانهای شیفته عشق با گامهایی استوار میروند تا درس جانبازی را به تمامی شیفتگان جهان بیاموزند
 نام و نام خانوادگی   :مرتضی صبور
نام پدر                   : عبدالله
آخرین مدرک تحصیلی : دیپلم ریاضی
 
مادر جان قربانت گردم.
پس از سلام، دستت را می بوسم و به خاطر رنجی که بر تو تحمیل کرده ام امید عفو دارم. من این الان در قطار تهران- خرمشهر برایت می نویسم ساعت حدود ده شب است و بچه ها عده ای خوابیده اند و عده ای سرود می خوانند و گروهی نیز در حال نیایشند چه صداقتی در این جوانان نهفته است چه جانهای پاکی و با چه شور و شعفی میروند تا آخرین حد ایثار یک انسان را در میدان نبرد عرضه نمایند صحنه های بسی هیجان انگیزی وجود دارد نمیدانم از که این سخن آغاز نمایم جانهای شیفته عشق با گامهایی استوار میروند تا درس جانبازی را به تمامی شیفتگان جهان بیاموزند این مردان قویدل خردسال این جانهای پاک آنچنان ساده و صمیمی اند که حد ندارد آنچنان انسانی بیاندیشند که در هر لحظه ای درسس تازه برای من بیاموزند این انسانهای والا گوئی تمامی چهارچوب ابعاد زندگی قرن را در هم شکسته اند و در پی جوئی اندیشه های انقلابی نه تنها جهادی عظیم بر پا ساخته اند بلکه کل معنویت موجود و معیارهای آن را نیز به نحوی عادی دگرگون ساخته و متعالی می نمایند باز برایت خواهم نوشت دیر وقت است و چراغ باید که خاموش شود.
دست نوشته های شهید

کسی که خدا را طلب کند می یابد برگشت همه به سوی اوست.

ای که خفتی دشت خون و دادها میرسد از سینه ها فریادها فریادها

میبرد هر سو که دارد بادها بادها مرگ تو هرگز نمیرد یادها یادها

خوب بخواب آسوده و آرام باش خون تو گلگون نموده پرچم آزاده ها

خدایا بهترین نعمتی بود که برای من بنده حقیرت عطا فرموده بودی و با بهترین وجه هم از من گرفتی سپاسگزارم.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده