خاطره دل آرام خداوندي
يکشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۵۴
بدون اينكه تاج دامادي بر سر نهد و دل پدر و مادر خود را با آوردن عروس شاد نمايد، بیست و یکم خرداد سال 58 در حالي كه با وسيله ي نقليه ي خويش در جاده ي پبرانشهر - نقده مسافركشي مي نمود توسط ضد انقلاب شهید شد.
نوید شاهد آذربایجان غربی: شهید ایوب خداوندی متولد روستای راهدانه نقده بود که از همان کودکی کمک دست پدر بود و در جوانی برای کمک به امرار معاش خانواده رانندگی می کرد و ایوب بیست و یکم خرداد سال 58 در حالي كه با وسيله نقليه خودش در جاده پيرانشهر - نقده مشغول مسافركشي بود که توسط ضدانقلاب به شهادت رسید.

خاطره دل آرام خداوندي خواهر شهيد
شهيد ايوب خداوندي فرزندي از سرزمين پاك آذربايجان در خانواده اي متدين و غيور به سال 1327 در روستاي راهدانه از توابع نقده چشم به عالم طبيعت گشود و جو مذهبي خانواده اش نخستين نهال بارور ايمان و تلاش را در مزرعه پاكيزه دل كوچك او كاشت. 
شهيد به دليل مشكلات موجود در كلاس سوم ابتدائي ترك تحصيل نمود و از همان كودكي به كار براي كمك به امرار معاش خانواده اش پرداخت. ايشان كه قبل از شهادت به رانندگي مشغول بود انساني پاك و متين بود كه با اطرافيان به ملايمت و مهرباني رفتار مي نمود. 
ايوب از فرزندان واقعي تبار عاشقان عصمت و طهارت بود كه به سالار شهيدان كربلا ارادت خاصي داشت و در ايام ماه محرم يكي از فعالين هيئت عزاداري بود.
سرانجام برادرم، اين انسان پاك و معصوم بدون اينكه تاج دامادي بر سر نهد و دل پدر و مادر خود را با آوردن عروس شاد نمايد، بیست و یکم خرداد سال 58 در حالي كه با وسيله ي نقليه ي خويش در جاده ي پبرانشهر - نقده مسافركشي مي نمود توسط ضد انقلاب كه به هيچ كس حتي زنان و كودكان بي دفاع نيز رحم نمي نمود و جنايتهاي دل خراش انجام مي داد، با ناجوانمردي هر چه تمامتر به شهادت رسيد و ماشين او نيز به غارت برده شد.
پيكر مطهر اين شهيد مظلوم يك ماه بعد از شهادت در اطراف روستاي قارنا پيدا شد و در گلزار شهداي شهرستان نقده به خاك سپرده شد.
به روايت خواهر معظم شهيد ايشان خيلي مهربان و نسبت به همسايه و فاميل دلسوز بود به طوري كه مي گفت: موقع فلج به دنيا آمدن دخترم سولماز هميشه مي آمد و مي گفت: اي كاش خانه مان نزديك خانه شما بود، بيشتر مي توانستم به اين رسيدگي كنم، و معمولا ايشان او را به دكتر مي برد و پيگير كارهاي بيرون از خانه او مي شد.
ايشان در ادامه ي صحبتهايش مي گويد: موقع شهادت شهيد ميرزاعلي بدلي و خانواده ي وي به جهت همسايگي و شناختي كه از ايشان داشت خيلي ناراحت و متاثر بود و مي گفت اي كاش من به جاي ايشان به شهادت مي رسيدم.
شهيد بزرگوار به روايت خواهر شهيد در هيئتهاي عزاداري امام حسين (ع)‌ خيلي فعال بود به طوري كه تنها آثار باقي مانده از او عبارت از سربند و زنجير او بود كه سال گذشته جهت استفاده در ايام محرم به هيئت زنجيرزني روستاي دورگه تحويل دادم.
خواهر معظم شهيد در پاسخ به اين سؤال كه آيا خاطره اي از او به ياد داريد؟
مي گويد: خاطره ي من از او درددلي است كه او با من مي نمود و نسبت به ما مهر مي ورزيد.
در ادامه مي گويد: با رفتن او كه تنها نان آور خانواده بود انسجام اين خانواده از هم پاشيد و ما را خيلي متاثر و داغدار نمود.

خواهرزاده ي شهيد كه  خود نيز فرزند شهيد مي باشد مي گويد با توجه به اينكه موقع شهادت ايشان كوچك بودم و خاطرات زيادي به ياد ندارم . فقط آنچه به يادم مانده است محبت او نسبت به من بود که همیشه و در هر حالی که بود خودش را برای بردن من به دكتر براي معالجه پايم می آمد.

من افتخار مي كنم كه فرزند شهيد و خواهرزاده شهید هستم.


منبع: اداره اسناد، هنری و انتشارات بنیاد شهید آذربایجان غربی



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده