شهید خرداد ماه
يکشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۳۸
شهید مجتبی عابدی سقاء فرزند غلامعلی در سال 1347 در تهران چشم به جهان گشود. او در تاریخ 13/3/67 در منطقه عملیاتی والفجر ده در تپه های اطراف حلبچه به لقاءالله پیوست.

««بسم الله الرحمن الرحيم »»

امروز روز رياضت كشيدن و اين دنيا فعاليت و رنج كشيدن است. اگر اين دنيا منزلگاه ابدى ما بود جا داشت اعتراض كنيم كه خدايا ما مى‌خواهيم در منزلگاهمان خوش باشيم اين همه حوادث و شدتها و گرفتاريها و جنگ ها و ستيز ها و بيمارى‌ها و مرگ و مير ها و زد و خوردها براى چسيت ؟ ولى اگر كسى چنين پندارد كه دنيا منزلگاهش است اشتباه كرده است اينجا جاى آزمايش و امتحان است منزل شما عالم ديگرى است و شما در اين دنيا همانند مسافر مى مانيد .... فقيه عاليقدر آيت الله منتظرى

به نام او، به نام او كه معشوق است و ما عاشق، به نام او كه با يادش دل آرام گيرد و با ذكرش قلب آرامش پيدا كند و به نام خدايى كه دست ميگيرد و به مقصد مى رساند.

چقدر خوب است وصيت خود را با چند سوال و در آخر جواب شروع كنم .

آيا هيچ فكر كرده ايد كه چرا بعضى ها انديشه اى متعالى تر از ديگران دارند ؟ هيچ پى برده ايد كه‌چرا برخى از فرزانگان در اين زندگى بدنبال حيات ديگر و هدف والاتر و عشق برترند؟

آيا هيچ ديده ايد كسانى را كه به اين زندگى روزمره و خور و خواب و خشم و شهوت چندان دل نمى بندند و به چشم اندازهاى زيباتر و وسيعتر مى نگرند. راستى عشق چيست ؟ و عشق واقعى كدام است ؟ آيا باور كرده ايد كه جهانى عظيم تر و زيبا تر از جهانى كه با آن مانوس و آشناييم وجود دارد ؟ آيا ايمان داريد كه دنيا و آنچه در آن است در برابر آخرت و آن چه آنجايى است هيچ و كم بها است؟ مگر مى توان هستى را در پرانتز محدود ولادت تا مرگ خلاصه كرد؟ پس ابديت چه مى شود ؟ كمال مطلق و زيبايى معنوى چه مفهومى پيدا مى كند ؟

خلاصه جهان وسيعتر از آن است كه شناخته ايم ،ابعاد كران ناپيدا و ناشناخته عوالم وجود بسيار است و ما هنوز اندر خم يك كوچه هم نيستيم !

يكى هستى را تنها در محدوده زير گنبد كبود و سقف نيلى آسمان و پهنه زمين مى داند، يكى همه آنچه را تا كنون شناخته اند نسبت به ناشناخته ها همچون قطره اى در مقابل دريا مى داند .

يكى در بند بندگى بندگان است، يكى در قيد طاعت آزادى بخش خدا. يكى اسير شكم و شهوت است يكى رها از همه آرزو ها و آمال و متعلقات برده ساز، يكى گرفتار صدها علقه و پايبند هزاران وابستگى است، يكى رها از هر دو جهان .

اى سرو پاى بسته به آزادى مناز    

آزاده من ، كه از همه عالم بريده ام و يا 

غلام همت آنم كه زير چرخ كبود

ز هر چه‌رنگ تعلق پذيرد آزاد است


فرصت كم است بگذاريد نتيجه بگيرم مقصود آن است كه بدانيد زندگى را به بازيچه و مشغوليت و غفلت نبايد گذراند. نبايد هشتاد سال عمر كرد و كودك از دنيا رفت نبايد يك عمر زندگى كرد و نابالغ جهان را وداع گفت. از كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟ اين سوال اساسى زندگى ماست نبايد سر سرى  گرفت بايد جوابش را يافت و در مسيرش راه پيمود تا به كعبه مقصود رسيد. ما را صاحبى و آفريدگارى است خدا نام و ما بنده اوييم بنده اى ناتوان، نيازمند، عجول، غافل و جاهل (و خداى نكرده ) عاطل و باطل، خداوند در خدايى اش كامل و خوب است ولى ما در بندگى مان ناقص و بديم او خداى خوبى است ولى مابنده ناشايسته ايم !

كجا خدايى بهتر از اين مى توان يافت ؟ كمال محض و زيبايى مطلق است دوست داشتنى و پرستيدنى است اما  ما چه ؟ زهى تاسف در دنيا هستيم و عبادت او را نمى كنيم سخن را در اين جا با كلام شيرين مولاى متقيان حضرت على (ع) ختم كنم كه درمناجات با آفريدگار مى‌گويد:الهى انت كما احب فجعلنى كما تحب


خدايا تو آنگونه اى كه من دوست دارم پس مرا هم چنان قرار بده كه تو دوست مى‌دارى. در ادامه نيز چند خطى از سخنان امام عزيز مان را زينت بخش وصيت نامه خود مى كنم :

عمده اين است كه شما (در كارها ) دو جهت را در نظر بگيريد يكى اعتماد به خداى تبارك و تعالى كه وقتى بخواهيد براى او كار بكنيد به شما كمك مى كند راه را براى شما باز ميكند و يكى‌اتكال به نفس ، اعتماد به خودتان مى باشد .

فعاليت شما امروز براى كشور اسلامى يك عبادت است. شما امروزه همه‌تان با ايده اسلامى در حال عبادت هستيد چه در كارخانه ها و چه در كشاورزى و....وقتى انسان براى خلق خدا خدمت بكند و براى اينكه اين خلق در طول تاريخ ستم ديده‌اند، عقب نگه داشته شدند نگذاشتند رشد معنوى كنند، رشد مادى بكنند وقتى با اين ايده شما خدمت بكنيد شما در خدمت اسلام هستيد و شما مجاهد هستيد در پشت جبهه‌ها.

آنكه مهم است اين است كه مكتب به قدرت خودش باقى باشد و لو ما همه از بين برويم. ما شيعه ائمه اطهار هستيم ائمه اطهار يا كشته شدند و يا مسموم شدند لكن مكتبشان محفوظ بود. سيد الشهدا كشته شدند مكتبش محفوظ بود بلكه مكتب را زنده كرد.

دعا كنيم :

 الهى ان كان قبح الذنب من عبدك فليحسن  العفو من عندك

خداى من اگر گناه از بنده زشت است عفو كه از سوى تو زيباست .

خدايا بار الها چقدر لذت بخش است آن موقعى كه قلوب ما به ذكر تو آرام مى گيرد. چقدر زيباست عفو تو در مورد گذشتن از سر تقصيرات بنده ات خدايا تو خداى خوبى بودى ولى  ما بد بوديم تو در هدايت بنده بسوى معبود بسيار سفارش كردى خدايا تو راه را نشان ما دادى ولى ما راه نادرست را انتخاب كرديم و آن را ادامه داديم. خدايا اقرار مى كنيم كه خطا زياد كرديم گناه بسيار كرديم اما تو به ما لطف مى كنى تو ما را مى بخشى .

خدايا شايد آخر كار ما باشد شايد عمر ما سر آمده باشد شايد امرزو روز آخر ى باشد كه در دنيا هستيم. شايد امروز نتوانيم گذشته خو د را جبران كنيم. شايد اجل تو مهلتمان ندهد اما خدايا تو از دل ما واقفى تو از حال ما جويايى. تو مى دانى كه ما پشيمانيم تو مى دانى كه از كرده خود رنجانيم ولى معبودا ما كه گناه كرديم  دانسته و نداسته ، اما حال‌به درگاه تو روى آورديم خدايا كسى ديگر جز تو نمى شناسيم كه ارحم الراحمين باشد. كسى ديگر جز تو نمى شناسم كه غفار الذنوب باشد. خدايا تو تا بحال براى ما ستار العيوب و ستار الذنوب بودى ولى ما به لطف تو پاسخ نداديم اما حالا كه ما نيازمند عفو و بخشش تو هستيم تو هم لطفى كن و با فضلت با ما عمل كن چرا كه اگر با  عدلت با ما رفتار كنى حتما از دوزخيان خواهيم بود و مى دانى كه در دوزخ به سزاى اعمال گذشته خود مى رسيم اما خدايا تويى كه صاحب لطف و كرامتى پس بخشش تو چه مى شود كرم تو چه ميشود ؟ به هر حال دنيايمان اينطور گذشت اما عبادت تو را نكرديم ولى خدايا :

اگر گناه از بنده زشت است عفو كه از سوى تو زيباست پس خداى من مرا ببخش، پروردگارا معبودا تو بر احوال ما گواهى مى‌دانى كه از مرگ نمى ترسيم هيچگاه قصد گريز از آن را نخواهيم داشت. خدايا بعضى وقتها به فكر مى افتم كه الان وقت مرگ توست الان آماده باش كه وقت رفتن است الان نوبت توست مامور خدا آمده اجل تو آمده پيك شادى براى تو خبر خوشى آورده خبر مرگ اما خدايا بعد كه فكر ميكنم مى‌بينم اگر هر آن و لحظه نوبت مرگ من باشد و قرار باشد زندگى ديگر را آغاز كنم توشه‌اى ندارم چيزى براى  آخرت ندارم پس اندازى ندارم. خودم هستم و جسم كثيفم با بارى سنگين از گناه اما الهى باز آماده ام با اينكه كوله بارى از گناه دارم و چيزى ديگر نيست اما آماده ام، آماده ام تا مرگ را با جان و دل پذيرا باشم. خدايا وقتى تفكر از محدودهاى مادى پر مى‌كشد تا لايتناهاى غيب بال مى گسترد جان ناچيزترين چيزى است كه بر سر آن مى توان نهاد .

پس بارالها قبل از اينكه بار سفر ببنديم و راهى شويم  بسوى تو اگر فرصتى دارم تو كمكم كن تا لااقل عبادت تو را بكنيم. خدايا كمكمان كن تا معصيت تو را نكنيم طورى باشد كه همیشه در محضر تو باشيم. بار الها چنان كن كه وقتى بار سفر بستيم و راهى شديم با دلى آسوده و خيالى راحت از پل صراط بگذريم و بر بهشت جاودانت قدم بگذاريم اما اگر بناست بعد از رفتن ما تو ما را به جهنم بفرستى كه به سزاى اعمال گذشته خويش برسيم لطف كن و مامور خود را بفرست كه هر چه زودتر اين جسم كثيف را بى روح كند تا در اين دنيا بيش از اين معصيت تو را نكنيم. خدايا تو آنطورى هستى كه من دوست دارم پس مرا هم آنطور كن كه خود دوست دارى .

اما كربلا :

السلام عليك يا ابا عبد الله الحسين (ع)

كربلا ! عزممان جزم است و اراده مان استوار قصد ديدارت را كرديم با آب دجله و فرات وضو ساخته ايم. نماز عشق را بجا آورده ايم. حسين جان به مادرت زهرا (س) متوسل گشته ايم.

در خانه ننشته‌ايم كه هواى ديدارت را بكنيم و توقع داشته باشيم كه كوردلان صدامى خود به خود از سر راه ديدارت كنار بروند.

با شجاعتهاى بى مانند با سلحشوريها با گذشت و ايثار تا سر حد نثار جان و با خونمان راه ديدارت را هموار كرده ايم و دشمنان كور دل را به خوارى و ذلت نشانده ايم. لحظه ديدارمان كربلا چه با شكوه خواهد بود. حسين جان آنقدر فرياد هل من ناصر ينصرت نافذ بود و آنچنان تنهايى ات در آن تفتيده دشت برهوت دلمان را به آتش كشيد كه اكنون در لبيك به تو اى وارث رسولان همه صعبها و سختى ها را با لذت ايثار بر دوش خواهيم كشيد .

((الهى ربنا تقبل منا ))

 مجتبى عادبدى انديمشك 22/10/1366

منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده