مروری بر زندگی و سیره شهيد سيد باقر مير احمدي
حکايت لاله هاي سرخ حکايت عشق است و عاشقي ، قصه ي دلدادگي انسانهاي برتر است که از زيستن گو هر عشق را برگزيدند و از لزٌات تنها به فنا شدن در راه معشوق راضي و خشنود گشتند و ما رسالت سنگيني داريم که بايد راز اين ايثار را در گوش آنان که اين حديث آشنا را نشنيده اند بخوانيم تا بدانند که گذشتگان آنان تاوان سنگيني براي حفظ انقلاب و ارزشهاي مقدس آن پرداختند و اينک حديثي آشنا از عاشقِ دل باخته اي ديگر ...
نویدشاهدگیلان: شهيد سيد باقر مير احمدي در سال 1334 در يکي از روستاهاي شهرستان رودسر ( سيارستاق) ديده به جهان گشود و از بدو تولد از طريق مادر مدينش با شجاعت جد و مولايش حسين ابن علي (ع )  آشنا شد . وي بعد از گزراندن تحصيلات ابتدايي براي تحصيل دروس ديني به قزوين و سپس به قم رفت در اوايل ورود به حوزه علميه قم با موضوع قيام و حرکت انقلابي حضرت امام خميني (ره ) آشنا شد و فعاليت هاي انقلابي و مخفي خود را در بين دوستان و طرفداران امام (ره) آغاز نمود اولين بار در سالي که علماي قم يادبودي براي شهداي حمله ي ساواک به حوزه ي علميه برگزار مي کردند در حجوم ساواک به اين مجلس سيد باقر به همراه عده زيادي از طلاب دستگير به زندان قم سپس به اوين منتقل گرديد وي در حالي تحت شديد ترين شکنجه ها قرار گرفت که به سن قانوني نرسيده بود ، اما بعد از مدتي موفق شد که از زندان فرار کند ايشان اگرچه بعد از فرار مصمم تر شده بود اما از آنجا که تحت تعقيب ساواک بود با اسم مستعار داود و مجيد و با چهره اي مبدل مشغول فعاليت شد .
هر جاي دنيا که اسلام در خطر باشد بودن هيچ واهمه اي بايد به کمکش شتافت

آغاز زندگي مخفي و غريبانه او يادآور غربت مسلم در شهر سرد و بي روح کوفه بود اگرچه وي  غريب و تنها بود اما اراده اي قوي ، قدمهايي با صلابت ، احساسي لطيف و پاک و بي توقع داشت ، چون علامت خاصي در شانه چپ خود داشت همين نشانه اي براي لو رفتن بود وي در تعقيب و گريز از چنگ ساواک و ماموران امنيت مدتهاي طولاني بي خبر از خانواده زندگي مي کرد تا جايي که مادر چشم انتظارش گمان کرده بود که ايشان به دست ساواک کشته شده است .

بارها ماموران امنيتي براي پيدا کردن او به محل تولدش وارد شدندو به شکل هاي مختلف در مسير منزل کمين مي کردند  تا شايد ايشان را شناسايي کنند . بار ديگر سيد باقر در يک حرکت سياسي که مشغول کارهاي تبليغاتي بود دستگير شد و پس از زنداني شدن وي را به عنوان سرباز به شيراز فرستادند ، پادگان مکان مناسبي براي آموزش نظامي و رزمي او بود لذا براي استفاده از اين موقعيت مدت آموزش را به خوبي سپري کرد و بقيه اوقات بودن در آن پادگان را تلف کردن وقت مي دانست ، به همين دليل از آنجا فرار کرد و در محله اي دور افتاده دور از شهر قم خانه محقري کرايه کرد و مشغول تحصيل و فعاليت سياسي مخفيانه شد.

در کنار فعاليت هاي سياسي به همراه بعضي از دوستان هم رزم به فکر افتادند تا به خانواده هايي که سرپرستشان در زندانها به سر مي بردند کمک مالي کنند لذا با وجود اينکه خودشان تحت فشار مالي بودند در ضمن تحصيل به کتاب فروشي و نقاشي ساختمان مشغول شدند و تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي  وي چند بار به دست نيروهاي ساواک افتاد و زنداني و شکنجه شد و به طوري که آثار شکنجه در بسياري از اعضاي بدنش تا زمان شهادتش وجود داشت .
او دلسوزانه در کنار جوانان  بحث هايي را طرح مي کرد و براي رفع ابهامات ذهني شان کلاس هاي متعددي داير مي کردند. با پيروزي انقلاب اسلامي کشور ما مي رفت تا غربت چندين ساله اسلام و شيعه از چهره اش برداشته شود که ناگهان با افکار شوم دشمنان اسلام مواجه شد و مورد هجوم و حمله بي وقفه دشمن قرار گرفت و جنگي ناخاسته بر ملت ما تحميل شد. سيد باقر با شروع جنگ تحميلي بلافاصله به مناطق جنگي اعزام شد و زماني که نخل هاي جنوب و زمين بکر آن ديار  نفس به نفس قدسي جوانان رزمنده داده بود و رزمندگان عباس گونه با حضور عشق مولايشان کربلا ناميده کربلايي شدند و دل و ديده به دل بر مي سپردند ، سيد باقر نيز با رشادت هاي خود در مناطق جنگي مخصوصاً لشکر محمد رسول لله  (ص) حماسه هاي ماندگاري به جاي گذاشتدوستان فرمانده حضور او را در مناطق کردستان مناسب تر ديدند  لذا ايشان به اتفاق دوست هم رزم صميمي اش شهيد حاج عباس کريمي فرمانده لشکر محمد رسول الله (ص)  به مناطق جنگي کردستان رفت.

اين بار نيز وي بي توقع تر از هر زمان ديگر به قصد غربت و خدمت بر سينه خاک هاي کردستان قدم گذاشت او که هميشه با معبود خود اين نجوا را داشت که : خدايا مرا مالک برترين ثروت يعني نخواستن همه خاستني هاي دنيايي کن و مرا به مرتبه اي از خضوع برسان که خود را از احدي برتر نداند قدم به دياري گذاشت که از محروميت  و فقر پر بود ، ابتدا مسئول دفتر سپاه مريوان شد ، سپس به عنوان هماهنگ کننده نيروهاي بسيج عشاير همدان ، باختران و کردستان خدمات شاياني ارائه داد پس از آن مسئوليت بسيج عشاير و سپاه پاسداران بومي مريوان را به عهده گرفت  بارها با لباس مبدل و با زبان کردي و عربي به ماموريت برون مرزي جهت اجراي عمليات و شناسايي رفت و با موفقيت برگشت ، آن چنان پر توان کوه هاي صعب العبور کردستان را پشت سر گذاشت که نيروهاي ارتش و همراهان او از چابکي و توانش متعجب مي شدند .

رابطه او با خاک کردستان ارتباط قلب عاشق بود و عشق ، عشق بود و عطش ، عطش عشقي که او را به سمت شهادت هدايت مي کرد و سوق مي داد. در خاطرش آمده که بعد از ساعت هاي طولاني عبور از کوه هاي صعب العبور کردستان و خستگي و جوش و خروش کمين دشمن ، وقتي به محله اي کرد نشين رسيد ، زماني که آب و مواد غذايي اش تمام شده بود راضي شد که از علف هاي سبز منطقه تغذيه کند  اما از مردم فقير چيزي تقاضا نکند .
ابتکار و خلاقيت و ولايت پذيري  و نفوذ کلام او سبب شده تا عده ي  زيادي از مردم منطقه را متوجه خود و در واقع  متوجه  و همراه انقلاب کرد . ساعت ها با گرو ه هاي مخالف به بحث و مناظره مي نشست و اميدوار بود که فکر و عقيده شان را نسبت به انقلاب و اسلام عوض کند .

در هر فرصتي با مردم ارتباط برقرار مي کرد و دلسوزانه به حل مشکلاتشان مي پرداخت. خدمات ارزنده او به مردم ، توان رزمي و مقامش در مقابل  نيروهاي مسلح عراق و منافقان کومله و دمکرات سبب ايجاد خشم و کينه در دل دشمن گرديد ، به همين جهت سيد باقر را مزاحمي مي ديدند که با حضور او در منطقه نمي توانستند به نيات پليد خود برسند ، ناچار براي هر چه زودتر از بين بردن او از ديگران کمک گرفتند و به منظور حريص کردن مردم براي سرش جايزه گذاشتند و به صورت گسترده اين موضوع را در منطقه مطرح کردند . او همچون مسلم پيک حسين بن علي عليه السلام  بي توجه به قصد شيطاني دشمن  مصمم تر از قبل مشغول کار خود بود و براي رسيدن به هدف متعالي خود هر روز احساس تشنگي و عطش بيشتري مي کرد و چه زيبا گفته اند : لاله ها اغلب به وقت تشنگي عاشق ترند.

شهيد مير احمد اعتقاد داشت که اسلام و دين مرز نمي شناسد بنابر اين هر جاي دنيا که اسلام  در خطر باشد بودن هيچ واهمه اي بايد به کمکش شتافت، لذل در حمله صهيونيستها به خاک لبنان و اهانت به شيعيان آنجا ، ايشان بااتفاق چند تن از فرماندهان تصميم گرفتند که به لبنان سفر کنند مقدمات سفر فراهم شد اما اولويت در انجام وظيفه را بايد شرع تعييين مي کرد لذا قبل از اعزام لازم داشت که تکليف خود را از علما بپرسد بر اساس حکم شرعي آقايان به ايشان فرمودند که در حال حاضر کشور خودمان به حضور شما نياز بيشتري دارد و او به اين حکم تصليم شد و در کردستان ماند منافقان کومله و دمکرات سايه به سايه آنها را تعقيب مي کردند حتي در آخرين مسافرتش به شمال تحت تعقيب چندين از اعضاي گروهک منافقين بود بارها گرفدار کمين دشمن شد ما هر بار با شجاعت حيرت آور نجات پيدا کرد ، در سرماي سوزناک زمستان به اتفاق دو تن از دوستان در ماموريتي به  خاک عراق از طريق دشمن شناسايي شدند ، ناچار براي رد گم کردن ساعت ها به عقب برگشتند و خودشان را در مسير راه به رودخانه بزرگي انداختند و به مدت سه روز پشت صخره اي داخل رودخانه پنهان شدند و اين زماني بود که هيچ راه گريزي براي خود نمي ديدند.

در تاريخ 5/4/61 مصادف با چهارم ماه مبارک رمضان زماني که سيد باقر به اتفاق چند تن از اعضاي سپاه عازم منطقه  جانورد در مريوان بودند در کمين دشمن اسير شدند و بعد از ساعت ها مقاومت و دفاع سرانجام با اصابت چند گلوله به نقاط حساس بدن ، به فيض بزرگ شهادت نايل شد . زماني که جسم خون آلودش به زمين افتاد و توان حرکت کردن و دفاع از خود را نداشت منافقين کور دل جسدش را براي  بريدن سرش دزديدند و به گوشه اي دور از چشم و دست رسي ديگران بردند اما زماني که مشغول نيت شوم خود بودند در درگيري مجددي جسد او به دست دوستان رزمنده اش افتاد و بدين ترتيب جسم مطهر و سوراخ سوراخ او به آغوش خانواده بازگشت و او همچون هميشه مدال سرافرازي را با زخم هايي که بر اثر عاشقي برداشته بود بر روح متعالي خود نصب نمود و در اوج قله افتخار قرار گرفت و غربت براي او بي معنا و مرگ با شهادت او بي اعتبار شد  و مصداق واقعي اين رباعي زيبا شد که :
کسي چون تو طريق پاک بازي نگرفت         با زخم نشان سرافرازي نگرفت
زين پيش دلاورا کسي چون تو شگفت              حيث مرگ را به بازي نگرفت


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده