او پیکارگری از جمله هزاران ایثارگر صحنه‌های نبرد نور علیه ظلمت بود
در سالهای 57-56 بود که وقت آن رسید تا به کلام گهربار امامش لبیک گفته و آنرا تحقق بخشد و به یاری اسلام شتابد لذا با تظاهرات مدام و همیشگی خود همانند میلیونها انسان آزاده و شهید پرور سعی در براندازی دودمان کثیف پهلوی نمود در تهیه کوکتل مولوتف فعالیت زیادی مینمود.

زندگی نامه شهید فرامرز فارسی منفرد

والذین امنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک هم الفائزون .                                            آیه 20 سوره توبه

آنان که ایمان آوردند و از وطن خود هجرت گزیدند و در راه خدا با مال و جانشان جهاد کردند آنها را نزد خدا مقام بلندی است و آنان بالخصوص رستگاران دو عالمند.

دگر بار عندلیب عشق در میان هاله‌ای از خون غرق گشت و با یک بال بهم زدن به سکوی لقای یار قصد قله‌های زردکوه تا از فاتحان آن باشد و سرانجام با فرود آمدن بر فراز آن ذره‌ای از پرتو خورشید جان افروز عشق گشت و با ترنمی دلنشین هم آوای یاران شهید گشت.

او پاکبازی از تبار هابیلیان بود که هماره یاری رسان مظلومان و ستمدیدگان بود و در پی تحقق ایده متعالی خویش لحظه‌ای از پای نشست و قدم به جبهه‌های لبنان مظلوم گشود جایی که مسلخ آزادی و انسانیت بود  و غاصبان صهیونیست نیز عامل آن.

آری او به لبنان رفت تا مردم مظلوم و بی دفاع آن سامان را از چنگال خیل کلاغان جیره خوار و کفتارهای طالب مردار برهاند و مسجد وعظمت اسلام عزیز و درفش پر افتخارش را تا اوج تپه‌های غم گرفته جولان و بر فراز کعبه آمال « قدس عزیز» به اهتزاز درآورد و خون آشامان و آَشوب طلبان صهیونیست را به خاک ذلت و خواری فرو نشاند.

او پیکارگری از جمله هزاران ایثارگر صحنه‌های نبرد نور علیه ظلمت بود که پس از فارغ گشتن از لبنان به کربلای مکرر تاریخ خونبار اسلامی مان یعنی خوزستان مظلوم شتافت و به نبرد با صدامیان متجاوز پرداخت و هم خویش را بر آن بنا نهاد تا دست متجاوزین بعثی را از میهن اسلامی کوتاه نماید و در این راه آنقدر ایستادگی و جانفشانی نمود که با شروع عملیات غرور آفرین بدر قامت جوانیش به تیر خشم دشمن دون بخون رنگین گشت و با وانهادن جامه خاکی تن به رفعت افلاک پر کشید.

آری مهدی نیز شهید شد و با نثار خون جوشانش کاخ عدو را ویران کرد و با شهادتش چنان ترسی در دل دیو خصم افکند و چنان آتشی از شجاعت به خرمن صدامیان زد که سرانجام در راه اسلام و قرآن درخت عمرش ریشه کن شد و بالاخره به ایثار بزرگ برآمد و به شکوهی جاوید بر قله های عزت و شرف و مردی و ایمان ماندگار شد.

وی که بار هجرت به سوی لبنان مظلوم بسته بود و چند ماهی در آن دیار خالصانه برای نصرت و پیروزی اسلام تلاش میکرد بعد از مراجعت به میهن اسلامی به
 جبهه های نور علیه ظلمت هجرت نمود و در آنجا بود که تقدیر و سرنوشت الهی بر آن نهاده شد که مهدی را نیز امید راه خود گرداند و سرانجام وی را از شهدا قرار داده و در تاریخ 25/12/63 همزمان با آغاز عملیات بدر بسوی خود فرا خواند.

در درگه وصلش همه جویای وصالند        

                           تا یار که را خواهد و میلش به که باشد

فرامرز عاشق بود او عاشق شهادت بود و همین عشق و علاقه به کشته شدن در راه خدا بود که همواره وی را به جبهه‌های لبنان و ایران میکشاند گفته بود ده بار تسبیح صلواتی نذر کرده ام تا خداوند شهادت را نصیب من فرماید و در بستر طبیعی از دنیا نروم زیرا اینک می دانست که شهادت خون دوباره ای است که به کالبد نیمه جان اجتماع وارد میگردد و به عنوان گویاتر من و موثرترین عنصری از عناصر جامعه عامل تبلیغ و آگاهی و زندگی انسانها می گردد آری او آموخته بود که با شهادتش خواهد توانست فریاد خونرنگ خود را بر همه ریاها و فریب ها کشیده و بر ارزشها و معیارهای حقیقی و مظلومیت ها مهر تایید زند.

وی در سال 1342 در خانواده ای مومن و متقی چشم بجهان گشود و در آن ایام که امام عزیزمان یاران و یاور اسلام عزیز را در رحم مادران یا گهوراه‌ها می پنداشتند مهدی نیز یکی از یاوران روح خدا بود که چشم بجهان گشوده و بتدریج رشد مینمود از بدو تولد بسیار مهربان و مولف القلوب بود و کمک به فقراء و مستمندان تلاش میکرد و هیچگاه ریا و تظاهر یا خودنمایی در او وجود نداشت کارهای خیرش را مخفیانه انجام داده و به مسائل دنیوی علاقه ای نشان نمیداد فردی با ایمان و با اخلاص بود و خلوص نیت در کارهایش بخوبی مشهود بود .از کودکی علاقه عجیبی به رفتن مساجد و محافل و مجالس سخنرانی و مذهبی داشت و تاجایی که می توانست سعی مینمود تا نمازش را در مسجد به جماعت بخواند.

در سالهای 57-56 بود که وقت آن رسید تا به کلام گهربار امامش لبیک گفته و آنرا تحقق بخشد و به یاری اسلام شتابد لذا با تظاهرات مدام و همیشگی خود همانند میلیونها انسان آزاده و شهید پرور سعی در براندازی دودمان کثیف پهلوی نمود در تهیه کوکتل مولوتف فعالیت زیادی مینمود.

 در تظاهرات 16 و 17 شهریور حضور داشت منزل مسکونی آن شهید مرکز جلسات مخفیانه بر علیه رژیم سفاک ستم شاهی بود و از طریق همانجا کتابها و اعلامیه ها و نوارهای حضرت امام را پخش مینمود. وی از جمله نخستین کسانی بود که بر پشت بام رفته و صدای پر طنین الله اکبر را در فضای خفقان رژیم سر داده و سکوت حاکم را در محل خود شکست و میدان مبارزه را برای سایرین مهیا ساخت.

بعد از پیروزی انقلابی فعالیت خود را در مسجد محل دنبال نمود و بعد از آن در سازمان گسترش مشغول بکار گردید و از همان طریق بعنوان پاسدار وظیفه به لبنان اعزام شد.او در نامه‌ای که از لبنان برای خانواده اش ارسال داشته بود از اوضاع و احوال آنجا  اینچنین برایشان توضیح داده بود.

علاقه عجیبی به ما و اسلام دارند « مردم لبنان » و واقعا خیلی بیشتر از خودمان قدر ما را میدانند مثلا اگر در رزوها شبانه دست یا پایشان تیر بخورد میگویند که در مقابل کارهای شما در جبهه هیچ نیست و درباره امام عزیز نوشته بود که واقعا در اینجا بهتر میشود امام را شناخت و عظمت و ابهت امام و مخصوصا سخنان امام را به چشم دید عمده کارهای وی در آنجا عبارت بودند از کارهای تبلیغی و تشکیل کلاسهای عقیدتی و نظامی.

 وی در مورد خصوصیات مردم مسلمان لبنان نوشته بود برخورد مردم محروم و بخصوص مستضعفان با ما خیلی عجیب می باشد چون اولا اینها به امام عشق و علاقه عجیبی دارند و من تا حال این حالت را در هیچ جا ندیده ام بطوریکه وقتی از بیابانی می گذریم اگر یک بچه ای ماشین ما را ببیند چند کیلومتر را میان بر میزند تا به ما برسد و سپس جلوی ماشین را گرفته و تقاضای عکس امام را می کنند و سپس شعار میدهند الله ینصرکم و یا الله معکم و یا وقتی به اماکن عمومی و یا زیارتگاهها میرویم و پیرزنها و مردان دست به سر و صورت و یا لباس و ریش ما می کشند و بعد به سر بچه هایشان می‌کشند و بعد از مراجعت از لبنان با گرفتن دفترچه آماده بخدمت خود را مهیای خدمت مقدس سربازی  نمود و با حضور در جبهه های نبرد حق علیه باطل به نبرد با صدامیان متجاوز پرداخت و در شهریور سال 62 بر اثر ضربه مغزی بشدت مجروح گردید بطوریکه مدت چهار روز در اثر اصابت آن ضربه در حالت بیهوشی بسر میبرد که پس از مداوا و کسب بهبودهای لازم دوبار به جبهه رفت.

 او در وصف جبهه و رزمندگان طی نامه ای نوشته بود که :

اینجا چهره حزب الله چنان می درخشد که گوئی نور طیبه سیمایش به دریای منور و معظم صدره المنتهی متصل است و خطاب به مادرش می نویسد اینجا همه چیزش و همه جایش خدایی است توپها، تانکها، مسلسلها، پادگانها، جاده ها ، سنگرها، خاکریزها و مسجدش ،و بالاخره فوق همه اینها سجده گاههای اشک آلود رزمندگانش که هر لحظه ای را غنیمت شمرده تا این پیشانی های متبرک را به خاک داغ بیابانها بسائید و خود را در مقابل وجه الله عرضه دارند و به سینه پر محبتش بسپارند و ...

چه بگویم از شب های زیبایش آنوقتی که چشم های مادی و دنیا بین بخواب میرود و قلب ها بیدار میشوند تا به درگاه معبود یکتا و بینای بی همتا اتصال یابد تا شاید
 قطره ی از نور پر فروغ ابدیت را در جانهای بیدار خود جای دهد.

آری مهدی فدایی شده و الهی می اندیشید و سرانجام مصداق عینی حدیث قدحی من طلبنی وجدنی و .... گشت و در راه معبود جان گرانبهایش را فدا نمود.

 وی در عملیات بدر  قدم به بارگاه ایزد منان گشود و از شهداء و صالحان گشت.

منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده