چشمه وصال:
شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۲۵
در سلام کردن همیشه پیشی می‌گرفت و خدمت به بزرگتر‌ها را وظیفه می‌دانست.

یادکردی از خاطرات شهید سید توفیق حسینی

نوید شاهد کردستان: شهید سید توفیق حسینی در سال ۱۳۳۷ از پدر و مادری سادات به دنیا آمد و با تولدش، چراغ زندگی آنان را روشن کرد. در سایه‌ی والدین فداکارش، بزرگ شد و کم‌کم توانست، عصای دستشان بشود. در کار کشاورزی و دامداری کمک کارشان بود و در عین حال به مسائل و وظائف دینی‌اش هم توجه داشت. همزمان با خروش یکپارچه‌ی مردم علیه رژیم ستمشاهی در سال ۱۳۵۷، و به دنبال فرمان حضرت امام، پادگان محل خدمتش را ترک کرد و به صفوف انقلابیون پیوست.
پس از پیروزی انقلاب با علما و روحانیون منطقه مرتبط بود و برای ترویج ارزش‌های دینی و انقلابی در بین جوانان، تلاش فراوانی از خود نشان داد. سید در اکثر فعالیت‌های فرهنگی مسجد شرکت می‌کرد و از هیچ کوششی برای تبلیغ دین و تشویق مردم به دفاع از انقلاب اسلامی دریغ نداشت. با شروع حرکت‌های مذبوحانه‌ی گروهک‌ها در کردستان، سید توفیق به تلاش‌های روشنگرانه روی آورد و مردم را از خطر ضدانقلاب آگاه کرد. گروهک‌ها که از فعالیت‌های او مطلع شده بودند، کینه‌اش را به دل گرفتند و در صدد مقابله با او برآمدند. با این حال نه تنها تلاش‌های سید توفیق کم‌رنگ نشد، بلکه با ایمانی راسخ‌تر، فعالیت‌های ضدگروهکی خود را زیاد کرد.
او برای ایفای بهتر نقش خود در راه پاسداری از دست‌آورد‌های انقلاب و ارزش‌های والای دینی، با شروع عضوگیری سپاه، وارد این نهاد انقلابی ـ دینی شد و فصلی تازه از حضور انقلابی خود را در خطه‌ی کردستان آغاز کرد. ورود سید توفیق به سپاه پاسداران و حضور بیش از گذشته‌ی او در میدان دفاع از اسلام و انقلاب، توجه گروهک‌های منحرف را نسبت به او بیشتر کرد و درصدد مقابله‌ی با او برآمدند. هنوز سه ماه از مراسم ازدواج سید نگذشته بود که به دست آن‌ها اسیر شد و دیگر هرگز نتوانست به خانه و زندگی تازه‌اش برگردد. مدتی که اسیرشان بود، شب و روز شکنجه‌اش می‌کردند و از او می‌خواستند که دست از سپاه و مواضع انقلابی‌اش بردارد. اما سید با ایمانی راسخ به اسلام و آرمان‌های امام، دست رد به سینه‌ی آن‌ها زد و هزینه‌ی این اعتقاد را هم ـ که خون مطهرش بود ‍ـ هدیه کرد.

زخم زبان [۱]

در مدتی که سید توفیق، در زندان توریور اسیر بود، یکی از عناصر دمکرات به نام شاطر محمد امین مسئولیت زندان آن‌جا را برعهده داشت. این آدم علاوه بر این‌که، بچه‌های ما را از نظر جسمی و روحی شکنجه می‌داد، از آزار و اذیت خانواده‌های آن‌ها هم، غافل نبود. هربار که برای ملاقات سید توفیق می‌رفتیم، مجبور بودیم خیلی خواهش و تمنا بکنیم تا بتوانیم سید را ببینیم. یک بار با زحمت زیاد، خودم را به توریور رسانده بودم و کمی هم غذا برای پسرم، همراهم بود. اولش که خیلی تلاش کردیم تا او را ملاقات کنیم. بعد که سید را دیدیم و غذا را به او دادیم، همین رئیس زندان، توی چشم‌هایم زل زد و جلوی بچه‌ام به من گفت: «حیف نیست برای این جاش [۲]غذا آورده‌ای؟! این آدم کی لیاقت غذا خوردن را دارد؟» ولی من از ترس جان پسرم، دندان روی جگر گذاشتم و اصلاً به روی خودم نیاوردم.

حسن معاشرت [۳]

سید به مسائل دینی و آداب اجتماعی خیلی اهمیت می‌داد. مخصوصاً نسبت به همسایه‌ها و بزرگترها، احترام خاصی قائل بود. در سلام کردن همیشه پیشی می‌گرفت و خدمت به بزرگتر‌ها را وظیفه می‌دانست. یک روز با هم به طرف منزل می‌رفتیم که در بین راه به یکی از همسایه‌های قدیمی رسیدیم. من بی‌اعتنا از کنارش گذشتم، اما سید توفیق ایستاد و با ایشان، احوالپرسی گرمی کرد. بعد از جدا شدن از او، مرا که جلوتر می‌رفتم، صدا و زد و پرسید: چرا بی‌اعتنا گذشتی؟ سلام آدم به بزرگتر از خودش واجب است و اصلاً سلام، راه ورود به عالم محبت و دوستی است.

آرزوی بزرگ [۴]

در بحبوحه‌ی جنگ‌های کردستان، یک شب که به اتفاق سید توفیق در جمع رزمنده‌ها نشسته بودیم و از هر دری صحبت می‌کردیم، یکی از دوستان همرزم ما، از سید توفیق سؤال کرد: سید! آرزویت بعد از جنگ چیه؟ گفت: دیدن امام. برای همین نامه‌ای به مسئولین سپاه می‌نویسم و از آن‌ها می‌خواهم که همه‌ی ما را خانوادگی به دیدار امام ببرند.

برکت خون شهدا [۶]

مدتی از شهادت سید توفیق در سیران‌بند گذشته بود که ما برای زیارت قبور شهدا و پرسش از نحوه‌ی شهادت بچه‌ها به آن‌جا رفتیم. وقتی با مردم صحبت می‌کردیم، همه به اتفاق از جنایتی که گروهک‌ها مرتکب شده بودند، اظهار نفرت و تأسف می‌کردند. نکته‌ای که در صحبت‌های مردم برایم جالب بود، این بود که گفتند: «ما تا قبل از این‌که این جوان‌ها به شهادت برسند، شناخت چندانی از انقلاب نداشتیم. اما بعد که گروهک‌ها مرتکب چنین جنایتی شدند و بچه‌ها را به شهادت رساندند، به ماهیت آن‌ها پی بردیم و حقانیت جمهوری اسلامی برایمان ثابت شد.» امروز هم که می‌بینیم این مردم حاضر به هر نوع فداکاری برای نظام اسلامی هستند، از برکت خون همین شهداست.

۱- به نقل از خانم تهمینه عزیزی مادر شهید.
۲- جاش: در زبان کردی اصطلاحاً به معنای مزدور است.
۳- به نقل از آقای سید محمود حسینی برادر شهید.
۴- به نقل از آقای سید محمود حسینی برادر شهید.
۵- به نقل از آقای سید محمود حسینی برادر شهید.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده