شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۳۰
نام پدر: محمد ابراهیم تاریخ تولد: ١٣٣٨/٠١/٠١ محل تولد: روستای بلا ورجان نام عملیات: پدافندی تاریخ شهادت: ١٣٦٦/٠١/٢٦ محل شهادت: خرمشهر اقشار: آماد و پشتیبانی

زندگی نامه شهید


وی ، در سال 1338 در روستای بلاورجان (توابع خمین) به دنیا آمد. کودکی اش و نیز دوران دبستان، در همان زادگاه گذشت ، ولی توفیق نیافت خواسته ها و آرزوهایش را در وادیعلم و دانش دنبال کند. ناچار ترک تحصیل کرد و به کار پرداخت. در عین حال، علاقه مندی اش به فعالیتهای مذهبی و جلسات قرآن استوار بود و این حالت ، پیش از انقلاب و پس از آن ادامه داشت.
در سال 1353 به علت مشکلات زندگی به تهران کوچ کرد و کار را ادامه داد. وقتی به سربازی رفت (یعنی سال1357) مواجه با اوج گیری نهضت اسلامی امت شد که تابع فتوای امام بودند و دلباخته او. شهید طهماسبی از سرباز خانه به صفوف امت انقلابی پیوست تا آنکه انقلاب پیروز شد، باز هم به خدمت زیر پرچم بازگشت، تا مدافع شرافت و عزت ما باشد. سربازی را به پایان رسانده بود که جنگ تحمیلی آغاز شد و او در هوای جبهه های نبرد، باز هم لباس رزم پوشید. دوبار به کردستان رفت. پس پس از چند ماه درگیری با ضد انقلاب، به شهر خود برگشت و عضویت سپاه پاسداران را پذیرفت.
سال 1361 پدرش شهید شد و سرپرستی خانواده به عهده وی قرار کرفت. ولی باز هم تکلیف دفاع را از یاد نبرد. او از خانواده ای شهید پرور بود؛ علاوه بر پدر ، عمو و پسر عمویش شهید شده بودند او که بار سنگین تداوم راهشان را بر دوش داشت، پس از عملیات " کربلای 5" در منطقه خرمشهر بود که در اثر بمباران شیمیایی دشمن به شهادت رسید.
راه خونین و سرخش پایدار باد.

وصيتنامه پاسدار شهيد غلامرضا طهماسبى


بسم ا.. الرحمن الرحيم
من المومنين رجال صدقوا جاهدو الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلو تبديلا (قرآن كريم) سوره احزاب آيه 22
برخى از آن مومنان بزرگ مردانى هستند كه به عهد و پيمانى كه با خدا بستند كاملا وفا كردند پس برخود بر آن عهد ا يستادگى كرديد (تا براه خدا شهيد شدند) و برخى به انتظار فيض شهادت مقاومت كردند و هيچ عهد خود را تغيير ندادند.
 و صيت نامه خود را آغاز مى كنم.
با درود و سلام بر تمامى شهيدان از صدر اسلام تا شهيدان كربلا و از كربلاى حسين تا به كربلاى ايران و بخصوص شهيدان انقلاب و شهيدان جنگ تحميلى و با درود و سلام بر مجروحين و معلولين و جانبازان انقلاب و جنگ تحميلى و با درود و سلام به پيشگاه ملت شهيد پرور و ملت سلحشور و شجاع و ملت با ايمان و با ايثار ايران، چند كلمه اى با مادرم : مادر جان ميدانم كه هنوز چند سالى از مفقود الاثر شدن پدرم و خاطره شهادت پسرعموى عزيزم محمدجعفر و چند روزى از شهادت جانگداز عمويم نگذشته ، ولى تو شجاع باش و افتخار كن كه چنين فرزندى تحويل اجتماع دادى كه بتواند دين خود را يارى كند و به هل من ناصر ينصرنى حسين زمان پاسخ بگويد وليكن من نگذاشتم اسلحه پدرم بر زمين بماند كه دشمن بگويد اسلحه شهيدان بر زمين مانده است. مادرم تو به چنين فرزندى افتخار كن و مثل زينب زمان باش و براى من گريه نكن كه دشمن شاد مى شود و دعا براى پيروزى  اسلام بكن و چند كلمه اى با برادرم اسدا... پدرم به من وصيت كرده بود مبادا فرزندان من حسين، بتول، حسن احساس بى پدرى كنند و من اينك بتو سفارش مى كنم كه سرپرست خوبى براى خانواده باشى، اما من يك سفارش ديگرى هم دارم در مورد فرزندانم اعظم و محمد مبادا وقتى بزرگ شدند احساس كنند كه پدر ندارند و به آنان دروغ نگوئيدو اگر سراغ پدرشان را گرفتند به آنها بگوئيد كه پدرتان براى احقاق مسلمين شهيد شده و تربيت اسلامى به آنان بياموزيد. اين خواهران و برادرانم از همگى شما حلاليت ميطلبم، اگر اينكه بعد از شهيد شدن پدرمان سرپرست خوبى براى شما نبودم اميدوارم كه مرا ببخشيد اما همسرم : چند سخنى با تو دارم همانطور كه خودت مى دانى چند سالى از شهادت برادر عزيزت محمدجعفر و چند روزى از شهادت جانگداز پدرت كه براى من و خانواده ام نيز پدر بود نميگذرد. اما ا مروز كه تو در فراق من تشنه اى بدان كه بايد زن نمونه باشى و تو مانند همسر عمر ابن جمو كه همسر و دو برادرش را از دست داده بود دعا براى پيامبر مى كرد تو هم براى امام دعا بكن و براى ديگران سرمشق باش و سربلند كه اين سعادت نصيب هر كسى نمى شود و مرا ببخش كه براى تو همسر خوبى نبودم. اما تو بياد بياور آن زمانى كه صداى امام حسين (ع) در صحراى كربلا بلند بود و ه يچكس جوابش را نداد و امروز ما مسلمانانيم و بايد نداى امام امت را پاسخ مثبت بدهيم همسرم تو بعد  از من آزادى مبادا فرزندانم احساس بى پدرى بكنند و در ضمن از مادر بزرگم كه مدت طولانى به پاى ما زحمات بسيارى كشيد اگر نتوانستم براى او فرزند شايسته اى باشم طلب بخشش مينمايم در آخر از تمام فاميل بخصوص عموها و پسرعموها و عمه ها و پسرعمه ها و تمام فاميلها و از همه مردم بلاورجان و كسانيكه مرا مى شناسند حلاليت ميطلبم و اميدوارم كه مرا ببخشند.
غلامرضا طهماسبى
خداحافظ ديدار ما روز حساب
تاريخ  6/11/65
خدايا ، خدايا تا  ا نقلاب مهدى خمينى را نگهدار
روحش شاد و راهش پر رهرو

 منبع:  اداره هنری ، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران  استان مرکزی 


برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
جسیکا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۵۹ - ۱۴۰۰/۰۸/۱۵
0
1
بهش افتخار میکنم او مردی نمونه و با گذشتی بود
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده