در بسیاری از مراکز دیگر نیز او را بعنوان یک مسلمان فعال و پر تلاش و خدمتگزار میشناختند
نام  :بهداد
نام خانوادگى  :شايق
نام پدر :محمد
تاريخ‌تولد  :10/08/1343
ش.ش   :46686
محل‌صدورشناسنامه   :تهران
 تاريخ شهادت  :12/02/61

زندگی نامه شهید بهداد شایق

بسم رب الشهداء و الصدیقین

بهداد شایق بیستم آبانماه سال 1343 در یک خانواده مذهبی در یک اتاق اجاره ای دیده به دنیا گشود و این شروع یک زندگی با مشقت بود که از زندگی خانواده
گی اش سرچشمه میگرفت . زندگی که قبل از بدنیا آمدن بهداد نیز ادامه داشت ، تا اینکه در سال 1347 خانواده شهید با هزار و یک زحمت موفق به ساختن خانه یک اتاق گلی در منطقه دور افتاده  « افسریه » شد که عید همانسال یک اتاق که بعلت سست بودن شالوده بنا بر سر آنها خراب شد و آنها باز مجبور شدند در خانه همسایه زندگی کنند تا بعدها باز هم با زحمت زیاد و درآمد اندک بتوانند همان یک اتاق را بسازند.

مهرماه سال بعد زندگی تحصیلی شهید بهداد شایق در مدرسه ای در همان افسریه شروع گردید .  سال دوم ابتدائی بود که بهداد عکسهای « شاه » و « شمس » را از کتابهایش پاره کرد و بیرون آورد و بهمین دلیل پدرش را بمدرسه خواستند و پدر هم با وجود اینکه خود از خانواده منفور پهلوی نفرت داشت بعلت واجب بودن قضیه مسئولیت اینکار را بعهده خود شهید گذاشت و مدرسه هم بعلت کوچک بودن و سن کم شهید از قضیه  گذشت.

بهداد از همان سن هفت سالگی نماز میخواند و کاملا از اوایل شروع زندگی اجتماعی اش یک فرد مذهبی بود و با برادر بزرگش در نماز جماعت مسجد محل شرکت میکرد. او دردوران تحصیلاتش در همه کلاسها با نمره بالا  قبول میشد و در بیشتر کلاسها شاگرد اول و ممتاز بود و در هیچ سال تحصیلی تجدیدید نیاورد.

پس از پایان کلاس چهارم ابتدائی بعلت عوض شدن خانه به منطقه « هاشمی » انتقال یبافت و کلاس پنجم را در مدرسه ساسان و اول تا سوم راهنمایی را در دبیرستان پارس گذراند و سال سوم راهنمایی همزمان با اوجگیری انقلاب برگ اسلامی ایران برهبری امام عزیز و بزرگوارمان ، شهید بهداد در جریان انقلاب شرکت فعالانه کرد و در تمام راهپیمائیها شرکت داشت.

مخصوصا در هفته ایکه امام قرار بود به ایران تشریف بیاورند و بختیار نوکر آمریکا مانع ورود امام میشد شهید در تمام تحسن هائیکه در مهرآباد و میدان آزادی بر پا میشد افراد خانواده و بچه های کوچه را جمع  میکرد و در آنجا تحصن می جست.

 پس ازتشریف فرمایی امام نیز این فعالیت ها همچنان ادامه داشت و پس از پیرورزی انقلاب در مسجد ابوالفضل واقع در خیابان دکتر چمران ( اشرف پهلوی سابق ) در کلاسهای  ایدئولوژی شرکت میکرد و در مسجد امام حسین تعلیمات نظامی میگرفت. در سال 58 بهداد وارد کلاس اول نظری در مدرسه دکتر بهشتی (هوشیار سابق) شد. در مدرسه دکتر بهشتی  عضو شورای هماهنگی انجمن اسلامی منطقه 9 معرفی گردید.

 شهید همچنین مسئول تبلیغات گروه نوجوانان انجمن صادقیه شمال بود و همچنین با بسیج مسجد امام جعفر صادق (ع) در خیابان صادقیه  ،آریا شهر سابق همکاری داشته و همچنین  از منطقه نیز پاسداری مینمود و  در درگیری خیابان فلسطین  که با سازمان  منافقین بوجود آمد شرکت داشت  که باعث شکستگی پایش گردید و پس از چهار روز به خانه مراجعت کرد.

شهید بهداد همیشه برای رفتن به جبهه سر از پا نمی شناخت وی تحصیل و مسئولیتهائیکه در انجمن اسلامی و مرکز تبلیغات و پخش روزنامه آینده سازان   بعهده اش بود سد راهش میشد. تا اینکه بالاخره طاقت نیاورد  و در تاریخ 24/11/60 خود را به پادگان امام حسین معرفی کرد و در تاریخ 25/12/60 به جبهه اهواز اعزام گردید و در حمله فتح المبین شرکت کرد.

پس از آن به منطقه « طراح» و « کرخه نور» اعزام گردید و جزء گروه تخریب و مهندسی سپاه در حمله بیت المقدس بود و سرپرستی گروه را نیز بعهده داشت که

بر اثر پرتاب موشک  بوسیله صدامیان  دیو صفت با جمعی دیگر از یاران فداکار امام زمان  (عج) و امام خمینی  ،با اصابت ترکش به صورتش به فیض عظیم شهادت  نایل آمد.

حال کمی از خصوصیات اخلاقی شهید برایتان می نویسم:

شهید بهداد شایق یک عضو فعال در این جامعه اسلامی بود. هر کجا که حضور مسلمان لازم بود او هم در آنجا برای خدمت به کشور اسلامی حاضر بود. یعنی از اوایل انقلاب تا موقع شهادتش در خط امام ،این خط خدایی را در پیش گرفت و در مسیر منحرفی قرار نگرفت. در تمام سنگرها به ستیز با دشمنان خدا و اسلام پرداخت و در مدرسه نیز همانطوریکه قبلا شرحش نوشته شد فعالیت مذهبی و سیاسی داشت. شهید همیشه تنها آرزوئیکه داشت دیدار امام بود چون می گفت من خیلی امام را در تلویزیون دیده ام، اما دیدن امام از نزدیک شور و شوق دیگری دارد که من سعادت دیدار امام را تاکنون نداشته ام.

تا چند روز پس از اینکه بهداد شایق شهید شد . افراد خانواده هنوز اطلاع نداشتند.یک شب جمعه خود شهید به خواب مادرش آمد و گفت  بیخود  دنبالم نگردد و آدرسی در خواب بمادرش داد و گفت از دوستم حسن شجریانی که با من در جبهه بود و الان مجروح شده  و در خانه بستری است بپرس و آدرس خانه دوستش را دقیقا در خواب بمادرش داد و  مادرش صبح زود بعد به مغازه پدر دوست شهید مراجعه  کردو دقیقا آنرا پیدا کرد  و دید همانطوریکه شهید در خواب گفته بود دوستش مجروح شده و در خانه بستری است .

دوست بهداد گفت : ما همه باهم بودیم . زمانی که گلوله به من اصابت کرد بیهوش شدم و دیگر خبری از بهداد ندارم. بهداد قبلا بمن گفته بود که من می روم و شهید میشوم و به مادرم بگو گریه نکند.  بعدها وقتی مادر شهید بر اثر عاطفه مادری کمی ابراز ناراحتی میکدر باز شهید یکشب دیگر به خواب مادرش آمد و گفت چرا به مردم میگویی من سوختم من که سالم هستم و چیزیم نشده ؟ چرا ؟ چرا کاری میکنی که دشمان اسلام و منافقین خوشحال شوند ؟

پدر شهید میگوید :

پسرم در انجمن اسلامی (قسمت تبلیغات) آموزش و پرورش ناحیه 9 و ناحیه 10 و انجمن اسلامی دبیرستان شهید دکتر بهشتی فعالیت گسترده ای داشت و در بسیاری از مراکز دیگر نیز او را بعنوان یک مسلمان فعال و پر تلاش و خدمتگزار  میشناختند که ما از آن بی اطلاعیم و همینقدر میدانیم که بعد از شهادتش در منطقه مهرآباد جنوبی و بیمارستان ساسان برایش ختم گذاشتند و این نشان میدهد که بهداد در این مراکز چهره ای شناخته شده  بود.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده