يکشنبه, ۰۸ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۳۸
شهید« موسی درویشی نخل ابراهیمی»، فرمانده یگان دریایی هرمزگان اهل جزیره هرمز بود که درهشتم اسفند 1362طی عملیات خیبر در اثراصابت موشک به قایقش در شط علی به شهادت رسید .
ده خاطره خواندنی از شهید «موسی درویشی»


نصف حقوق

من پاسدار بودم. در زمان جنگ با کمبود برنج و روغن و.. مواجه بودیم. ایشان بازنشسته اداره معدن بودند. اوایل ماه، زنم می خواست وضع حمل بکند و دست و بالم خالی بود. رفتم پیش ایشان و گفتم مقداری پول نیاز دارم. این بنده خدا هم که حقوقش 60 تومن بود گفت چیز زیادی ندارم، این حقوقم را تازه گرفتم؛ نصفش برای خودم و نصف دیگرش را به تو می دهم! این خاطره ای بود که اصلا از ذهن من پاک نخواهد شد. تا آنجایی که یادم می آید ایشان از سپاه نیز حقوق نمی گرفتند.

ابراهیم زرنگاری دوست و همرزم شهید

مجسمه شاه خائن

شبی با تمامی کسانی که ازخانوادهایشان کسی شهید شده اند در یک روستایی به نام بهمنی که خانه ی خواهر ایشان (شهیده فاطمه نیک) آنجا بود، شب پنج شنبه با هم بودیم­­. ضمن نشستن و صحبت کردن بحث شد که همین امشب بیاییم کاری بکنیم که عامل یک آگاهی بشود. هر کسی یک طرح و یک پیشنهادی داد تا اینکه به یک نتیجه ای رسیدیم که یک مجسمه ای از شاه درست کنیم. از اضافات درخت خرما یک مجسمه ای درست کردیم. در یک طرف نوشتیم شاه خائن و در طرف دیگرش هم نوشتیم این است عاقبت ظالم. یک درخت سدر هم بود که مینابی ها می گویند کُنار. این سدر در سه راهی جاده ی تیاب و میناب و بندرعباس بود. که به دلایل خرافی این درخت مورد اعتقاد مردم هم بود. مخصوصا روزهای 5 شنبه آنجا تجمع خوبی می شد.

سحر آن شب بچه ها آمدند و این مجسمه را به همان درخت آویزان نمودند. صبح یک عده ای آمدند برای نذر و نذورات. یک عامل ساواک هم آنجا بود که به مرید این درخت یک سیلی زد که تو چرا گذاشتی اینجا مجسمه را آویزان بکنند. که تجمع مردم از یک تظاهرات هم بیشتر بود.

حجت الاسلام درویشی دوست و همرزم شهید

آب انبار

در آن زمان آب را به وسیله لنچ به جزیره می آوردند و یک لیتر یا دو لیتر بین هر خانواری تقسیم می کردند، آن هم فقط برای صرف چای بود. شهید درویشی گفتند بیاییم یک مبلغی جمع آوری کنیم برای تهیه منبع آب تا اینکه مردم در فشار نباشند. رفتند و یک مبلغی تهیه کردند و شروع کردن به آب انبار بستن! آب را از استانداری می آوردند. بعد هر حلبی یک قران شد. که هر کسی هر چقدر دلش خواست آب ببرد. مردم که شیفته ی ایشان بودند، زمانی که آب هم به جزیره ی هرمز آورد بیشتر به او علاقه مند شدند. تا اینکه عده ای بر علیه او توطئه کردند و به یک نفر به نام جری که نماینده فرح در اینجا بود شکایتش را نمودند که درویشی اخلالگر است و نظم جزیره را به هم می زند و الان هم منبع آبی درست کرده و دارد منافعش را بالا می کشد.

خب آنها هم که قدرت دستشان بود همه جوری می توانستند به مردم فشار بیاورند، گفتند که شما باید این آب انبار را تحویل دهید. ایشان هم بدون مخالفت قبول کردند و این شد که آب انبار را به آنها تحویل داد. بعد از اینکه آب انبار را تحویل گرفتند آن را به یکی از آدمهای خودشان دادند. بعد از اینکه یک ماهی مسئول آب انبار بود، آمد و گفت با این یک قران آب فروختن به جایی نمی رسد. بعد دستور دادند که قیمت را دو برابر کنند و آب شد 2 قران! یک مدتی که طی شد دوباره گفت که دو قران هم صرف نمی کند. اندکی بعد آب شد حلبی 5 قران و در آخر یک تومان! جالب اینجا بود که باز هم گفت که با این مبلغ هم نمی صرفد! سپس نماینده فرح به آنهایی که توطئه کرده بودند گفت : شما چرا این همه بر علیه او سم پاشی کردید وقتی که می دانید درآمدی از این آب انبار حاصل نمی شود؟ چگونه بود که او(درویشی) با همان مبلغ یک قران، آب هم می خرید و در آب انبار می ریخت اما شما با این مبلغ هم پول کم می آورید برای خرید آب و ریختن آن در آب انبار؟

بعد از مدتی رفتند دنبال شهید درویشی که بیاید و این کار را به عهده بگیرد. اما شهید درویشی به طنز اعلام داشتند که من قبلا جیبم را پر از پول کرده ام (از فروش آب) دیگر نیازی ندارم به این کارها. دیگر خودشان مجبور شدند و کارگر استخدام کردند.

حسین درویشی برادر شهید

مانند ابوالفضل(ع)...

زمانی که ایشان را تشییع می کردند آقای میر خلیلی امام جمعه آن زمان هرمز هم آنجا بودند. اصرار زیادی کردیم که شهید درویشی را ببینیم؛ حاج آقا گفتند نه، نمی خواهد و ما هم قضیه را نمی دانستیم. بعد گفتیم خب اگر شما صورتش را نمی خواهید نشان بدهید لااقل یک دست یا انگشتش را نشان دهید تا حداقل خاطرمان جمع شود. باز هم فرمودند که نه! گفتند: باز اصرار نکنید. وداع آخرمان با پدر در سپاه بود. همان زمانی که داشت اعزام می شد خداحافظی کردیم و هم در زمانی که ایشان را آوردند.

تا بعد از اینکه متوجه شدیم علت اینکه پدرمان را به نشان ندادند چه بوده است. خود امام جمعه تعریف کرد که شهید درویشی نه سر داشتند و نه دست! مانند ابوالفضل(ع) دستانش را در راه امام حسین(ع) داد و این افتخار بزرگی است برای ما.

خواهرم سمیه کوچک بودند و به آن صورت چیز زیادی نمی دانست، تقریبا چهار ساله بود. ولی با همان زبان شیرینی که داشت مدام می پرسید که این کیه؟؟ گفتیم پدرمان است. گفت یعنی دیگه برنمی گرده؟ گفتیم که نه.....

زینب درویشی دختر شهید

مبارزه با رژیم شاه

ایشان در زمان شاه کارمند اداره ی معدن خاک سرخ بودند. وقتی که مردم و کارمندان دولتی را برای جشن شاه دعوت کردند ایشان که با رژیم شاه و دولتش مخالف بود حاضر نشد در این جشن حضور داشته باشند.

نامه ای از اداره ی معدن به مقامات بالاتر نوشتند که موسی درویشی در جشن شاه شرکت نکرده است و با شاه مخالف می کند. به همین دلیل و دلایل سیاسی دیگر ایشان را به تهران تبعید کردند. مهر امام خمینی را بسیار در دل خویش داشته و در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکتی فعالانه داشتند به طوری که همان زمان می خواستند او را از بین ببرند اما شهید درویشی به راهش ادامه داد.

یک روز تظاهرات بود. از جزیره ی قشم آمدند و او را دستگیر کردند. تا با خبر شدیم می خواستند همان جا او را به شهادت برسانند. اما خب خدا خواست که ایشان چندی دیگر به زندگی ادامه دهند. در مسجد نشسته بود برای خواندن نماز که گارد شاه از قشم وارد مسجد می شوند و او را می برند. تا یک ماه از او بی اطلاع بودیم. اما او می گفت تا پیروزی انقلاب اسلامی دست از مبارزه نمی کشم.

زینب درویشی خواهر شهید

از خود گذشتگی

در تصمیم گیری های شخصی در منزل، هر کسی را آزاد می گذاشتند تا تصمیم خودش را بگیرد و نظرش را به کسی تحمیل نمی کرد. بر ساده زیستی تاکید داشتند. زمانی که درسپاه مشغول بکار بودند از سپاه حقوق هم نمی گرفت. هر چند گاها دچار مشکلات مالی می شدیم. با این حال به فقرا نیز کمک می کردند. به یتیمان عنایت داشتند.

زمانی که ایشان در تبعید بودند با 15 نفر از دوستانش به تهران رفتیم. پیغام دادند به منطقه ای دور از تبعیدگاهش برویم. چون تحت نظر بودند و احتمال داشت دچار مشکل شویم. در آنجا با امام نیز دیداری داشتیم و چندی را در خانه ی پیشین امام ساکن بودیم. یکی دو روز بعد به مسجدی در قم رفتیم و در آنجا درگیری هایی با مامورین امنیتی صورت گرفت که در این درگیری برخی از آنهایی که از بندرعباس آمده بودند راه را گم کرده و چند روزی را در پی شان بودیم.

طاهر درویشی فرزند شهید

حفاظت از قایق ها

نیروها در قرار گاه مستقر بودند. نقطه ای بود به نام شط علی که قرار گاه مرکزی عملیات آبی وخاکی بود.

در آنجا کمتر از بیست و چهار ساعت کل نیروهای عمل کننده و قایقهای موتوری و لندی گراف ها که مربوط به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود با هدایت فرماندهان محترم سپاه از جمله سردار شهید موسی درویشی و به خصوص ناخداهای قایق های موتوری و لندی گراف ها توانستند نیروها را حرکت دهند به سمت جنوب عراق. تلاش های شهید درویشی در عدم صدمه دیدن شناورها بسیار قابل تقدیر بود. خود ایشان شخصا قایقها را جابجا می نمودند.

غلام مکی زاده دوست و همرزم شهید

شرط ماندن

شهید درویشی به تنهایی یک محور بودند. بعد از اینکه ماه رمضان تمام شد ایشان از طرف یک عده ای واسطه شدند که بنده بیشتر از این در جزیره ی هرمز بمانم. رئیس شهربانی این موضوع را فهمید. چون در این یک ماه وظیفه خودش را در قبال مافوقش در بندرعباس به انجام رسانیده بود ماموریت خودش را که تمام شده دیده بود، موافق ماندن من نبود و در خفا به من می گفت: شما گرم آمده اید و گرم استقبال شده اید، گرم هم شما را بدرقه نمایند. لیکن اصرار شهید درویشی که شما آمدید و دل ما را به صدا درآوردید و رفتید. این دل به صدا درآوردن و رفتن صحیح نیست و می خواهیم بمانید. ایشان اصرار کردند و من گفتم به یک شرط! من اگر بمانم باید شما تعهد بدهید ماندن من برای شما یک ثمره ای داشته باشد. فرمودند: چگونه؟ گفتم اول اینکه شما در اینجا یک مسجد داشته باشید. یک مسجد مجلل و باشکوهی که افتخار آمیز باشد. گفتند شما بمانید و ما این کار را انجام می دهیم. لذا آنها به قول خودشان در مقابل ماندن من وفا کردند.

قدرت الله نجفی روحانی و دوست شهید

کمک به مردم

یکی از دوستان من می گفتند که شبی در منزل شهید درویشی خوابیده بودم. در یک اتاق پذیرایی خوابیده بودیم، جدای از آن اتاقی که خانواده شهید درویشی خوابیده بودند. ایشان نیمه های شب بیدار شدند و من هم بیدار شدم و البته چیزی نگفتم. دیدم شهید درویشی از اتاق بیرون رفتند. گفتم شاید می خواهد برود در آن قسمتی که خانواده هستند. دیدم طولی نکشید، در حدود یک ساعت یا یک ساعت و نیم برگشتند و آمدند. من هم آن موقع نفهمیدم جریان چیست. تا اینکه صبح شد. گفتند : فلانی! گفتم بله. گفت : یکی دو نفر از بچه ها را بردارید بروید خانه فلان پیرزن که کپرش خراب شده؛ بروید و کپرش را درست کنید. رفتیم بچه ها را برای درست کردن کپر پیر زن، جمع کردیم. وقتی به منزل پیر زن رسیدیم (بهش می گفتند کلثوم عباس و هیچکس هم نداشت) گفت که خدا پدر و مادر این موسی درویشی را بیامرزه که همیشه به ما سر می زنه؛ شب و نصف شب و همیشه مواد غذایی می آورد! همین دیشب، نصفه های شب آمد خانه ما و کلی مواد غذایی برای من آورد. بعد گفت ما تازه آن موقع متوجه شدیم که ایشان بیرون رفتنش از اتاق برای چه بوده و به چه دلیل در این اتاق خوابیده. ( یعنی زمانیکه از اتاق می رود حتی خانواده اش هم متوجه کار ایشان نباشند.)

قنبر زرنگاری دوست شهید


لازم به ذکراست ،شهید موسی درویشی نخل ابراهیمی در ششم اردیبهشت 1308 در جزیره هرمز متولد شد . وی در سال 1325 در معدن خاک سرخ هرمز به عنوان کارگر مشغول به کار شد .درویشی با مطالعه ی مستمر نشریات و کتب مرتبط با فرهنگ دینی (مانند نشریه مکتب الاسلام که در حوزه علمیه قم منتشر می شد) در پی تقویت و تکثیر مذهب شیعه بر آمد. درویشی خود عامل توزیع نشریه مکتب الاسلام در جزیره هرمز و حتی استان هرمزگان بودند؛ ایشان ارتباط تنگاتنگی با اساتید حوزه ی علمیه قم داشته و حتی برخی روحانیون مهم را جهت ارشاد و آگاهی مردم به بندرعباس و هرمز دعوت می نمودند.

از مهمترین کارهایی که شهید درویشی سخت گیرانه به مبارزه با آن می پرداخت، مقابله با خرافات و تحریفات در اسلام و مذهب شیعی بود که از سوی برخی اهالی هرمز انجام می شد. به همین جهت کتابخانه ای را در مسجد جامع جزیره ی هرمز دایر نموده و مردم را با فرهنگ کتابخوانی آشنا کردند. شهید درویشی در این کتابخانه بیش از چند هزار جلد کتاب جمع آوری نمودند.از دیگر فعالیتهای شهید می توان به ساخت اولین مسجد در جزیره هرمز با همت برادران نجفی اشاره داشت.شهید درویشی بارها تهدید، دستگیر و دو بار به خارج از استان تبعید شدند.

پس از پیروزی انقلاب ایشان مسئولیت سپاه هرمز را پذیرفته و نیروهایی را تربیت و روانه ی جبهه نمودند. شهید درویشی در عملیات خیبر فرمانده ی بخش دریایی بودند؛ اما مانند یک نیروی عادی شخصا قایقها و شناورها را جابجا می کرد. بعد از آن تلاشهایی که درویشی در پیش از انقلاب و جنگ داشتند سرانجام در تاریخ هشتم اسفند 1362 در منطقه ی شط علی و در عملیات خیبر به شهادت می رسند. چون بخشی از عملیات خیبر دریایی بود، برای آموزش نیروها از استان هرمزگان درخواست کمک شد. طی جلسه ای که با مسئولین سپاه بندرعباس صورت پذیرفت، شهید درویشی به همراه عده ای دیگر با یک هلی کوپتر مخصوص به بوشهر اعزام شدند. بعد از دیدار با محسن رضایی و دیگر مقامات، قرار شد که هرمزگان نیروهای دریایی خود را بسیج نمایند. شهید درویشی به عنوان فرمانده ی نیروها بود که بعد از اینکه نیروهایش را جمع آوری و اعزام می کنند، درشب دوم یا سوم به همراه تعدای دیگرخود را به منطقه شط علی می رساند بعد از مدتی منطقه توسط عراقی ها شناسایی می شود. شهید درویشی دستور می دهد تا شناورها را جابجا کنند. نیروها تمام شب را به جابجایی شناورها مشغول می شوند. خود شهید درویشی هم در این راه به کمک نیروهایش می آید. تا اینکه در ساعت 30/7 صبح انفجار مهیبی کل منطقه را به لرزه می اندازد. شعله های آتش همه ی شط علی را به زیر چتر خود می گیرد. شهید درویشی که در این لحظه مشغول جابجایی بنزین و.... بوده، با اصابت موشک به قایقش به شهادت می رسد. شدت سوختگی شهید درویشی چنان بوده است که هیچکس قادر به شناسایی ایشان نبود .


منبع: نرم افزار چند رسانه ای شهید موسی درویشی

انتهای پیام/ز

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده