سيره شهيد علی ایرانمنش؛
هميشه از خدا مي خواستند كه شهيد شوند و اولين تير هم به پيشاني ايشان بخورد و مي گفتند كه هيچ وقت براي من گريه نكنيد و آرزو دارم علي وار شهيد شوم.
نوید شاهد کرمان، "هميشه از خدا مي خواستند كه شهيد شوند و اولين تير هم به پيشاني ايشان بخورد و مي گفتند كه هيچ وقت براي من گريه نكنيد من به آن چيزي كه مي خواستم رسيدم و علي وار شهيد شوم.
- آقاي خانداني (كه همراه ايشان به شهادت رسيدند) دو يا سه شب قبل از شهادت خواب ديده بودند كه در يك زمين وسيع همه به  امام زمان عليه السلام لبيك مي گفتند و شهيد ايرانمنش هم جزء اين گروه بوده و لبيك مي گفتند و من كه مي خواستم بيايم به من اجازه نمي دادند من به آقاي ايرانمنش اشاره كردم و ايشان اشاره كردند كه بگذاريد وارد شوند اين هم از خودمان است. آقاي خانداني اين خواب را براي شهيد ايرانمنش تعريف كردند و آقاي ايرانمنش خنديده بودند و گفتند دست شما هم به جايي بند است.

راوی: «فاطمه دانايي» همسر شهيد 


مدت چهار سال اينجا (منزل شهيد ايرانمنش) زندگي مي كرديم (ايشان) روزها مشغول كار بودند. شب كه مي شد صداي ايشان از پنجره كولر كاملا مشخص بود. با خدا راز و نياز مي كردند هيچ وقت نماز شب ايشان ترك نشد. روز هاي جمعه تنها خواهشي كه از ما داشتند اين بود كه بچه ها را برداريد و بيرون برويد. بعد فرشي زير درخت ها مي انداختند و اعمال مستحبي روز جمعه را به جاي مي آوردند. ما كه مي رفتيم و برمي گشتيم، مي ديديم كه ايشان هنوز مشغول نماز و عبادت هستند.

راوی: «زهرا ايرانمنش» دختر شهيد 

منبع: اسناد ایثارگران بنیاد شهید
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده