شهید بهمن ماه
سه‌شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۱۸
ولادت:1341 محل تولد: آذرشهر تاریخ شهادت: 3/11/65 محل شهادت: شلمچه

 

««بسم الله الرحمن الرحيم »»

 

درود و سلام بر يگانه منجى عالم بشريت حضرت بقية‌الله الاعظم آقا مهدى موعود و با دعاى خير براى طول عمر امام امت تا انقلاب مهدى حتى كنار مهدى و پيروزى نهايى رزمندگان و آزادى اسراى عزيز و مقاوم و شفاى هر چه سريعتر معلولين و مجروحين و بالاخره با سلام مخصوص بر مادر صبور و مهربانم.

چند بار مى‌خواستم مطالبى بنويسم ولى دستم به قلم نمى‌رفت ولى بالاخره خداوند توفيق داد كه مطالبى به عنوان وصيت بنويسم نمى‌دانم از كجا شروع كنم از يك  طرف خود را لايق شهادت نمى‌بينم ولى لطف خداوند خيلى زياد است بر بندگانش، خداوندا تو خود مي دانى گاهى وقتها از شهادت مى‌ترسم. البته اينكه مى‌گويم از شهادت مى‌ترسم يعنى از مرگ مى‌ترسم چون نمى‌دانم آيا جز اين واقعا شهادت است چون بايد نيت خالص باشد و ما هم كه پايمان لنگ است.

خدايا چند صفت رذيله در دل من حكمفرماست و هر چه فكر مى‌كنم به هر صفت رذيله از قبيل حسد، كبر، دروغ، غيبت، اذيت و آزار مؤمن و هر چه، هر چند بعضى از اين كباير كليدى هستند ولى اگر نبودند هيچ كدام به جز يكى از آنها على البدل بيش بود كه انسان را به سقوط بكشاند. خدايا اينكه استاد مظاهری می فرمودند که از بین بردن یک صفت رذیله از دل بیست سال خون جگر می خواهد اين را من كاملا متوجه شدم واقعا خيلى مشكل است خيلى....

بعضی وقت ها متوجه می شوم که سر هیچ چیزی به نماز جماعت یا کارهای دیگر نمی رسم بعد منوجه شدم که خداوند باید توفق دهد.

خدایا! تو خوب می دانی و بهتر از همه، ولی من به نظر خودم معنای "توفیق" را فهمیدم خیلی تصمیم گرفتم که با صدای بلند نخندم و با صدای بلند حرف نزنم ولی اکثر وقتها رعایت نکردم. خدایا! توفیق بده بتوانم این دو صفت را دور کنم و همچنین اینکه حرفهای لغو و بیهوده نگویم.

من چندين بار است كه به جبهه آمده‌ام ولى هيچكدام بايد و شايد نبوده است و خودم از اينكه به جبهه آمده‌ام ولى نتوانسته‌ام خودم را بسازم راضى نبوده‌ام.

دوست دارم که این جبهه آمدنم در این وقت خیلی برایم سازندگی داشته باشد به طوری که هم خودم به گونه ای از خودم راضی باشم و هم ان شاءالله خداوند تبارک و تعالی اعمالم را قبول کند.

خدايا توفیق بده اين بار هم عطف به دفعه‌هاى قبلى نشود و اين بار نيت را خالص كرده و فقط براى تو و به خاطر تو كار كنم و جبهه كه دانشگاه است درس گرفته و بعدها از آن استفاده كنم.

خدايا امان از سوء ظن، خيلى تصميم گرفتم كه با صداى بلند نخندم و با صداى بلند حرف نزنم ولى اكثر وقتها رعايت نكردم.                                                                                                                         ««سيدعلى طباطبايى‌لطفى »» 

منبع: اسناد و مدارک موجود دربنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده