شهدای انقلاب
دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۲۶
بچه خوب و عاقل و فهمیده بود او از همان زمان کودکی تمام کارهایش با دیگر بچه ها فرق داشت او بچه عاقل و باشعوری بود. او در زمان انقلاب خواستند پادگان جمشیدیه را از دست رژیم طاغوت آزاد سازند او در آنجا مورد اصابت گلوله رژیم طاغوت قرار می گیرد و به شهادت می رسد.

خاطرات

مشخصات شهید : عاروان               نام : حبیب ا...             نام پدر : عبدا...

مشخصات راوی :

نام خانوادگی : رحمتی مقدم          نام : فاطمه                 نسبت : مادر

در ابتدا یک بیوگرافی مختصر از زندگی شهیدتان داشته باشید ؟

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام  ایشان از سال 1335 به دنیا آمدند و در سال 1357 در پادگان جمشیدیه به شهادت رسیدند ایشان تا سال چهارم متوسطه ادامه تحصیل دادند و بچه خوب  و عاقل و فهمیده بود او از همان زمان کودکی تمام کارهایش با دیگر بچه ها فرق داشت او بچه عاقل و باشعوری بود. او در زمان انقلاب خواستند پادگان جمشیدیه را از دست رژیم طاغوت آزاد سازند او در آنجا مورد اصابت گلوله رژیم طاغوت قرار می گیرد و به شهادت می رسد.

اگر از زمان کودکی شهید خاطره ای دارید بیان بفرمائید ؟

دوران کودکی او همه اش خاطره است او احساس می کرد که بزرگ است او در آنزمان که من شست و شو زیاد می کردم می گفت چرا شما تنها شست و شو می کنید می بایست همه کمک کنند همه چیز روی حساب و کتاب بود. اگر ناراحتی پیش می آمد در خانه او ما را نصیحت می کرد آنموقع ما فکر می کردیم که این بچه با دگر بچه ها فرق دارد اما زمانی که شهید شد آنموقع ما متوجه شدیم اگر چه چیزی را از دست دادیم.

اگر خاطره ای از  اعمال عبادی شهید دارید بیان فرمائید ؟

بچه با عبادتی بود نماز را بموقع می خواند و رزوه اش را می گرفت و همیشه سفارش این بود که آدم یک روز بدنیا می آ ید و یک روز هم از  دنیا می رود
 می بایست ما عبادت خودمان را انجام دهیم تا اینکه پیش خداوند روسفید باشیم .در آنزمان که زمان رِژیم شاه بود اگر دخترها می خواستند سرشان باز باشد او می گفت نمی بایست نامحرم سر شما را ببیند گناه می کنید. او طوری توضیح می داد که من فکر می کردم این بچه استثنایی است از لحاظ با خدا بودنش از لحاظ اخلاقیش . اگر پدرش عصبانی می شد می گفت بابا جان اگر عصبانی هستی بزن به صورت من تا عصبانیتش بخوابد، می گفتم چرا مادرجان حبیب . چرا شما را بزند می گفت بخاطر اینکه ما ثواب می بریم اگر او مارا بزند. اگر نان خالی می خورد می دانست که می بایست قدر این نان خالی را بداند . به نظر من بچه ای که اینطور فکر می کند کار خداوند است. از لحاظ اخلاقی خیلی خوب بود با هر کس دوست می شد حتی در جمع فرزندانم هم می گفت و می خندید . اگر کمبودی چیزی بود ناراحت نمی شوی می گفت نه مامان اگر کمبودی هم باشد ناراحتی ندارد غصه خوردن ندارد اگر غصه بخوریم که طوری نمی شود ما می بایست خوشحال باشیم و از نظر اخلاقی هم به یکدیگر کمک کنیم و غصه نخوریم و فکر خیال نکنیم تا خدای نکرده به روحیه مان آسیب برسد ما باید فقط آنچیزی که خدا به ما داده قدر نعمتهای خدا را بدانیم با بچه های کشتی می گرفت و می گفت می خندید – جوک می گفت . او خیلی خوب بود.

از علاقه ایشان به حضرت امام خمینی توضیحاتی ایراد فرمائید ؟

ایشان علاقه داشتند که به فرمان امام خوب پاسخ دادند آنموقع که امام هنوز از پاریس تشریف نیاورده بودند وقتی که پیامشان را شنیدند می گفت اگر ما از مملکتمان برای اسلام دفاع نکنیم پس کی می بایست برورد و دفاع کند ما جوانان می بایست برویم دنبال فرمان امام خمینی در آنموقع به امام آیت ا.. می گفتند او می گفت من هنوز آقا را ندیده ام اما نمی دانم چرا اینقدر علاقه مند شده ام به آقا . او در تظاهرات همراه خانواده اش شرکت داشت . او برای انیکه پادگان را از دست ماموران طاغوت بگیرند به شهادت رسید.

از نحوه شهادت فرزند عزیزتان اگر خاطره ای دارید بیان فرمائید ؟

من از ایشان به مدت سه روز بود که خبری نداشتم زن برادرم آمد و زنگ زد و گفت از حبیب و منوچهر خبری نداری کجا هستند گفتم نمی دانم زن داداش کجا رفته اند من خودم هم خواب ندارم و نگران هستم برای بچه ها رفته اند مسجد او آمد و گفت بیا پایین کارت دارم رفتم پایین و گفت حبیب ا.. شهید شده است بعد رفتیم جنازه اش را از پزشک قانونی گرفتیم و بردیم پزشک قانونی و سپس بردیم بهشت زهرا و او را در قطعه 21 بخاک سپردیم و من فقط یک لحظه صورت او را دیدم البته افتخار است آنان به شهادت رسیدند.

در آنزمان نمی گذاشتند که تشییع جنازه کنیم حتی برای تحویل گرفتن جنازه ها هم  مردم با مشکلات روبرو بودند.

آیا تا بحال مشکل یا مورد خاصی طی مدت این سالها در زندگی شما بعنوان مثال برای یکی از اعضای خانواده حادث شده که احساس کنید عنایت خاص شهید به خانواده اش عاملی در برطرف شدن آن مشکل بوده است ؟

بله زمانی که او شهید شده بود به خواب خواهرهایش رفته بود ما خیلی بی قراری می کردیم من ناراحتی روحی گرفته بودم و دخترها هم همینطور او به خواب من نمی  آمد به خواب یکی از دخترهام رفته بود و گفته بود به مادرم بگویید اینقدر بی قراری نکند تا من بخوابش بروم جای من خیلی خوب است چرا مادرم اینقدر بی قراری می کند. چرا اینقدر برای من گریه می کنید حتی یکی از فامیلها خواب دیده بود توی یک باغ خیلی بزرگی و سرسبزی است به او گفته بود به مادرم بگویید آرام بگیرد من بیایم به خوابش . وقتی که گریه می کند من جایم ناراحت می شود بعد از سه چهار ماره آمد به خواب خودم با کت و شلوار سفید به تن از صورتش نور می بارید من اسفند بردم جلویش ،دست انداختم گردنش و گفتم دورت بگردم و دورش چرخیدم و گریه می کردم او گفت مادر آرام بگیر گریه نکن تا برایت بگویم من آنجا بهترین جا را دارم شما نمی دانید من خوشحال هستم از اینکه رفتم چنین جایی برای چه گریه و ناراحتی می کنید . همین خوابی که من دیدم باعث شد من آرام بگیرم اصلا انگار آبی که بر روی آتش ریختن از آنموقع  دیگر من احساس بی قراری نمی کردم و بیماری روحی ام خوب شد انگار آرام شدم و تسکین داد من یک وضعیتی برایم پیش آمد دیگر من ناراحتی نداشتم و خوشبختانه حالم خوب شد و هیچ مشکلی هم نداشتم.

آیا هنگام شهادت یا پس از شهادت از شهید رویای صادقانه ای دارید که باین کنید ؟

خبر شهادتش را من هنوز نشنیده بودم که خواب دیدم که امام تشریف آوردند از مشهد منزلمان با بیش از هزار سید آمدند در منزلمان نشستند و من  احساس می کردم در همان خواب که شب نوزدهم ماه رمضان  بود  و شب بیست و یکم دو آیات قرآن و چهار  امام درآسمان دیدم  من خودم احساس کردم که این خواب بایست یک چیزی باشد که بعد آمدندو گفتند پسرت شهید شده و هم پسردایی خودم در شهرستان شهید شده بود این دو که شهید شدند قبل از اینکه شهید شوند من این خوابها را دیدم که احساس می کنم بخاطر این بوده که می خواسته به من بوسیله این خوابها بفهماند که خانواده ما به یک مقامی رسید من اینطور تعبیر می کنم بعد از  ایشان خیلی خوابها دیدم و حتی برای ما گل آورده زمانی که خوابش را می دیدیم زمانی که  از در خانه می آمدداخل انگار خانه نورانی شده احساس می کردیم با خودش یک نور و یک عطری
می آورد خانه .

اگر مطلبی صلاح می دانید در رابطه با گرامی داشتن یادو خاطره شهدا و شهید شما لازم به بیان می باشد مطرح کنید ؟

ما دوست داریم یاد و خاطره شهدا از یادمردم نرود قدر بدانند ، بهترین جوانهای این مردم رفتند شهید شدند بخاطر این مردم بخاطر این خاک و دیار چه خوب است که قدرشان را بدانند از یادشان سریع نرود که چه جوانهایی از دست دادیم و حیف است که واقعا خاطره این جوانان را فراموش کنیم. من خودم هیچ موقع از یادم نمی رود خاطرات این شهیدان.

اگر حرفی خطاب به جوانان این مرز و بوم دارید و از سفارشات شهید هم می باشد مطرح کنید ؟

امیدوارم که جوانهایی که هستند خداوند پشت و پناهشان باشد و انشاءا.. خط این شهیدان را دنبال کنند و قدر بدانند به هر حال انسان هیچ  کس عمر جاودانه در دنیا ندارد و و خوش بحال کسی که کار خوب و روحانیت کند ولی چقدر خوب است که جوانانمان از دوران جوانی قدر بدانند و دنبال رو کار شهیدانمان باشند شاید ما خواب بودیم و بیدار نبودیم و نمی دانستیم که آنان بدنبال چه هدفی رفتند امیدوارم جوانانمان هم دنبال این هدف بروند نه ا ینکه منظور به شهادت است ، ولی قدر این  دیار و این مملکت و این امام و این رهبر را بدانند. امیدوارم که جوانان دنباله رو این انقلاب باشند.


منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده