خاطره من از آن شب ملکوتی است که پیکر مطهر علی بعد از 15 سال برگشته بود

 خاطره از زبان خواهر شهید علی مومنی
خاطره من از آن شب ملکوتی است که پیکر مطهر علی بعد از 15 سال برگشته بود. آن شب در آن نمازخانه عجب غوغایی به پا بود لحظه دیدار خواهران علی با استخوان­هایش که بوی بهشت می داد خواهران علی به یاد روزهایی که برادر را به کول می گرفتند تابوت علی را به دوش کشیدند و در نمازخانه چرخاندند. آنگاه تابوت را بر زمین نهادند و پروانه­وار بر گرد تابوت حلقه زدند آرام آرام با دستانی لرزان پرچم را از روی تابوت کنار زدند هر لحظه برایشان ساعتی می گذشت با حالتی غیر قابل توصیف در تابوت را باز کردند، الله اکبر از آن لحظه ای که چشم خواهرانم به استخوان­های برادر افتاد. خدایا چه می بینیم آن قد رعنای علی چه شده است آن زلف مشکینش چه شده است و15 سال انتظار کشیدیم و اکنون با استخوان­های علی دل زجر کشیده­ی خود را تسکین می­دهیم، اما همه­ی ما با دیدن برادر به یاد زینب افتادیم، همه بی طاقت شده بودیم و با خود می گفتیم:

عشق یعنی یک استخوان و یک پلاک، سالهای تنها زیر خاک

عزیزه­ی مومنی خواهر شهید
 
منبع: اداره اسناد و انتشارات

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده