در زمان پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتهای بسیار فراوانی نظیر شرکت در راهپیمایی و تظاهرات و همچین پخش اعلامیه امام خمینی داشت و به فرمان امام به جبهه رفت در سن 18 سالگی به جبهه در محل فکه رفته و حدود 15 ماه در جبهه با دشمنان مبارزه کرد و در این 15 ماه حدود 3 بار اعزام شد که آخرین بار فکه بودند


زندگینامه

نام و نام خانوادگی : حسن اروجی

نام پدر: عابدین علی

محل تولد: تهران

تاریخ تولد: 1/8/1342

مدرک تحصیلی: دیپلم

رشته تحصیلی: تجربی

وضعیت تاهل : مجرد

شغل شهید: محصل

نام عملیات: والفجر

نحوه شهادت: اصابت گلوله به دست

محل شهادت: بکه

نشانی مزار: بهشت زهرا

در روز اول آبان ماه سال 1342 در تهران و خانواده ای مذهبی پسری متولد شد که نام او را حسن گذاشتند نام پدر او عابدین علی و نام مادرش خدیجه است.

او فرزند چهارم خانواده بود و دارای 5 خواهر و برادر بود.

دوران ابتدایی را در خیابان خشن ها و راهنمایی را در محله مجیدیه گذراند در پایه دبیرستان رشته علوم تجربی  را انتخاب نمود و در مدرسه ای واقع در خیابان معلم سپری نمود در سن 16 سالگی وارد بسیج شد که آن موقع حدود 1 سال از پیروزی انقلاب گذشته بود.

خصوصیات عمادی ایشان بسیار نمونه بود و تا جای ممکن نمازشان را در اول وقت می خواند .

در زمان پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتهای بسیار فراوانی نظیر شرکت در راهپیمایی و تظاهرات و همچین پخش اعلامیه  امام خمینی داشت و به فرمان امام به جبهه رفت در سن 18 سالگی به جبهه در محل فکه رفته و حدود 15 ماه در جبهه با دشمنان مبارزه کرد و در این 15 ماه حدود 3 بار اعزام شد که آخرین بار فکه بودند.

مسولیت ایشان در جبهه آرپیچی بود و در نهایت سال 1361 در علمیات والفجر 1 با اصابت گلوله به دست و پا خونریزی شدید به درجه رفیع شهادت نایل گردید. مزار مطهرش بهشت زهرا قطعه 27 است بدن ایشان حدود 9 سال مفقود بود.

روحش شاد و راهش پررهرو باد.

نمازهایشان را در اول وقت می خواند و تقوی بسیار زیادی داشت برای نماز خواند همیشه به مسجد می رفت.

عضو بسیج مسجد محله بود در راهپیمایی ها و تظاهرات شرکت می نمود اعلامیه نیز پخش می کرد.

علاقه به خواندن کتاب و به بچه های سپاه می گفت کتاب بخوانید و این قدر بازی نکنید بسیار مهربان و با گذشت.

اینجانب حین اروجی در کمال سلامت با اقرار به وجدانیت الله و رسالت حضرت محمد (س) پیامبر گرامی اسلام و امامت ائمه طاهرین به طور یقین درک کرده ام که شهادت تصادف نیت بلکه سعاتی بزرگ است.

پدر و مادرم و برادارنم و خواهران من بدانید که من آگاهانه در این راه قدم برداشتم چون خون شهیدان از هابیل تا حضرت امام حسین و از حضرت حسین تا شهدای انقلاب اسلامی ایران صدایم می زنند، که چیست تو را و برای چه نشسته ای آخرما مسلمان هستیم.

یک روز از بیرون آمد و دیدم سرش خیس بود به او گفتم چرا سرت خیس شده است؟ گفت سربازان شاه به دنبال ها بودند چون مشغول شعار دادند در مدرسه بودیم بعد از دست آنها فرار کردیم و داخل حمام رفتیم تا فکر کنند ملت خمینی بودن سرما عرق نبود و حمام رفته بودیم و به این طریق گاردیها را گمراه کنیم.

 منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده