پاسداشت شهدای مدافع حرم (8)
چهارشنبه, ۰۱ دی ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۱۵
منطقه ای در شمال پاکستان وجود دارد به نام پاراچنار. شیعیان این منطقه از سه طرف در محاصره ی طالبان قرار دارند. آنها شهدای بسیاری را در راه حفظ اعتقادات خود تقدیم کردند.

شهید ظاهر حسین

منطقه ای در شمال پاکستان وجود دارد به نام پاراچنار. شیعیان این منطقه از سه طرف در محاصره ی طالبان قرار دارند. آنها شهدای بسیاری را در راه حفظ اعتقادات خود تقدیم کردند. برخی دوستان که به این منطقه سفر کرده اند می گویند: پاراچنار شعبه ای از جمهوری اسلامی ایران است. مردم این منطقه به ایران و ایرانی ها عشق می ورزند.

سهیل کریمی از مستندسازان ایران که چندین سفر به پاکستان، سوریه، افغانستان و کشورهای مختلف داشته و با حضور در میان مردمان این کشورها مستندهای زیادی با محوریت اقوام و جهبه ی مقاومت اسلامی ساخته. گزارشی از سفر به پاراچنار ارائه می دهد.

کریمی در یادداشتی کوتاه در صفحه ی اجتماعی خود وصفی درباره ی روزهای رزم و صلابت یکی از مبارزان پاکستانی پاراچنار به زبان محاوره نوشته است که در ادامه می خوانید:

بهش می گفتید چمچمه مار (مار کبری) خیلی زمخت بود و عبوس. لااقل تو اولین دیدارمون اینجور می نمود. بالای کوه های خیواص. در مجاورت روستای تازه آزادشده ی شلوزان. در شرقی ترین نقطه ی منطقه ی پاراچنار پاکستان و کمی قبل از مرز افغانستان.

برعکس همه ی شیعه های پاراچنار، دستار طالبانی سرش بود. یه شاخه گل داودی زردرنگ هم گذاشته بود روی گوش سمت راستش. نمی دونم چرا. و همین من رو گول زد!

وقتی دوربین رو سمتش آوردم، با غیظ گفت نگیر. از من تصویر نگیر! اصلا با او بحث نکردم. اصرار به تصویر گرفتن هم نداشتم.

تازه ناهار خورده بودیم. پایین کوه و تو مسجد حضرت زهرا علیه السلام در منطقه ی شلوزان. البته من نخوردم. مزاجم با آب پاراچنار سازگار نبود. کم می خوردم و هر چیزی رو هم نمی خوردم.

حالا اینجا سفره ی نون و پنیر و چای پهن کرده بودند. دقیقا تو خط مقدم جبهه و کمی عقب تر از یال کوه مشرف به مواضع طالبان. چمچه مار همین طور که داشت لقمه ی درشتی واسه ی خودش می گرفت رو به بقیه به من اشاره کرد و پرسید: خارجیه؟

هلال آقا گفت: ایرانیه؟

گل از گل چمچه مار شکفت! لقمه تو دهنش تمام قد در مقابلم ایستاد. به زور  من را سر سفره نشوند و برام یه لقمه ی نون و پنیر گرفت. به لهجه ی پشتون گفت چرا پس نمی گی ایرانی هستی؟! لبخندی شیرین تحویلش دادم. گفت دوربینت رو روشن کن و دنبالم بیا.

از یه خاک ریز کم عرض و کم عمق به سنگری بردمان که از دریچه اش موضع طالبان تو دیدمون بود. گفت اونجا روبگیر. بعد نشست پشت تیربار و باکس تیر رو تو سرشون خالی کرد.

ول وله ای اون ور راه افتاد. گفت: دوربینت رو بذار کنار و بیا اینجا. دوربین رو دادم به اسدعلی و گفتم لنزش رو بگیر طرف ما. هنوز نمی دونستم چه کار داره؟

رو به هلال آقا گفت: می خوام این جوون ایرانی دینش رو به دینش ادا کنه! بعد تیربار رو سپرد به من.

سنگر اصلی طالبان پاکستانی رو دقیق نشونم داد. بعد گفت امونشون رو بِبُر. بسم اللهی گفتم و تموم قطار توی باکس رو ریختم سرشون. یکی که با دوربین اون ور رو زیر نظر داشت داد می زد خورد!

حالا دیگه نفهمیدم اغراق می کرد یا خواست مهمون نوازی رو در حق من تموم کرده باشه! تو مسیر برگشت از این سنگر هم، طالبان لطف ما رو بی پاسخ نداشند و اگر اقدام سریع و به جای چمچه مار و هل دادن من روی زمین نبود، همان لحظه آب کش می شدم.

شاخه گل داوودی از لابه لاله ی گوشش به زمین افتاده بود. او رو برداشتم و وقتی به سمت من می چرخید به طرفش بردم. خنده ی شیرینی رو لبش نشست و به فارسی گفت: دوستی! بعد دست رو شونه ی من گذاشت و فشرد.

لاغر بود و قدبلند. ابهتی خاص داشت. یه جورایی من رو یاد حاج احمد متوسلیان می نداخت. با همون صلابت فرماندهی. از همراه دیگمون غیور پرسیدم: چرا بهش می گید چمچمه مار؟

غیور همون جور که قد و بالای چمچمه مار رو تماشا می کرد گفت: مثل مار کبرا می مونه. با همین هیبت می ره تو مواضع طالبان و چند روزی باهاشون سر می کنه، حتی تو جلساتشون شرکت می کنه. نظر میده و نظر می گیره! بدون اینکه کوچک ترین شکی از شیعه و پاراچناری بودنش ایجاد کنه.

بعد خیلی خون سرد میاد این ور و عملیات بچه ها رو فرمان دهی می کنه. به همین راحتی. نه پنهون شدنی، نه استتاری، نه حتی خم شدنی! مثل یک مار کبرا.

مثل چمچمه مار.

غیور راست می گفت. تو تموم مدتی که رو یال کوه و در پناه خاکریز و کانال کم عمق، دولادولا این ور اون ور می رفتیم، چمچمه مار شق و رق و ایستاده، بدون کوچکترین ترسی از تیر خصم، راه می رفت و مواضع دشمن رو برانداز می کرد. چشم تو چشم دشمن. عین مار کبرا. عین چمچمه مار.

چند روز بعد خبری در خبرگزاری ها پخش شد. هفت شهید پاکستانی مدافع حرم امروز در شهر قم تشییع و در گلزار شهدای این شهر به خاک سپرده خواهندشد. این شهدا از اهالی منطقه ی پاراچنار پاکستان به نامهای «ظاهر حسین»، «جمیل حسین»، «جاوید حسین»، «باقر حسین»، «سیدرضی شاه»، «قادر علی» و «قابل حسین» هستند.

با شروع حملات گروه های تکفیری به حرم حضرت زینب علیه السلام شیعیانی از کشورهای مختلف جهان برای دفاع از این بارگاه به سوریه شتافتند که بخشی از نیروها از اتباع کشور پاکستان بودند، آنان تیپ زینبیون را در این کشور تشکیل دادند.

تا اینجای خبر را برخی از مردم شنیده بودند. اما یکی از این شهدا که تشییع می شود، شهید «ظاهر حسین» است که پیش از این دلاوری های زیادی را در منطقه ی پاراچنار پاکستان نشان داد و در نهایت در حین دفاع از حرم حضرت زینب علیه السلام به شهادت رسید. او همان چمچمه مار، دلاور شجاع پاکستانی بود که مزد جهاد خود را در کنار حرم حضرت زینب علیه السلام گرفت.

آقای سهیل کریمی در صفحه اش ادامه می دهد: امروز صبح غیور حسین برام پیغام فرستاد: چمچمه مار رو یادت میاد؟ سرارتفاعات خیواص؟ گفتم: بله، چطور؟!

گفت: دیروز تو سوریه شهید شد. مثل شیر ...

منبع: مدافعان حرم/1395/ زندگینامه و خاطرات چهل شهید مدافع حرم حضرت زینب علیه السلام به همراه زندگینامه، کرامات و عنایات حضرت زینب علیه السلام / گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده