نوید شاهد کرج : گفتم آخر اين ميخ به درد درگيري نمي‌خورد گفت چرا همين هم غنيمت است و بالاخره انقلاب با دادن عزيزترين فرزندانش به پيروزي رسيد.
نوید شاهد کرج: بنا به خواست خدا در روز پنجم مرداد 1339 فرزندي چشم به جهان گشود و در دامان پاك مادر مسلمان رشد مي‌كرد. نام اين فرزند عليرضا بود. عليرضا در كودكي دچار بيماري شديدي شد. پزشكها از معالجه او نااميد شده بودند ولي از آنجايي كه خداوند بسيار مهربان بود به او جاني دوباره بخشيد تا در آينده افتخار خدمت در راه اسلام و قرآن را داشته باشد.

مروری بر زندگی شهید علیرضا اقبال ثانی + دستخط شهید

«شهید عليرضا اقبال ثانی» از همان كودكي ماهيت فرزند اسلام بودن خود را نشان ميداد و علاقه عجيبي به مسايل اسلام داشت. عليرضا تا كلاس اول دبستان را در همان اروميه خواند اما بر اثر فشار كه به پدرش وارد مي‌شد از شهر ولادت خود به قزوين آمد و چهار سال در شهر قزوين بودند و در شهر قزوين بود كه مادر عليرضا سكته مغزي كرد و يك طرف از بدنش فلج شد و باز هم بر اثر كار پدرش مجبور شدند در قزوين به كرج بيايند و در كرج مشغول تحصيل بشود. 

عليرضا مهربان بود هرگز كسي را نمي‌آزرد و روح خداشناس از كودكي در او وجود داشت و نماز و روزه‌اش ترك نمي‌شد. با اطرافيان هميشه با آداب و رسوم اسلامي برخورد مي‌كرد عليرضا از اينكه يك طرف از بدن مادش لمس بود رنج بسيار مي‌برد و هميشه آرزو داشت كه خداوند سلامتي مادرش را بازگرداند،  كلاس سوم راهنمايي بود كه انقلاب تازه مي‌خواست شكوفا بشود.

عليرضا درتظاهرات و راهپيمايي‌ها شركت مي‌كرد، من (برادر كوچكتر عليرضا) يك روز در همان ايام انقلاب در جيب كت عليرضا 2 عدد سيگاري و يك ميخ بزرگ ديدم گفتم عليرضا تومگر سيگاري شده‌اي گفت نه اين سيگارها براي آن است كه هنگامي كه گاز اشك‌آور مي‌اندازند دود اين سيگارها از سوزش چشم جلوگيري مي‌كند گفتم پس اين ميخ به اين بزرگي براي چيست گفت يك موقع ديدي با اين سربازهاي شاه آدم درگير شد گفتم آخر اين ميخ به درد درگيري نمي‌خورد گفت چرا همين هم غنيمت است و بالاخره انقلاب با دادن عزيزترين فرزندانش به پيروزي رسيد.

عليرضا در بسيج محله فعاليت مي‌كرد و نمونه بارزي از اخلاق و ايمان براي دوستانش بود. تا كلاس دوم هنرستان به تحصيلات خودش ادامه داد و در همين حال بود كه خود را به سربازي معرفي كرد و بعد از چند ماهي به سربازي اعزام شد. عليرضا آموزش خود را در مشهد در لشكر پيروز 77 خراسان تمام كرد و بعد از طي دوره آموزشي روز عاشورا و تاسوعاي سال 1361 به مرخصي آمد و همه دوستان و آشنايان را ديد و بعد از شركت در عزاداري محرم دوباره به مشهد رفت و براي آخرين بار حرم مطهر حضرت امام رضا را زيارد كرد و چون تقسيم شده بودند و مي‌خواست به جبهه برود بار ديگر به كرج آمد براي خداحافظي و سپس براي ديدن برادران بزرگتر خود به تهران رفت و همان روز قبل از اعزام شدن وسوار شدن به قطار با برادران خود راز و نياز كرده بود و گفته بود كه از خواهرانم مواظبت بيشتري بكنيد و ممكن است شهادت نصيبم گردد و ديگر بار رو به برادرانش كرد و گفت دعا كنيد كه شهادت نصيبم گردد ، بلي ديگر وقت تنگ شده بود بايد عليرضا مي‌رفت او رفت و درست در جلوي درب ورودي راه‌آهن توقف كوتاهي نمود و با لبخند رضايت از برادرانش درخواست كرد كه ديگر برگردند، چون عليرضا داشت به لقاءالله ميرفت آري بعد از بيست روز كه از اعزام عليرضا به جبهه مي‌گذشت در بیست و نهم آبان 61 در جبهه خرمشهر پاسگاه زيد عراق به شهادت رسيد .

          مروری بر زندگی شهید علیرضا اقبال ثانی + دستخط شهید    مروری بر زندگی شهید علیرضا اقبال ثانی + دستخط شهید
   



منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری


برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
کیومرث سعادت
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۵۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۲
0
0
شهیدان همیشه زنده اند. روحشان شاد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده