تنها راه بخشيده شدن گناهانم را فقط وفقط شهادت فى سبيل الله مى بينم و آنقدر خود را درنزد خداوند خجل و رو سياه مى دانم كه در روز جزا جز بصورت يك شهيد به هيچ صورتى قادر به جوابگويى دربرابرش نيستم

بسم الله الرحمن الرحيم

زندگی نامه شهید محمد مهدی طارمی:

مهدي در یکم فروردین ماه سال 1335 در خانواده اي متوسط چشم به جهان گشود. پدرش کارمند پست و تلگراف بود اما بيش از دو سال از سن مهدي نگذشته بود که پدرش باز نشسته شد.بعد از باز نشستگي براي امرا معاش مغازه اي باز کرد تا بتواند زندگي خانواده اش را آبرومندانه اداره کند و فرزندان را به تحصيل بفرستد. 

مادرش مي گويد : مهدي زماني که 40روز از زندگي اش مي گذشت چنان بيمار شد که به نظر مي رسيد که مرگش فرا رسيده است به طوري که سه روز بي هوش بود و پدرش از شدت ناراحتي گريه مي کرد و مي گفت اي کاش تولدت را براي آشنايان ننوشته بودم و به برادرت خبر نداده بودم . پدر نااميد با همان حال پريشان رو به قبله نشست و گفت خوب بابا تو را سپردم به علي اصغر که همان موقع مهدي عطسه اي کرد و تقريبا به هوش مي آيد و به تدريج حالش به بهبودي مي رود .و شايد اين خواست خدا بود که مهدي زنده بماند تا در کربلاي ايران شهيد شود و به امام حسين(ع)و علي اصغر عزيزش بپيوندد.

 او تحصيلات ابتدايي را در دبستان بصيري واقع در خيابان قا آني سپري کرد .برادرش که در جبهه با او بود چنين مي گويد (مهدي کلاس چهارم بود که من به دبستان رفتم هر دو نفر ما در دبستان بصيري تحصيل مي کرديم يکي از صفات اخلاقي و بارز و هويداي او خوش برخوردي و مهرباني او بود که در طول عمرش در اين دو صفت مشهور بود))مهدي علاقمند به ورزش بود و در تيم هاي فوتبال و واليبال و عضويت داشت و نسبتا از بازيکن هاي خوب به شمار مي رفت اما تا سيکل بيشتر درس نخواند و اين دوران را در دبيرستان سلطاني قديم گذراند.

هر چند که در دروس طبيعي نمرات بيشتري مي آورد ليکن علاقه زيادي به شعر و ادبيات داشت .و چندين بيت شعر هم سروده است دوران فعاليت چشم گير مهدي در آغاز نهضت اسلامي بود او در تمام تظاهرات شرکت مي کرد در جريان مسجد حبيب شرکت فعالانه داشت در حرکت 22بهمن که در تمام نقاط شيراز درگيري بود حضور داشت همچنين در جريان شهرباني در تدارکات همکاري مي کرد.

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ، همراه برادرش و چند برادر ديگر به پاسداري زندانيان عادل آباد پرداخت و نگهبان و زندانيان ضد انقلاب و سران و نوکران رژيم شاه بود.

پس از مدتي برادرش براي فعاليت بيشتر به حزب جمهوري اسلامي رفت و مهدي به عمليات سپاه انتقال يافت و در اين دوران چند ماموريت مهم به نقاط مختلف فارس رفت و به دستگيري خوانين و فئودال هاي بزرگ پرداخت.

مهدی در تاریخ 16/6/1358 ازدواج کرد. چند ماهي از ازدواج او نگذشته بود که  تغيير شغل داد و در دفتر اسناد رسمي شماره 2شروع به کار کرد و با وجود حقوق خيلي کم که قسمتي از آن را هم به علت بدهکاري مي پرداخت زندگي را آبرومندانه مي چرخاند.

مهدي مي گفت مسلم است که اگر مرگ انسان فرا برسد محال است که بتواند فرار کند پس چه بهترکه شهادت نصيبش بشود.

 او در وصيت نامه اش چنين مي نويسد :انقدر گناه در زندگى كرده ام كه تنها راه بخشيده شدن گناهانم را فقط وفقط شهادت فى سبيل الله مى بينم و آنقدر خود را درنزد خداوند خجل و رو سياه مى دانم كه در روز جزا جز بصورت يك شهيد به هيچ صورتى قادر به جوابگويى دربرابرش نيستم.

 برادرش مي گويد يک روز بعد از اين که به سوسنگرد رسيديم به خط اول سودانيه رفتيم و بعد از چند روز به خط دهلاويه ،  حدود يک هفته کارمان اين بود که 48ساعت در خط اول بوديم و 48ساعت در سوسنگرد بوديم پس از يک هفته من و مهدي به همراه چهار نفر از برادران ديگر به گروه شناسايي رفتيم. يک شب که مهدي براي اولين بار مي خواست با برادران ديگر براي شناسايي برود به فرمانده گفت يک وصيت دارم و آن اين است که اگر من مهدي و برادرم با هم شهيد شديم اين جمله را به مردم بگوييد که اين دو برادر در يک شب با هم عروسي کردند و در يک شب هم شهيد شدند هر دو به القاء پيوستند .

 برادر مهدي اضافه کرد به نظرم مي رسد مهدي روز به روز پاک تر مي شد . ما نيز روز به روز به او علاقمندتر مي شديم تا آن جا که اگر يک روز پنج بار همديگر را مي ديدم يکديگر را در آغوش مي گرفتيم و اين حرکت کاملا غير ارادي بود مهدي پس از چند شب به علت اين که پاي راستش آسيب ديد از گروه شناسايي بيرون آمد و مدت يک هفته به او استراحت دادند و در اين يک هفته استراحت براي ديدن بستگان به شيراز آمد . همسرش و تمام کساني که مهدي را در اين يک هفته ديده اند به اتفاق مي گفتند که مهدي تغيرات زيادي کرده است و اين تغيير از اعمالش آشکار بود . 

 همسرش مي گويد مهدي وقتي که مي خواست به جبهه باز گردد گفت اين دفعه به دلم افتاده که شهيد مي شود.خاطراتي که يکي از مسولان سپاه در ماموريت هاي که در اوائل انقلاب با هم بودند تعريف کرده اين چنين است:او مي گفت يک روز براي ماموريت به اطراف ياسوج رفته بوديم بعد از انجام ماموريت مهدي مقداري پول از اطرافيان جمع کرد و رفت ما چند ساعتي او را نديديم که بعد متوجه شديم مقداري وسائل گرفته و به روستاهای اطراف برده و بين مردم محروم منطقه پخش کرده بود.

 و ديگر يک روز که از که ماموريت بر مي گشتيم در منطقه اي دور دست برا ي استراحت ايستاديم بچه ها گفتند يک نشاني مي گذاريم براي هدف گيري که من هم اجازه دادم وقتي که نشانه را گذاشتند چند نفري که بوديم با وجود اين که يک فرد نظامي با ما بود هيچ کدام نتوانستيم آن هدف را بزنيم اما مهدي با کلت يک دستي درست به وسط هدف زد خلاصه او خيلي شجاع و مهربان بود.

مهدي بعد از بازگشت به جبهه به گروه تدارکات پيوست و راننده ماشين شد و نيرو ، غذا ،چوب،گوني و وسايل تدارکاتي را به خط اول مي رساند که ...

 سرانجام يک روز هنگام غروب که گوني و نيرو به خط اول مي رساند خمپاره اي به نزديکي ماشين مي خورد اما اتفاقي نمي افتد او بلافاصله ماشين را در کنار خاک ريز نگه مي دارد که خمپاره ديگري به بغل ماشين مي خورد که اين دفعه ترکش خمپاره از ماشين عبور مي کند و به سر مهدي مي خورد و باعث شهادتش مي گردد . و همرا ه پنج برادر ديگر که در عقب ماشين بودند به القاء مي پيوندد.برادرش اضافه کرد :اما مهدي تنها رفت و من همراهش نبودم زيرا خدا مهدي را پذيرفت چرا که شهادت نصيب کساني مي شود که لااقل براي آخر عمرشان هم که شده قلب شان پاک و عمالشان خالص مي گردد.بلاخره او حر وار به طرف معبودش ،پرورش دهنده و روزي دهنده شهيدان رجعت نمود .

و در تاريخ 27/7/1360هنگام غروب که خورشيد آخرين پرتوهاي سرخ رنگش را مي پراکند در دهلاويه سوسنگرد به شهادت رسيد.


روحش شاد و یادش گرامی باد




منبع: مرکز اسناد ایثارگران


آخرين کلاممان اين است ،پيام ما به خانواده شهداء و مردم همان وصيت مهدي شهيد است که پيام و وصيت شهيد با ارزش تز از سخن ماست از همه التماس دعا دارم ،ميدان را خالي نکنيد،روحانيت مبارز را پشتيباني کنيد و امام عزيز را ياري دهيد که تنها راه نجات مستضعفين همين هاست و در پايان سعي کنيم خون شهداء را با عمل خود باور کنيم .راهشان را کوشاتر و بيبشتر از پيش تداوم بخشيم.روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

یگان اعزامی : بسیج

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۳
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
محبوبه زند شاهوار
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۴:۱۵ - ۱۳۹۷/۱۰/۲۱
0
0
از ابتدای نوجوانی با خانواذه شهید مهدی طارمی آشنایی داشتم ایشان مادری بسیار مهربان وبا ایمان داشتند وهیچ گاه شب ازدواج شهید را فراموش نمکنم چون ایشان وبرادرشان در یک شب ودر مراسمی بسیار ساده اما پر شور وپر محبت و کاملا اسلامی ازدواج کردند در آن زمان ایشان وهمفکرانشان الگوهایی بسیار عامل ومثبت برای نسل جوان بودند یادشان گرامی
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده