«پدر اسرا»
سید علی اکبر ابوترابی از جمله کسانی است که هرگز از یاد قهرمانان عرصه آزادی آزادگان سرافراز نخواهد رفت. او که به «پدر اسرا» معروف بود، سال ها رهبری اسیران را با سعه صدر و معنویت خود بر عهده گرفت. بارها مکر و حیله دشمنان بعثی را بی اثر کرد و به تقویت روحیه مقاومت و ایثار و ایمان پرداخت.

در قم متولد شد. و پدر بزرگوارش، آیت الله سید عباس ابوترابی، فرزند آیت الله سید ابوتراب و مادرش، دختر آیت الله سید محمدباقر علوی قزوینی است. ایشان با دیپلم ریاضی و با توجه به علاقه اش به دروس حوزوی به تحصیل علوم دینی پرداخت و در سال 1337 به مشهد مقدس رفت.

با آغاز نهضت امام خمینی(ره) همراه با آقا مصطفی وارد جریان های سیاسی شد و در تظاهرات مردم قم در 15 خرداد سال 1342 حضوری فعال داشت. در هجوم ساواک به مدرسه فیضیه مجروح شد. با تبعید امام به نجف، ایشان نیز رهسپار نجف شد و به فعالیت های مبارزاتی ادامه داد. در آنجا از درس خارج فقه و اصول امام نیز بهره مند شد.

پس از شش سال، با کیف حمل اعلامیه های امام خمینی(ره) در مرز خسروی دستگیر شد. پس از آزادی از زندان، همراه با شهید سرافراز، سیدعلی اندرزگو، به سازمان دهی جهاد مسلحانه دست زد. ایشان خاطره های شیرین و بسیاری از شخصیت های انقلاب به ویژه شهید اندرزگو داشت. در وصف این شهید بزرگوار می گفت: «ایشان از یک اخلاق اسلامی در سطح بالا برخوردار بود و آن گونه که قرآن می فرماید: أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ».

ایشان با شخصیت های بزرگواری از جمله شهید رجایی، شهید آیت الله بهشتی و حضرت آیت الله خامنه ای ارتباط و همکاری نزدیک داشت. درباره روزهای سرد و سخت انقلاب می گوید: «در آن روزهای پرالتهاب، کار ما سنگین بود و بسیار اتفاق می افتاد که در طول شبانه روز، کمتر از یک ساعت می خوابیدم».هم زمان با آغاز جنگ تحمیلی، در کنار شهید چمران در ستاد جنگ های نامنظم، به سازمان دهی نیروهای مردمی پرداخت. خود ایشان به مأموریت های شناسایی رزمی می رفت. منطقه پرحادثه و خطرناک «دب حروان» به فرماندهی ایشان به دست گروهی شامل صد رزمنده فداکار آزاد شد.

در روز 26 آذر ماه سال 1359، در جریان یکی از مأموریت های شناسایی که برای تکمیل شناسایی قبلی خود انجام داد، تا نیروهای ستاد جنگ های نامنظم آماده عملیات گسترده شوند، به اسارت درآمد. وی بر اثر اشتباه یکی از همراهان خود در حالی که هفت کیلومتر از نیروهای خودی دور شده بود و تا 200 متری دشمن پیش رفته بود، شناسایی شد. او می توانست از دام دشمن بگریزد، ولی قصد نجات همراهان خود را داشت. دشمن با یک تانک نفربر او را تعقیب کرد و سرانجام اسیر شد.

15 ماه اول اسارت را درحالی که تصور می شد به شهادت رسیده است، در سلول های بغداد و زیر سخت ترین شکنجه ها گذراند. شهید چمران که در آن روزها گمان می کرد ایشان به شهادت رسیده است، می گفت:

شهید ابوترابی، عارف شیدایی بود که راز و نیازهای عاشقانه اش با خدای بزرگ در نیمه های شب، دل عشاق عالم را آب می کرد. آن قدر آرام و مطمئن بود که گویی از عمق اقیانوس برآمده است. آنچنان ساکت همچون آسمان که در شب های پاک پر ستاره، در دل شب زنده داران غوغا به پا می کند، اما در عین حال رزمنده ای بود که در صحنه نبرد توفان به پا می کرد. فریاد خشمش زهره را آب می نمود. از شیر جسورتر بود و اراده اش فولاد را خجل می کرد. از هیچ مأموریتی روی برنمی گرداند و در مقابل هیچ دشمنی عاجز نمی شد.

ایشان دو بار در زندان های عراق تا پای چوبه دار پیش رفت، ولی با لطف و رحمت الهی، سرانجام به اردوگاه و جمع اسیران ایرانی بازگشت.

این عارف مجاهد، پس از ده سال اسارت، در سال 1369 به ایران اسلامی بازگشت، درحالی که در کارنامه درخشان خود سی سال مبارزه طاقت فرسا را به جای گذاشته بود. او در تاریخ 7/7/1369 با حکم رهبر معظم انقلاب، به نمایندگی ولی فقیه در امور آزادگان منصوب شد. با تلاش ایشان 270 واحد ستادی در سراسر کشور تشکیل شد که وظیفه رسیدگی به امور آزادگان را بر عهده داشت.

در دوره چهارم و پنجم مجلس شورای اسلامی با رأی بالای مردم به خانه ملت راه یافت. سرانجام پس از عمری فعالیت کم نظیر در راه اسلام، درحالی که همراه پدر بزرگوارش عازم مشهد مقدس و زیارت امام رضا(ع) بود، بر اثر تصادف در جاده بین سبزوار و نیشابور جان به جان آفرین تسلیم کرد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده