بهشتي عارفي وارسته،
نوید شاهد: بهشتي شهيد مظلوم ، مردم شايد بهشتي را بيشتر به قامت رسا، بيان شيوا ، تسلط در بحث و لياقت در مديريت و بعنوان چهره‌اي جديد و پرکار و در عين حال منظم ومرتب بشناسند اما ، کافي بود يکبار بهشتي را از نزديک ديده باشي ، در مجلس شبهاي پنجشنبه که در منزل شهيد سالهاي سال در اختناق کشنده رژيم ، تشکيل مي‌شد
بيست و دوم بهمن با گذشت سالي پربار ، مقاوم ، حماسه آفرين و سرنوشت ساز از راه همي‌رسد و مردم بيدارواستوار با کوله باري سنگين از افتخارات و غرور هائي که در سال گذشته آفريده‌اند پر نشاط به استقبال اين روز مي‌روند .


جنگ ، کشتار ، ضد انقلاب ، گراني ، کمبود و ابرقدرتهاي مدام در حال توطئه ،گر چه لحظه لحظه زندگي اين امت را بخود مشغول داشته ، اما براي يک آن هم ، نتوانستند اطمينان ، آرامش روح و رضايت زائدالوصف و عشق به اسلام و انقلاب را از آنان بگيرند . انقلاب به همت دلاوريها ، شهادتها و تحملها به پيش رفت و امروز که به جشن دهه نوروز و روشنائي و روز 22 بهمن مي‌نشيند دشمن از هر وقت ضعيفتر است و در حال نزول بسر مي‌برد در حاليکه ما از ابتداي جنگ به مراتب قوي تر شده‌ايم و سيري صعودي را در نابودي نيروهاي دشمن و تضعيف آن پيموده‌ايم و بسياري تجربه‌ها در شکست مزدوران داخل آموخته‌ايم .

در بيست و دو بهمن ، تجديد خاطرات و ياد روزهاي تلخ و شيرين گذشته، گذشته دوران اختناق و گذشته دوران انقلاب بيش از هر چيز ، دل را بخود جلب مي‌کند و اين گذشته‌هاي تاريخ ساز ، سوزاننده کوبنده و شور آفرين آنقدر فراوانند که انسان مي‌ماند از کجا آغاز کند و بر کدامينش تکيه نمايد .

شما گذشته نزديک يکسال اخير را بنظر بياوريد ، بياد بياوريد در پاي انسانهاي عاشق و مجنون را که بر گرد مجلس شوراي اسلامي ، انتظار بدنهاي قطعه قطعه و سوخته شده عزيزان خويش را مي‌کشيدند ناله سر مي‌دادند و با چشمان پر از اشک و دلهاي پر از کينه مي‌خروشيدند بياد بياوريد که آن دشتها آدم ، چه پر تلاطم آواي مقاومت سر مي‌دادند و سرود فتح و انتقام مي‌خواندند .

بياد بياوريم آن روزها را ، آن چهره‌ها را ، آن دلهاي پر خروش را و آن صفهاي فشرده و بي باک و فداکار را ، بهشتي مظلوم را و هفتاد و چند از يارانش ، يا رجائي ، باهنر ، قدوسي و مدني و...

ما در طول تاريخ‌مان با ياد زنده مانده‌ايم و با ياد به حياتمان ادامه خواهيم داد . با ياد و ذکر حسين بود که عشق او قرنها در دل خاص و عام سوزان باقي ماند . کربلايش و عاشورايش همچنان پر هيجان و پر شور محفل روستاها ، شهرها و قلبها را گرم و روشن نگه داشته . مردم رميده دل را بگرد خويش جمع کرد و وحدتشان بخشيد ، قلبهايشان را در کنار هم فشرد وبر گونه‌هاشان اشک مظلوميت حسين جاري کرد تا آن کربلا و آن عاشورا و آن مظلوميت‌ها ، شهادتها و اسارتها در بيست ودو بهمن 57 به ثمر رسيد گل کرد و نتيجه داد .

چرا چنان نکنيم که حوادث نتواند ما رااز اين گذشته‌هاي سر مشق دار و راهنما بدور دارد و چرا با ياد آن عزيزاني که هميشه زنده باقي خواهند ماند شور و شعور نگيريم و در جهت اهداف آنان آشناتر و آماده تر به پيش نرويم ؟

بدان اميد که کندي و عدم صلاحيت نوشته من خواننده را ملول نسازد .

يادي کنيم از قهرمانان خود ساخته و خلاقي که زندگيشان الگو بود و چهره‌هايشان سمبل راستين از انقلاب در اين ذکر بيشتر ذکر خصائل آنان و ذکر خاطراتي کوتاه که ضمنا نشانه خصلتها است مد نظر است تا ذکر مصيبت ، چنانکه معمول مجالس و محافل ما مي‌باشد . گرچه فکر مصيبت مظلومانه و شهادت قهرمانانه آنان به ناجوانمردانه ترين روشها و بدست پليدترين عناصر منافق ، خود دل را به آتش مي‌کشد و جان را مي‌آزارد .

بهشتي شهيد مظلوم ، مردم شايد بهشتي را بيشتر به قامت رسا، بيان شيوا ، تسلط در بحث و لياقت در مديريت و بعنوان چهره‌اي جديد و پرکار و در عين حال منظم ومرتب بشناسند اما ، کافي بود يکبار بهشتي را از نزديک ديده باشي ، در مجلس شبهاي پنجشنبه که در منزل شهيد سالهاي سال در اختناق کشنده رژيم ، تشکيل مي‌شد و محفل جوانان و روشنفکران بود ويا در کلاس درس فلسفه هگل يااقتصاد اسلامي و يا شناخت يکبار اگر با او مي‌نشستي مي‌ديدي که چه مردانه خويش را ساخته بود . به نظم آورده بود و متخلق با خلاق اسلام گرديده بود و چه مهربان و خوش مشرب و متواضع با همه به گفتگو مي‌پرداخت . بهشتي را ، انسان در اولين ديدار نمونه تام و تمامي از يک مسلمان خليق ، مؤدب و منظم و خالص مي‌يافت . بخوبي يادم هست که در اولين نشستي که به برکت مدرسه دست ساخته خود او ( منتظريه ) با او داشتم چگونه تحت تاثير شخصيت او قرار گرفته بودم و در همه حرکاتش امتياز ، برجستگي و سازندگي و اخلاق را مي‌ديدم ، از ابتدائي‌ترين مسائل اسلام تا مهمترين وظايف يک انسان رسالتمند را در جاي خويش به کمال اهميت نگاه مي‌کرد و عمل مي‌نمود . با ظرفيت بالاي خويش به آساني ظرفيتها را درک مي‌کرد و ماهرانه از هر کس کاري متناسب او طلب مي‌کرد .

نماز را پاکيزه و حتما در اول وقت بجاي مي‌آورد و هيچ امري در هنگام فرا رسيدن وقت نماز باز دارنده‌اش از انجام آن نبود . لحظه‌اي را در زندگي او نيافتيم که سخني حاکي از حسادت ، کينه و بدبيني بر زبان آورده باشد و يا به دروغ زبان خود را آلوده بسازد .

انصاف در برابر مخالفان ، راستي و راستگوئي در گفتار ، انضباط ، پشتکار و مقاومت در کار ، شجاعت در قبول مسئوليت و جامعيت و لياقت ، مشخصات روشني بودند که بسرعت در چهره بهشتي خود را نمايان ساختند .

بهشتي از آنروز که تنها با همه فشارهاي وارده در آن شرايط و اتهامات و ناسزاها قم را بقصد تهران هر هفته ترک مي‌کرد تا با دانش امروز و زبان خارجي آشنا شود و مدرسه دين و دانش را به منظور ساختن جوانان پي ريخته بود و يا براي اولين بار برنامه‌هائي تازه و جديد و درسهائي غير از آنچه در حوزه علميه مطرح بود را با تاسيس مدرسه منتظريه ( حقاني ) به قم آورد و در حقيقت بدعتي تازه گذاشت ذهن روشن و آينده بين خود را به آزمايش گذاشته بود و تاکيد خود را بر انجام کارهاي اساسي و اصولي نشان داده بود . با آوردن زبان خارجي به مدرسه منتظريه و برنامه تحقيق و تفحص در فلسفه نوين و علوم متداول طرحي نو را به اجرا گذاشت تا رسولاني متناسب با شرايط کنوني جهان امروز بسازد و به مصاف کفروالحاد پيشرفته بفرستد . تربيت يافتگان جوان مکتب بهشتي را مي‌توان امروز در مراکز و محافل حساس اين مملکت فراوان يافت که بي‌ريا و بي نام و نشان بخدمت اشتغال دارند و در بسياري موارد مسئوليتهاي حساسي دارا مي‌باشند . خداوند توفيقشان دهد .

بهشتي وقتي در زمينه سياست و مسائل اجتماعي و اداري سخن مي‌گفت مرا بياد امير کبير مي‌انداخت . منتهي امير کبيري که عشق بوطن و ملت و علاقه به اسلام داشت . و بمراتب از ميرزا تقي خان امير کبير در حفظ اصالتهاي اسلامي و اجراي مقررات ديني و آگاهي از فلسفه و علم برازنده‌تر و پيشرفته‌تر مي‌نمود درايت و مديريت او را به هيچ وجه در همگنانش نمي‌بينم و از همه بالاتر سعه صدر و طبع بلند او . خوب بياد دارم بحث از تعيين مدير عامل براي صدا و سيما بود شوراي سرپرستي آنروز چند نفر را در ليست داشت. يکي از برادران که قبلا در دادستاني انقلاب مسئوليتهائي داشت و نماينده دادستاني در جاسوسخانه بود نيز در ليست قرار داشت . بهشتي روي مديريت و لياقت اصرار مي‌کرد و در مقام مشورت او را بهترين مي‌دانست يکي از اعضاء به بهشتي گفته بود که ما براي او نقطه ضعفي را مي‌شناسيم ، اين آقا وقتي در جاسوسخانه بودند بنظر مي‌رسيد علاقه زيادي دارد تا براي شما و امثال شما سند پيدا کند . اين تلاش و علاقه براي يافتن سند بنظر ما نقطه ضعف است و از کجا معلوم که فردا در اين مسئوليت با چنين روحيه‌اي عمل نکند . اين شيوه گروهکهاي ضد جمهوري است و يقين او به مصلحت نيست . بهشتي با چهره‌اي باز و قاطع به اعضاء شورا مي‌گويد اين نه نقطه ضعف است که نقطه قوت مي‌باشد . جواني جستجوگر و بيدار دل مي‌خواهد بداند که بهشتي مسئول در جمهوري اسلامي چه کاره است . از کجا آمده است و چه مي‌خواهد بکند ، براستي اگر بهشتي آمريکائي بود و اين جوان سند آنرا بدست مي‌آورد چقدر بنفع ملت بود . اين را ضعف ندانيد و تاکيد مي‌کنم که حالا او را براي پذيرش اين مسئوليت لايق تر مي‌بينم .

در انجام مسئوليت و حمايت از مسئولين مورد اعتماد بجز مصالح عمومي هيچ جيز را نمي‌ديد و هيچ گاه نظر شخصي خود را دخالت در مصلحت عمومي نمي‌داد .

اصرار شهيد بهشتي به سازندگي و شرکت جوانان در کارها :

به شرکت جوانان مؤمن در امور اصرار مي‌کرد و به سازندگي بمراتب بيشتر از حرکتهاي تخريبي اهميت مي‌داد . کمتر خشمگين مي‌شد و کمتر طريق متانت و وقار را رها مي‌نمود . آن همه فحش که باو دادند و آن همه تهمت که نثار او کردند بس بود که جمعي از بزرگان را از کوه بدر برد اما کوه صليب و با وقار بهشتي تکان نمي‌خورد . از شنيدن مرگ بهشتي و شهادت دردناک او قلب من فقط بخاطر مظلوميت بي‌مانند او آتش گرفت . مني که سالهاي سال صداقت ، صرافت نفس ، راستي تقوا و شرافت او را ديده بودم حتي در مجامع بسياري که امروز ديگر آنگونه نمي‌انديشند و منافق و ملحد هم نبودند نمي‌توانستم از او دفاع کنم . بحث از بهشتي حتي در زبان و قلم من بزودي پايان ندارد و بهتر آنکه به خاطراتي پراکنده و مختصر بپردازيم تا به ديگران نيز برسيم .
خاطراتي در محضر استاد شهيد بهشتي :

دو سه سال آخر بود که بهشتي به مدرسه منتظريه آمد و برنامه مفصل و جامع خود را براي تحقيق در زمينه فلسفه و معارف قرآن ارائه کرد . از مسائل مورد تاکيد او اين بود که شما بايد ده ساعت در روز به قيد هر ساعت 60 دقيقه کامل کار بکنيد . ما که ده ساعت را غير عملي مي‌خوانديم او را بر آشفت و با لحن بلندي فرياد کشيد که چگونه خود را مسئول نجات اين مردم رنجديده و غم ديده مي‌دانيد و معتقديد که اسلام مي‌تواند ناجي اين قوم باشد و حاضر نيستند از عمر جوان و نشاط جواني خويش بهره ببريد ، ده ساعت کار که چيزي نيست ، منظم شويد بيش از ده ساعت مي توانيد کار کنيد .

تابستان‌ها را محصلين مدرسه براي شرکت در کلاس زبان انگليسي به مشهد مي‌رفتند ، بخاطر فرصت فراوان و ارتباط با مسائل جاري و متاثر از جو خاص آن زمان بحثي سخت بين دو گروه مدرسه از گروههاي بالا در گرفت که گوشه‌اي از آن به دکتر شريعتي مرتبط مي‌شد . درست دو طرز تفکر وجود داشت ، جمعي دکتر را تکفير مي‌کردند و جمعي به حمايت او سخن مي‌راندند و البته بسياري مسائل ديگر خصلتي و غير خصلتي دخالت در امر داشت .

اين بحثها مي‌رفت که جمع متحد ما را بتفرقه بکشاند . مظلوم شهيد به محض اطلاع راهي مشهد شده ما را به شرکت در يک مجلس دعوت کرد نمي‌دانم مجموعه آن بحثها دعواها و رهنمودهاي استاد شهيد باقي مانده است يا نه اما بسيار پربار و مفيد بود . آيت الله جنتي و شهيد قدوسي نيز در آن جمع شرکت مي‌کردند بهشتي به برادراني که چوب تکفير بدست گرفته بودند نخست هشدار داد و دکتر شريعتي را عنصري دوستدار خلق و علاقمند به رشد اجتماعي و اخلاقي و هنرمند در گفتگو با نسل تحصيل کرده و خالص در راه خود معرفي کرد شايد دو جلسه چند ساعته از دکتر دفاع مي‌کرد و اتهامات کفر و عدم قبول وحي و خدا و امامت را عليه دکتر نمي‌پذيرفت . در همين حال به برادراني که شيفته و کشته شريعتي تاخت و تاز مي‌کردند مي‌فرمود متوجه باشيد که راه افراط نرويد ، کتابها را دقيقا بخوانيد و صادقانه اگر اشتباهي مي‌يابيد آنرا نقد کنيد . پس از اتمام اين جلسه بديدار برادرش خامنه‌اي مي‌رفت من و دو نفر ديگر از برادران همراه استاد بوديم . برادري که روح تند و آتشين داشت از او پرسيد در تعطيلات چه کتابي بخوانم ؟ در پاسخ ، کتاب جهادالنفس ( مبارزه با نفس ) را از جلد يازده و مسائل الشيعه توصيه کرد در حاليکه به برادران ديگري که روح انقلابي کمتري داشتند و بمسائل اخلاقي بيشتر مي‌پرداختند کتاب جهاد با دشمن و مسائل را تاکيد مي‌نمود.

در دادستاني که بوديم روزي براي کسب تکليف و در جريان گذاردن استاد شهيد به خبرگان رفتم . پيامي از طرف آيت الله‌قدوسي داشتم . از فرصت استفاده کرده تصميم گرفتم بسياري مسائل ديگر را که قلب من و يا برادران را مي‌فشرد با ايشان در ميان بگذارم . بهشتي به دنبال اداره جلسات صبح و عصر خبرگان در گوشه‌اي به تنهائي نماز مي‌خواند و خسته بنظر مي‌رسيد ، آيت الله منتظري مشغول وضو گرفتن بود و بني صدر متکبرانه و مغرور بر مبلي لميده بود و ده بيست نفر دختر جوان گردش را گرفته بودند و مشغول بحثهاي علمي و انقلابي ، باقتضاي جواني ، با شدت وحدت مسائل دل خود را گفتم . اظهار نگراني کردم و در حاليکه بهشتي خسته را در آن گوشه گير انداخته بودم گاه بلند صحبت مي‌کردم ، بهشتي موقر و متين با لبخند مليح ساکت بود و مرا مي‌نگريست تندي من و سکوت او لحظاتي ادامه يافت . احساس خاصي در من بوجود آمده خجل شدم قبل از اينکه به پاسخ بپردازد از جاي بلند شد خود رانزديک من کشانيد . بوسه‌اي بر پيشاني من زد و گفت از اين همه شور و احساس لذت مي‌برم بوسه پر از محبت او روح آتشين مرا آرام کرد و عرق شرم را بر پيشاني من نشانيد و گفت :‌برادر چه باک ! انقلاب نگراني دارد، خستگي دارد ، فشار مي‌آورد ، خطر مي‌آورد و با اين همه سوز و گداز و جوان و علاقمند نابسامانيها را سامان مي‌بخشيم شما جوانان براي چه هستيد بايد اينکارها را انجام بدهيد ، ما نيز آنچه در توان داريم را انجام مي‌دهيم بقيه صحبت قرار شد در بين راه صورت گيرد . عقب ماشين نشستم و استاد وسط در کنار من و فرد ديگري که ظاهرا از منسوبين نزديک استاد که گويا پسر عموي ايشان بود کاري داشت که فقط براي انجام آن و توصيه آقاي بهشتي به تهران آمده بود . توقع کمک از آقاي بهشتي در لحنش بسيار ديده مي‌شد و مي‌گفت که يک جمله اگر بنويسيد حق ما را به ما مي‌دهند و جمعي از نگراني بيرون مي‌آيند دکتر در حاليکه از يک‌يک افراد خانواده و منسوبين اصفهان مي‌پرسيد گفت اميدوارم حق شما باز ستانده شود ولي از آنروز که امام مرا براي شوراي انقلاب ماموريت دادند با خدا عهدي کرده‌ام که شما باعث نشويد آن عهد را بشکنم با خداوند پيمان بستم که هيچ گاه بعنوان يک مسئول و مقام جمهوري اسلامي سخني مبني بر توصيه و يا نوشته‌اي بدين منظور نگفته و ننويسم حتي اگر به حقانيت مورد مومن باشم . نوشتن اين نامه حتي براي شما مورد علاقه من پيمان شکني است و روح و دل مرا متزلزل مي سازد ، ارزش انسان بعهد و پيمانش هست ، به اراده و تصميمش ، انتخابات مجلس نزديک بود و بازار کانديد و نامزد شدن شايع ، بسياري از دوستان و خاصه شهيد رشيد محمد منتظري قائم که سالهاي سال افتخار مصاحب و برادري او را داشتم در اولين ديدار با او پس از انقلاب ، مصر بود که من نيز نامزد نمايندگي دامغان شوم . اصرار او و برادران ديگر ذهن مرا به مسئله مشغول کرد و در اين انديشه بديدار استاد در شوراي انقلاب رفتم آنروزها دبيري شورا بعهده او بود و به شورا و دولت و حزب و سازمان قضائي کشور خط مي‌داد . چرا من شاگرد مورد محبت و لطف پدرانه و استادانه او . از مشاوره با او در اين امر مهم بايد باز مي‌ماندم ؟ ساعت 5 بعداز ظهر بود و استاد ساعتها کار کرده بود اما در برخورد با ما نشاط و حوصله هميشگي را بکار مي‌برد ابتدا از حساسيت دادستاني انقلاب و دادگاههاي انقلاب سخن به ميان آورد . مي‌گفت در برخورد با زندانيان شيوه اسلام بايد رعايت شود . قانون اساسي مراعات گردد ، شتابزدگي در کار ما را از مرز عدالت بيرون مي‌برد و سازمان دهي در تشکيلات دادستاني ضروري است ، سپس از فحشها و تهمتهاي سرازير شده باو سخن گفته شد . آرزو مي‌کرد که خداوند اين تحمل و پايمردي را در برابر تهاجمات نامردانه ، از اول بپذيرد و در برابر حوادث ياريش بنمايد و ضمنا مي‌گفت شما هم اگر توانستيد و زمينه بود آنچه را از من مي‌دانيد بگوئيد . ( مظلوميت در اينجا از چهره زيباي دکتر مي‌باريد.)

در پايان به من خطاب کرد و گفت اگر شما به مجلس نرويد و از نيروهاي اسلام و انقلاب اسلامي حمايت نکنيد چه بسا ديگراني که تعهد باسلام ندارند مجلس را پر کنند . در جمهوري اسلامي نبايد براي پذيرش مسئوليت ناز کرد برادر اين وظيفه است ، واجب است و من همه مسئوليتهايم را به عنوان وظيفه ، پذيرفته‌ام

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده