كيست كه اين فجر و طلاية‌فتح ميين و حماسة انتظار و جنگ كردن و دفاع كردن اين سلحشوران اسلام را نديده‌باشند؟ فكر نمي‌كنم كسي نديده باشد. اينها چگونه جان خود را فداي اسلام و قرآن و خداوند تبارك و تعالي مي‌كنند و كسي كه با اين عشق آمده تا بتواند خود را در جبهه پيدا كند آيا مي‌خواهيد ظلم را بپذيريد؟78/سعيد لواف

**************

به خدا وقتي من اين شهدا و رزمندگان را مي‌ديدم احساس حقارت و سرشكستگي مي‌كردم در ميانشان نوجوانان كم سن و پيرمردان عابد را مي‌ديدم اشك از چشمانم سرازير مي‌شد و در مقابلشان احساس شرمندگي مي‌نمودم كه چگونه خانه و كاشانه پدر و مادر و فرزندان خود را رها كرده‌اند و عازم جهاد عليه خصم جهاني شده‌اند.79/عليرضا حق‌شنو

************

وقتي حسين حسين گفتن اين برادرها را مي‌بينم كه با چه عشقي و با چه شوري سر بر خاك گذاشته و گريه مي‌كنند يقين مي‌كنم كه براستي عاشق حسين هستند آيا من هم عاشق حسين هستم؟80/مجيد تقدسي

***********

آرزو دارم در جبهه بميرم هيچ راضي نيستم كه در خانه و يا در حادثة تصادف و يا... بميرم زيرا در جبهه مي دانم مرگ افتخار است مرداني در آنجا هستند كه با خدا ارتباط دارند. به خاطر وجود آنها جبهه‌ها بوي معراج مي‌دهند. آنها از جبهه‌ها عروج مي‌كنند نمازشان نماز خداپسندانه است. آرزو دارم درجبهه باشم و در آنجا اذان بگويم در آنجا سبحان الله بگويم. مي خواهم در آنجا باشم و صورتهاي نوراني فرزندان امام حسين را نظاره كنم. مي خواهم در جبهه باشم و در آنجا شبهاي تاريك بر روي خاكهاي خوني بنشينم و ضجه‌ها و گريه‌هاي عرفاني انصارالله و ياران خميني را بشنوم. آرزو دارم كه لياقت داشته باشم معناي گرية اين عزيزان را عميقاً دريابم.81/صفر اسكندري

***********

قافله حركت مي‌كند عاشقان ثارالله با هم وداع مي‌كنند و عازم كربلاي حسين مي‌باشند و بسيجهاي باوفا و با صفا همه جا را با حضور خود همچون محفل پررونق عاشقان كرده‌اند. از سنگرهاشان از مجلسشان از پايگاههايشان بوي غربت مي‌آيد و بايد در رثاي اينها حديث غربت‌ خواند. بسيجيها آن قدر مظلومند و غريب كه اگر به گلزار شهدا هم بروي هر قبري را غريبانه يافتي بدان كه مزار يك شهيد بسيجي است.82/محمد مكاريان

***********

وقتي با چشمان حيرت‌زده ديدم كه در ازدحام پادگان با چه گذشت و ايثاري با برادرت برخورد مي‌نمودي و در صفوف با خوشرويي و بردباري مي‌ايستادي دانستم واقعاً مرد جنگي وقتي ديدم كه مدتها در صف شهادت به انتظار پيوستن به لقاءالله ايستاده‌اي تا جايي كه يكي به شوخي مي‌گفت: شهادت هم كوپني‌شده دانستم اين ملت خدايي شده. و وقتي رفتار و اعمال زعيم و اماممان را قبل و بعد از انقلاب مقايسه كردم و آن را با ايمان و ايثار تو ادغام كردم، دانستم كه آمريكا هيچ غلطي نمي‌تواند بكند. و وقتي محبتهاي مردم را ديدم كه حتي افراد معلول برايت پوشاك زمستاني تهيه كرده و هديه‌ات كرده‌اند دانستم يك ارتش بيست ميليوني هستيم. و وقتي ديدم پيرمرد هفتاد ساله و نوجوان سيزده ساله را مانند حضرت قاسم و حبيب بن مظاهر در راه خدا كه حتي از ابراز سليقة خود مي‌گذرند يك روح در دو بدن هستند، دانستم كه حق پيروز است.83/جوادعلي مرادي

**************

در اين روزهاي نوراني كه در اين پايگاه در دشت دارخوين به سرم مي‌برم آنقدر معنويت هست كه غبطه مي‌خورم از اينكه قدرت جذب و درك ذره‌اي از اين درياي معنويت را ندارم. وقتي به چادرهاي برادران در اين دشت مي نگرم به ياد چادرهاي ياران حضرت امام حسين در كربلا مي‌افتم ولي با يك تفاوت و‌آن هم اينكه در اين دشت بيش از هزاران نفر از سربازان امام خميني و امام زمان مي‌باشند و باعث تقويت روحيه يكديگرند ولي در كربلا ياران امام حسين فقط و فقط هفتاد و دو تن بودند در برابر هزاران نفر از كفّار.84/اكبر منظرنژاد

************

من امروز مال شما نيستم، من هجرت كردم از همسرم از مادرم، از پدرم، از فرزندم كه تنها يادگارم است. من امروز رحيم ديروزي نيستم كه چون بيست و هشت سال گذشته در اين دنيا بودم و كار مي‌كردم و امرار معاش مي‌كردم. نه من ديگر به دنياي شما تعلق ندارم؛ هرچند كه حال در اين دنيا هستم، ولي خودم را از حال با آن دنياي آخرت نزديك مي‌بينم، و تا بحال هيچ وقت اين طور نبوده‌ام خودم را به خدا نزديك مي‌بينم، و امام حسين را منتظر خود مي‌بينم. و چقدر افتخار مي‌كنم سعادت و توفيق به من ياري كرد تا بتوانم خدمت كوچكي به اسلام بكنم، كه اميدوارم در پيش خدا قبول گردد. من امروز آنقدر سبك هستم كه مي‌خواهم هرچه زودتر پيش معبودم پرواز كنم. و براي رفتن لحظه شماري مي‌كنم و شماها مرا ملامت نكنيد و به جاي غم خوردن كمي فكر كنيد تا به حقيقت پي ببريد. من امروز به خود مي‌بالم كه با دادن جان ناقابلم امام را خشنود كردم و نگذاشتم كه امام تنها بماند و اي كاش هزار بار جان داشتم و در راه اسلام و امام فدا كنم كه باز هم كم بود.146/رحيم غضنفري وئوفادرأي

************

تا حال من مرده بودم و اين لحظه آغاز جهاد و شهادت است. اين احساس را در خود مي‌بينم كه تازه دارم متولد مي‌شوم و زندگي جاويدان خود را آغاز مي‌كنم. شهادت انسان را به درجة اعلاي ملكوتي مي‌رساند، و چقدر شهادت در راه خدا زيباست و مانند گل محمدي مي‌ماند كه وارثان خون پاك شهيد از آن مي‌بويند. خدايا شهادتم را در راه اسلام و قرآن كه خاري در چشم دشمنان است بپذير.147/احمد جمشيدي

************

خدايا مرا از لابلاي غرور و خودخواهي نجات ده تا حقايق وجود مقدس ترا ببينم و جمال زيباي ترا مشاهده كنم. به من ديدة‌عبرت بين بده تا ناچيزي خود را ببينم و غفلت و جلال ترا به راستي بفهمم و به درستي تسبيح كنم.175/رحمان اصلانلو

*************

عصر و روزگار سخت و غريبي را مي‌گذرانيد. راه پرپيچ و خم و طولاني و توشه اندك بايد رفت و از اين زندان خلاصي يافت. مسلمان بودن آسان ولي مسلمان زندگي كردن در اين دنيا و عصر مغشوش و پر از فتنه پايمردي مي خواهد هدايت از طرف خدا صبر و استقامت مي‌خواهد. اميدوارم خدا اين توفيق را نصيب ما بگرداند كه هدايت شده و به سوي او راه گيريم و از اين ظلمتكده به منبع نور و صداقت و پاكي رسيده و از اين سرچشمه‌هاي الهي سيراب شويم. خداوندا بارالها در اين دنيا كه نتوانستم آن طور كه تو مي‌خواهي زندگي كنم. پس مرگم را آنچنان قرار ده كه لااقل بدينگونه كفّاره گناهان كبيره و صغيره را ادا كرده باشم. خدايا تو مي‌داني كه براي همين عازم جبهه‌هاي جنگ كفر و ايمان اسلام و شرك، حق و باطل شدم. عازم شدم شايد بتوانم قدمي در راه رضاي تو بردارم و پاك شوم شايد از روي لطف و كرمت مرا از عباد خود قرار دهي.176/مهدي فرامرزي

************

دعا كنيد كه نيّتم خالص باشد و جهادم فقط براي خدا. من اينجا آمدن را نه هنر كه يك وظيفه مي‌دانم. به اميد كسب ثواب هم نيامده‌ام كه بزرگترين آرزويم از خدا هدايت است و بس. اگر اجر من هدايت به صراط مستقيم باشد، ديگر هيچ آرزويي ندارم. خيلي از ما آدمهاي سرگرداني هستيم كه دنبال چيزي مي‌گرديم و هنوز آن را نيافته‌ايم. اما، اين اميد را دارم كه خداي رحمان و رحيم به طريق حق هدايتم كند و روزنه‌اي از درياي رحمتش را برويم باز كند و اين نه كم پاداشي است.177/محمود دهقان‌سلماسي

*************

مادر نمي‌داني امروز براي من چه روز شيريني است. من امروز فقط به فكر اويم، به فكر معبود خود به قدري در اعماق خروشان عطوفتش غرق شده‌ام كه اينك هيچكس در نظرم نيست. آري مادر، زينب باش، او را بشناس و به پيش گام بردار. آري مادر مي خواهم تو هم به عشق ميان انسان و جاذبه خدا پي ببري خدايا خسته‌ام، ناتوانم، بدنم بس رنجور است ديگر زندگي با انسانهاي مادي پرست برايم پوچ و بي‌مفهوم است آرزوهايم را به خاك مي‌سپارم و به سوي تو مي شتابم تو مرا دربر گير و به كام خود بكشان.178/سيدغلامرضا ميربراتي

*************

نگرانم از آينده‌اي كه نمي‌دانم خواهم بود يا نه و اگر باشم، چگونه خواهم زيست؟ در ميان حيلة‌ مكاران جامعه يا دستهاي پرشور مؤمنان و صالحان آيا از سالكان خواهم بود يا از ظالمان مي‌ترسم، بيم دارم. خدايا مرا لحظه‌اي به حال خودم وامگذار و مرا بيامرز و از شرّ شيطان آزاد ساز.179/حميدرضا ستارپناه

**************

دوست داشتم زندگي در دنيايم براي رضاي خداوند و سعادت در آخرت باشد. آرزويم شهادت در راه خداست و براي رضاي خداوند رحمان حاضرم خونم روي خاكي بريزد كه از آن خلق شده‌ام. پدر و مادر، زماني كه از منزل حركت كردم يك آرزو داشتم، آنهم اينكه در راه خدا و براي رضاي خدا كشته شوم و از خداوند خواستم كه مرگ با عزّت نصيبم نمايد؛ مرگي كه با آن مورد رحمت الهي قرار گيرم. پروردگارا حركتم براي رضاي تو بود دوست دارم رحمت تو اين بار شامل حال اين بندة گناهكار گردد و مرا به فيض شهادت در راهت برساني.180/سيدغلامرضا ميرحبيب‌الله

همواره خود را از درون ناراحت شرمنده و خجل مي‌يافتم. تصور اينكه تا كنون شاهد اين همه رشادتهاي برادراني كه از من خيلي سنشان كمتر بود و مردانه و شجاعانه به قلب دشمن مي‌زدند و من توفيق چنين عملي برايم پيش نيامده خيلي دشوار بود و همواره نيرويي دروني مرا مي‌آزرد گويي نفس لوامه به تنگ آمده بود و دنياي دني را برايم دشوار كرده بود و اين بود كه همواره در فكر يك گمشده بودم يكباره فكر كردم گمشده‌ام در حوزة‌علميه مي‌باشد اما هرچه خواستم به خود بقبولانم كه بروم نتوانستم بار ديگر فكر كردم گمشده‌ام در دانشگاه است، اما هرچه خواستم درس بخوانم و آماده شوم باز نتوانستم در سپاه خود را مشغول فعاليت سخت مي‌كردم كه خود را قانع كنم باز احساس دروني و شديد من مرا آزاد نمي‌گذاشت اما همينكه قصد رفتن به جبهه علي الخصوص شركت در عمليات به سرم مي‌زد شوق عجيبي در وجودم احساس مي‌كردم و قدري احساس آرامش مي‌كردم.53/حبيب‌الله لطيفي

************

من اينك با سلاح ايمان و عشق به الله و با اسلحة‌كلاشينكوف همچون كوه استوار و محكم به جنگ مزدوران متجاوز عراق و دست نشاندگان امريكاي مستكبر مي‌روم باشد كه جان ناچيزم را در اين راه فدا كنم و گلوله‌اي بر قلب تانكهاي متجاوز بنشانم و به او درسي بدهم كه ديگر فكر تجاوز به اين مرز و بوم را نكند و من اينك پس از سالها فكر مي‌كنم كه بهترين گهربارترين لحظه‌هاي عمرم رسيده و با گامهاي استوار و چابك به طرف معشوق خويش مي‌روم و حس مي‌كنم آن لحظه‌هايي كه به دنبال آن گشتم فرا رسيده و خدايم مرا مي‌خواند.54/احمد ثابت‌نيا

************

با دلي پاك آمدم نه براي شهادت ولي بدانيد كه اگر خدا مرا خواست به سويش بروم نمي‌گويم نه بلكه خواهم گفت: لبيك لبيك يا الله و اين را از صميم قلب خواهم گفت.55/منصور محرمي

*************

قبل از آنكه براي اولين بار توفيق رفتن به جبهه را بيابم افسوس مي‌خوردم كه چرا خداوند اين سعادت را نصيب من نمي‌كند حتماً شايستگي‌اش را ندارم. شايد آن خلوص را كه بايد دارا باشم ندارم. بعضي وقتها خودم را توجيه مي‌كردم كه در شهر خودمان كارهاي مهمي انجام مي‌دهم و اگر به جبهه بروم اين كار زمين مي‌ماند و ضربه به انقلاب مي‌خورد يا خيلي توجيهات ديگر. اما به نظر اين حقير اينها همه از بي‌سعادتي انسان سرچشمه مي‌گيرد و عموماً اين گونه افراد اگر به ته دلشان نظر كنند شايد بيابند كه وابستگيهايي در آنها هست كه اين عوامل توجيه گر آنها مي‌شود، و گرنه انسان اگر شرايطش آماده باشد و از تمام وابستگيها و تعلقات دل كند ديگر به سوي كوي دوست رفتن معطلي ندارد بحث و استدلال ندارد سبك و سنگين كردن ندارد او ديگر عاشق است يعني عشق الله را دارد.56/عبدالرضا عبدالرحيمي

**************

آنچه برايم مهم است حركت در راه خداست كه اكثريت جاهل با آن مخالفند ولي با اندك مطالعه‌اي كه از حبيب ابن مظاهرو مسلم ابن عوسجه دارم مشتاقم انقلابي را كه در درون حبيب پديد آمد من هم پيگيري كنم. خدايا ايماني را به من عطا كن كه سينه‌ام سپر و آماج صفير گلوله‌ها و روحم به عطوفت در آميزد.57/مهدي لطفي

*************

آيا كسي به خود اجازه مي‌دهد ببيند جنايتكاران دست به سوي اسلام و شرفش و كشورش دراز كرده و قصد نابودي آن را دارند و سكوت اختيار كند؟59/عليرضا علي مددي

*************

دلم بدجوري هواي جبهه را كرده است، به طوري كه يك لحظه نمي‌توانم تحمل كنم. دلم همه‌اش شور مي‌زند و مي‌خواهم بال در بياورم و هرچه سريعتر خودم را به خط اول برسانم مي خواهم در سرزميني كه امام زمان آن را كربلا ناميد وارد بشوم و همچنان كه خدا اين توفيق را نصيبم كرد به هر صورت به جبهه بيابم اين توفيق را نيز نصيبم كند كه در اين دشت كربلا شهيد بشوم وقتي برادران بسيجي‌ام را مي‌بينم كه با چه شوقي در اينجا فداكاري مي‌كنند از خودم و از خداي خودم خجالت مي‌كشم كه سالم برگردم.60/محمدتقي پورمنفرد

***************

هوس كربلا كرده‌ام، عشق حسين زده به سرم نمي‌توانم صبر كنم نروم عاشقان راه را انتخاب مي‌كنند و مي‌روند؛ و ما مي‌مانيم كه چگونه از خون آنان پاسداري كنيم.61/ولي‌الله (مراد) محمودي

************

هر بار كه آهنگ جبهه را مي‌كردم گويي هر بار شعله‌اي جلوي ديدگانم روشن مي‌شد. بدان كه سعادت من كه از ابتداي جنگ دوان دوان به دنبال آن بودم، جبهه رفتن و در جبهه ماندن بود. جبهه محل بوسه‌گاه پيامبر است. برويم كه آينده دير است و پشيمان مي‌شويم.62/نعمت‌الله خادم عليزاده

************

خطاهايم را به ديدة‌ اغماض بنگر كه سراپا خطايم طغيان وسركشيم را حمل بر جهالت و نادانيم كن كه بسيارنادانم و قصور و نافرمانيم را حمل بر ضعفم كن كه بسيار ضعيفم و به يك كلام سراپا آلوده و گناهكارم جاهل و نادان و طاغي و نافرمانم. اميدم تويي معبودم تويي، فريادرسم تويي، و كسي غير از تو ندارم.75/امير طاهري

************

كاش مي‌توانستم روح والاي اين رزمندگان و اين ايثار و فداكاري نيروهاي اسلام را آن طور كه عيناً مشاهده كردم بر روي كاغذ بياورم و حق مطلب را براي مسلمين ادا كنم. اين نتيجه تربيت‌يافتگان مكتب توحيد است. نكته‌اي كه مرا متحير كرده خلوص و پاكي اين دلاوران اسلام و قهرمانان گمنام است. زماني كه به برادران خبر حمله مي‌دهند حالت عارفانه‌اي در جمع به وجود مي‌آيد. اي كاش نويسندگان و شاعران قدرت حالات برادران را مي‌توانستند توصيف كنند.76/علي شجاعيان

*************

خدايا اينان كيانند كه اينگونه تو را شناختند؟ چون انبيا و اوليا عاشق و شيدايت گشته پروانه‌وار گرد وجودت گرديدند و در شوق وصالت بال و پر به خون كشيدند و عروج خويش به ملكوت را با جاري رود خون مطهرشان بر زمين به جان خريدند. اينان جز در زمرة ذاكران واقعي نداي« ياالهي صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقك.» بر قلب و زبان خويش نبوده‌اند و نيستند. اينان جز در زمرة «انعم الله من النبيّن و الصديقين و الشهداء و الصالحين.» به شمار نمي‌روند و نخواهند رفت. اينان انصار ابي عبدالله الحسين سيد و سالار شهيدان در عاشوراي كربلا پس از 1400 سالند. اينان منتظران و چشم به راهان واقعي ظهور حضرتش آقا امام زمان عج الله تعالي فرجه شريف‌اند.77/محمدرضا علائي

*************

اين شيدايان شهادت كه در سنگر حمايت از اسلام و انقلاب عزيز اسلامي بار ديگر تحقق بخش رويارويي ايمان در برابر كفر شده‌اند، در طنين توفندة تكبيرشان در ناله‌هاي دعاي نيمه‌شبهايشان در صميميت سلامشان در غرور نگاهشان در صلابت گامهايشان در اصلات انتظارشان در ترنم بغض آلود حسين حسين‌شان و يا ابن الحسن‌شان در شرف شهامتشان در چهره‌هاي خسته و خاك آلودشان كه تجلي زيباترين و زلالترين روحهاست و در دغدغه‌ها و دلواپسي‌هايشان جهت سلامتي امام و بقاي ايشان تا ظهور حضرت مهدي دعا مي‌كنند و اشكها مي‌ريزند.
مادر عزيزم، آرزو داشتم شهيد شوم تا بلكه با اهداي خون ناقابلم نعمتهاي بي‌انتهاي خداوند را كه به من عطا فرموده‌ است جبران كرده باشم. البته، اين را مي‌دانم كه جبران نمي‌شود چون همه چيز از آن خداست و خداوند است كه محيط بر همه چيزي مي‌باشد، و ما هم قطره‌اي در مقابل اين اقيانوس بيكران مي‌باشيم.191/اكبر طاهري طرازفرد

**********

سپاس خدايي را كه شهادت را به انسان هديه كرد.192/رمضان عاشوري
****************
به برادران و خواهرانم بگوييد شادي كنند و گريه نكنند زيرا برادرشان داماد شده كه خلعت داماديش كفن، و حناي عروسش خون، و حجلة زفافش قبر، و چه جشني بهتر از اين كه همچون قاسم بن الحسين به لقاء الله پيوستم.193/عليرضا ايزدي
***************
در شهادت من گريه و زاري نكنيد كه راضي نيستم، بلكه جشن و سرور به پا كنيد كه شهادت بزرگترين عنايتي است كه خداوند متعال به بندگان مقرّبش مرحمت مي‌فرمايد.194/شهرام عطاالله همداني
*************
چشمانم را باز بگذاريد تا همگان بدانند كه با چشمان باز در اين راه قدم گذاشته و با چشم باز به شهادت رسيده‌ام. دهانم را باز بگذاريد تا بدانند كه تا آخرين لحظه نداي الله اكبر بر زبانم داشته‌ام. مشتانم را گره كرده بگذاريد تا بدانند كه با شهيد شدنم مشتي بر دهان آمريكا كوبانده‌ام.195/محمدرضا سوري
**************
شبانگاه كه تابوتم ز دوش آشنايان رهسپار خانه جاويد مي‌‌گردد و صداي ناله و اندوه مادرم هر لحظه در اطراف مي‌پيچد تو هم اي آشنا بيا و بگو رفتي، برو منزل نو مبارك.196/حسين شهيدي‌پور
************
اگر شهيد شدم پشت سرم گريه نكنيد، و اگر اسير شدم انتظار آمدن يك اسير را نكشيد، و اگر مجروح شدم به ملاقاتم هجوم نياوريد و اگر ناپديد شدم و به ياد شهيد گم گشته در قبرستان رفتيد براي من فاتحه‌اي بخوانيد.197/علي كمالوند
***************
جنازه‌ام را آرام حركت دهيد؛ و چون پدر و مادرم در قيد حيات نيستند دو شمع بر مزارم روشن كنيد، يكي به جاي پدرم و ديگري به جاي مادرم تا در عزايم اشك بريزند و دوستان عزايم را به جاي عروسي گرم نگه دارند.198/مسعود كرمي پورشمس‌آبادي
**************
تابوت مرا بر جاي بلندي بگذاريد تا باد بوي بدن مرا برساند. دستانم را از تابوت بيرون بگذاريد تا مردم بدانند كه با خود چيزي نبرده‌ام. چشمانم را باز نگه داريد تا بدانند كوركورانه نمردم. دهانم را باز بگذاريد تا مردم بدانند كه با گفتن كلمة لااله الا الله به شهادت رسيدم.199/غلامعباس قره‌داغي
****************
هان اي مستضعفان اي شهيدان هر قطره از خون شما كه ريخته شود دلاوري مي‌پرورد كه مي‌رزمد. او مي‌رود همان راهي را كه حسين بن علي رفت. ما هم مي‌آييم. بله، خوشا آنان كه رفتند، با دلي مطمئن و در يك لحظه كوتاه به وصال رسيدند و شهيد شدند.200/محمدرضا حسيني ميرمحله
****************
اگر با مرگ من شب تار مظلومي پر نور مي‌گردد، پس هزاران بار مرا بميراند، اگر با ريخته شدن خونم انساني آگاه مي‌گردد پس بهاي آگاهي تمام انسانها را با قطرات خونم مي‌پردازم. اگر با گمنام مردن من آيين خدا جاويد مي‌ماند، پس جنازة‌ مرا در دوردست‌ترين نقاط غربت خوراك كركسان كنيد. اگر پيكر خونينم بايد وسيله‌اي براي ياد خدا گردد، پس واي بر من اگر در خون خود خدا را نيابم. و اگر با دوري من از خانواده‌ام دلهايي به ياد خدا خاشع مي‌گردد، پس اي بهترين كسانم از من دوري جوييد.201/صبرعلي لطفي‌مقدم
**************
ما پيروزيم براي اينكه خدا با ماست. ما پيروزيم براي اينكه اسلام پشتيبان ماست. ما پيروزيم براي اينكه ايمان داريم. ما پيروزيم براي اينكه شهادت را در آغوش مي‌گيريم. آري ما پيروزيم چون جنگمان به خاطر خداست.202/عباد اكبري

********************

آري، «هر كسي تو را شناخت جان را چه كند»، كسي كه تو را بشناسد، ديگر دلبستگيها را فراموش مي‌كند، ‌همه چيز را از ياد مي‌برد و همه چيز را در تو مي‌بيند. در اين مرحله، براي او در عالم جايي نيست و اين جهان برايش چنان كوچك و حقير جلوه‌گر مي‌شود كه احساس خفگي مي‌كند./ محمد حيدري درمني

***********************

قبلاً بدون شناخت بودم، قبلاً مانند اين بود كه كوري باشم و در شب حركت كنم،‌ يعني هم خودم از نظر قلبي نوري و جلوه‌اي نداشتم، و هم اينكه در محيط تاريك ماديت حصاري ديگر براي خود به وجود آورده بودم. اما، حالا سر از پا نمي‌شنام و هيچ چيز برايم مشكل نيست و آماده آماده‌ام براي «شهادت» و همه فكرم و مركزيت فكرم و جزء جزء كوچك آن نيز به لقاءالله مي‌نگرد و آرزويي جز شهادت ندارم. و براي رسيدن به اين وسيله ـ كه تنها آن مرا به هدف مي‌رساند ـ تلاش مي‌كنم، و ديگر دنيا برايم تنگ است و همه زيبايي‌هاي دنيا برايم زشت جلوه مي‌كند، و فقط به آن معبود كه خدا باشد، فكر مي‌كنم./ محمدرضا فرزانگان بيدگلي

*******************

اكنون مي‌روم كه با خدايم ملاقات كنم و آتشي را كه در درونم مشتعل شده خاموش نمايم، و به سوي لانه با صفاي جبهه پرواز مي‌كنم تا دشمن بداند سنگر هيچ موقع خالي نمي‌ماند. خدا را شكر كه توفيق يافتم در راه مبارزه حق عليه باطل شركت كنم و آنچه دارم در طبق اخلاص نهاده تقديم ايزدمنان كنم./ عليرضا علي‌مددي


اكنون كه اين وصيتنامه را مي‌نويسم در مكان پاكي هستم كه سجده‌گاه عزيزاني بود كه در دل شب سر و صورت بر روي خاك گذاشته و با معبود خود راز و نياز مي‌كردند، و اكنون روي به سوي وجه الله و ملائكه الله دارند، و من شرم دارم كه در اين مكان باشم چون خود را لايق اين نمي‌دانم كه در اينجا باشم. اما شايد اين هم يكي از الطاف اوست كه من بيايم و خود را بسازم اميدوارم كه باز هم ياريم دهد و دستم را بگيرد و مرا از زندان نفس نجاتدهد و با اين كار مرا در روز قيامت سربلند و روسفيد گرداند و توفيق دهد كه ادامه دهندگان راه امام حسين و اصحابش و شهدايمان باشم.181/حسين محمودي
*************
به خدا قسم كه شيرين تر از معراج در اين دنيا لذّتي نيست، نصرت و فرج را بايد از خدا بخواهيم بياييد با دلمان سخن بگوييم و از اعماق وجودمان او را صدا بزنيم و روحمان را به درگاه او روانه سازيم.182/هاشم حاجي ابراهيمي

**************

خداي بزرگ را سپاسگذارم كه به من عمري عطا كرد و با راهي آشنا كرد كه اين راه را خودش دوست داشت. من خود چيزي نيستم، آنچه د رمن است و بهتر از همه ستارالعيوب است. اي كاش شيطان نبود كه مرا وسوسه كند. واي كاش دنيا چيزي نبود كه به آن دل بندم، و اي كاش همة‌ وجودم عشق به خدا بود و عشق رسيدن به لقاء حق؛ عشقي كه ارزشي والا دارد؛ ولي در دنيا كسي هميشه بهره‌مند از آن نيست. شايد خيلي از بندگان خاص خدا هميشه بهر‌ه‌مند باشند، اما من نيستم. ولي احساس مي كنم عشقي بالاتر از عشق به خدا نيست و براي رسيدن به اين عشق و معشوق حاضرم، جسمم قطعه قطعه شود، نه يك بار بلكه بارها. كسي كه عشق او را داشته باشد دنيا برايش مفهومي ندارد دنيا در نظرش زيبايي ندارد، دنيا برايش تنگ است و تنگتر از قفس براي بلبل.183/محمد زارعي

**************

خدا را به شهادت مي‌طلبم كه قلبم مملو از عشق به اوست. مي دانم كه مرا ياراي فنا شدن در حق نمي‌باشد اما اگر سعادت ياور گردد آنگاه آري. و اكنون خدا را شكر مي‌كنم از اينكه سعادت به شهادت رسيدن را نصيبم نموده است و عاقبت الطاف بي‌نهايت خويش را در حق اين كمتر بندة‌ گناهكار به سرحد شهادت رسانيده است. اكنون در بي‌نهايت نعم الهي اين عبد مذنب نظاره‌گر آنچه هست كه پيش از اين كوردلان توحّش و مؤمنان نشئه‌اي ديگر مي نامندش. شما اي حاضران به حق در صحنة نبرد اي مريدان برتر امام زمان شهادت دهيد كه در انتهاي ايمان هجرتي است و در انتهاي هجرت جهاد و اتمام اين مسير و رسيدن به نقطة‌ ايثار و تحقّق آرمان برتر مكتب تشيّع سرخ علوي يعني شهادت مي‌باشد. و ما شهيدان زندگان هميشه حاضر و ناظر تاريخيم و ما مريدان شهيد برتر كربلا حسين امام انس و جانيم. آري روزي خورندگان خوان الهي شهيد رسيده به لقاءالله هستند. و مرا نيز اين عبد مذنب چنين باشد، و چه سعادت بزرگي است اكنون كه جاري در سيلاب خروشان «لااله الا الله» زير پرچم سرخ تشيّع گام به جاي گام امامان علي آن شيرمرد صحنة نبرد و پارساي خاضع و خاشع، آن كتابي كه در آن شكي نيست و هدايتگر تقواپيشگان است، مي‌گذاريم.
«ركعتان في العشق لا تصنحُ وضوء هما الّا بالدّم» كه در عشق دو ركعت است و وضويش صحيح نمي‌باشد الّا به خون. آري، كه من در نيّت نماز عشق عاشقانه رضاي معشوقم را طلب نموده‌ام و با هراس و يقين از آمدن آن ساعت معلوم دوباره من شهادت به حقانيّتش مي‌دهم. «اشهد ان لا اله الا الله» كه ذات اجل پروردگار مي‌فرمايد: يستعجلُ بها الذِينَ لايؤمنونَ بِها والذينَ آمنوا مُشفقونَ منها و يَعلَمُون انّها الحَقّ» و من اكنون چه سان با شما سخن مي‌گويم الا كه «ونحن شواهدك» كه ما به ديدار تو مي‌آييم هرگز يادم نمي‌رود كه پيش از اين در دنيا مي‌گفتم:
حجاب چهرة جان مي‌شود غبار تنم خوشا دمي كه از اين چهره پرده افكنم

و اكنون من همراه با الطاف بي‌نهايت الهي به آن نشئة‌ خوش رسيده‌ام و به هو سوگند كه هرگز سوداگر نبوده‌ام و راضيم به رضاي او بي‌ترس از جهنّم و شوق ديدار بهشت، زيرا كه من تنها او را مي خواهم حق را حق را، حق را. كه يكي هست و هيچ نيست جز او وحده لااله الّا هو.184/محمد حذري

************

شكر خدا را كه توفيق يافتم در راه مبارزة حق عليه باطل شركت كنم و آنچه را كه دارم در طبق اخلاص نهاده تقديم ايزد منّان كنم. و آنچه حسين(ع) و يارانش و تمام رزمندگان صدر اسلام پروانه‌وار دور آن مي‌گشتند، من هم آن را بازيابم، يعني شهادت و ديگر اينكه هيچ قطره‌اي در مقياس حقيقت در نزد خدا، از قطرة خوني كه در راه اسلام و خدا ريخته مي‌شود بهتر نيست، و مي‌خواهم با اين قطرة خون به معشوقم برسم.185/رضا عزيزي

***************
سپاس مي‌‌گذارم خدايي را كه بر من منت نهاد كه قبل از مرگم حجت و امام خود را بشناسم، و بعد از اين شناخت و هدايت مرا از لغزش نجات داد و امكان اين را داد تا ناخالصيهايم را بزدايم و همواره تا هنگام مرگ نيز از او مي‌خواهم كه ايمانم را خالص گرداند.186/رضا زارعي
***********

از خداوند قادر متعال تشكر و تقدير مي‌نمايم كه بالاخره عمر داد تا در زمان حكومت نظام جمهوري اسلامي تنفّس كنيم، به طوري كه در اين نظام چون هدف پياده كردن احكام الهي است، هر كسي در اين مسير حركت كند و سعي در كمك به ثبات نظام و ياري مسئولين و خادمين اين نظام كند، در هر حالتي كه باشد، در حال عبادت است.187/علي چنگشي

*********
سپاس خداوند تبارك و تعالي را لازم مي‌دانم كه مرا به آرزوي ديرينة خودم رساند، و به تقاضاي من لبيك گفت و مرا از دنياي فريبنده و تو خالي به سوي خود كشاند.188/ابوالقاسم فلاح‌پور
*************
خدايا تو را ستايش مي‌كنم، همانگونه كه پيامبران به درگاه تو حمد و ثنا مي‌كردند و تو را با دل و زبان كه اوليا و بزرگان مقرّب درگاهت ستايش و تسبيح مي‌كنند پرستش مي‌كنم، چون هيچگاه دوست نداشته‌ام وندارم كه در مرگ طبيعي از دنيا بروم. و خدا مي‌داند كه هر بار اسم شهدا و يا چهرة نوراني آنها را مي‌بينم برخود مي‌لرزم و احساس شرم مي‌كنم. خدايا توفيق شهادت را به من عطا فرما، چرا كه شهيد يعني حاضر گواه الگو و شهادت حركتي است در گريز از پوسيدگي. شهادت اوج حركت يك انسان است. خداوندا، مرا شهيد بميران كه شايد خون من قطره‌اي باشد از خونهايي كه براي استقرار وطن و ميهن دين و ناموس من ريخته شده است.189/حسين سجودي فشتني
**************

خدايا دوست دارم مثل شمع بسوزم و از قطرات خونم غنچه‌هاي عشق و عرفان و فداكاري بشكفند تا به ديگران فروغ عشق و جاودانگي ببخشم.190/محمدرضا رادي


وقتي آفريدگار و ارباب خودم را با اينهمه محبت مهرباني، كرم،بخشش، و عطوفت و گذشت و بزرگواري و دوست داشتني يافتم، عاشقش شدم. در اين ميان ديدم راهي براي رسيدن به او ندارم و خيلي ناراحت بودم كه چرا نمي‌توانم به او بپيوندم تا اينكه براي آخرين بار هم مرا طلب كرد و به جبهه اعزام شدم و در اين موقع بود كه بيشتر شيفتة ‌او شدم. هميشه آرزويم اين بود كه مانند آبي كه گرم مي‌شود و تا آخر بخار مي‌شود خداوند هم نور ايمان و گرماي اسلام را كه از او سرچشمه مي‌گيرد، آن قدر به من بتاباند تا من هم مانند آب بخار شوم و يا آتش گرفته مانند شمع بسوزم و باعث روشن شدن طريقة‌اسلام شوم و از اين سوختن لذّت برم تا دوري از خدا آزارم ندهد، چرا كه سوختن در راه خدا خود راهي براي رسيدن به خداست. اما هرچه پيش رفتم خود را تنهاتر و غمگين‌تر يافتم و ديدم به آن صورتي كه مي‌خواستم نيستم و نمي‌توانم باشم.پيش خدا خجالت مي‌كشيدم بگويم ارباب من، مولاي من، عاشقت شدم. ديگر از خودم بدم مي‌آيد. مي‌ترسيدم از كسي صحبت بكنم و ترسم از اين بود كه غيبت بندة خدا را بكنم؛‌ و با وجودي كه همة‌كارهاي نيك خود را فراموش كرده بودم و گناهانم را به ياد مي‌آوردم، باز نمي‌توانستم شاهد سوختن خودم باشم. هرچه بيشتر زحمت مي‌كشيدم و به خدا فكر مي‌كردم كمتر احساس آرامش مي‌كردم. مي‌ديدم روز به روز از خدا فاصله مي‌گيرم، همان خدايي كه يك روزي قبل از اعزام به جبهه عاشقش بودم. حالا وقتي مي‌ديدم گناهكارم و نتوانستم و نمي‌توانم او را آن طور كه بايد و شايد عبادت و ستايش كنم، و نتوانستم شكر نعمتهاي او را بكنم، روز به روز غمگين‌تر و از خودم ناراضي‌تر مي‌شدم، حتي تا آنجا كه يك گوشه‌اي مي‌خزيدم و از نافرماني و گناهكاري خودم در رابطه با خدا پيش او شكايت مي‌كردم و گريان و نالان از او مي‌خواستم كمكم كند تا بتوانم او را خالصانه عبادت كنم. ولي باز هم نتوانستم، ديگر كم كم به بن بست مي‌رسيدم و زنده بودن خودم را ننگ مي‌دانستم. در اين موقع بود كه ديگر از خدا خواستم اين نفس را كه باعث تمام بدبختيهاي من و رنج و عذاب روحم شده است از من بگيرد و از اين بدن تنبل و ناسپاس بدم آمده بود و نفرت داشتم. روحم مي‌خواست هرچه زودتر از اين بدن معصيت كار و نافرمان جدا شود و اين قدر زحمت رنج و عذاب در اين بدن كثيف نكشد. بله، انسان وقتي گناه كرد ديگر نمي‌تواند مانند زماني كه گناه نكرده است انتخاب كند، و احياناً انتخاب هم كرد، نمي‌تواند به طور احسن راه را ادامه دهد. و اگر هميشه به اين فكر باشيم كه در محضر خداوند بزرگوار هستيم و در پيشگاه او قرار داريم و او را حاضر و ناظر كارهاي خود قرار دهيم، ديگر هرگز گناه نخواهيم كرد. اگر انسان لذت عبادت را با حضور قلب و خالصانه و نيّت پاك درك كند ديگر نه تنها گناه نمي‌كند بلكه حتي خواب و غذا را فراموش مي‌كند، چون لذّتي كه در عبادت با حضور قلب وجود دارد در هيچ چيز دنيا وجود ندارد، و انسان را چيزهاي دنيايي اقناع نمي‌كند. به اميد پيروزي رزمندگان اسلام اين عاشقان طريق حسيني اين اعجازهاي زمان اين خالصان پاك نژاد او، كه با قدمهاي استوار و محكم خود خواب را از چشم دشمنان اسلام ربوده و آنها را به وحشتي عظيم انداخته‌اند.

خداوندا، اين خلوص را روز به روز در قلب آنها بيفزا كه در راهت همچون شمع سوخته و اسلام را فروزان كنند.169/محمدرضا كاظمي

*******************

خداي من، نمي‌دانم چگونه شكر تو را بجاي آورم؟ خداوندا، نمي‌دانم چگونه اين فيض حضور در جبهه را نصيب من گردانيدي تا من در ميان ياران امام زمان باشم؟ خدايا نمي‌دانم كه چرا حال ديگري به من دست داده است؟ نمي‌دانم كه چه خواهد شد؟ اما فقط اين را مي‌توانم درك كنم كه اين دنيا مانند قفسي برايم شده است كه ديگر در اينجا نمي‌گنجم. خدايا مي‌دانم كه چند ساعتي ديگر به وصل منو تو باقي نمانده است، ولي فقط يك درخواست دارم و آن اين است كه نكند در اين چند ساعت باقي مانده پيمان دوستي من و تو از بين برود. خدايا نكند ملاقات ما عقب بيفتد. خدايا تو مرا كمك كن. پروردگارا مرا ببخش كه تو را دير شناختم و زمان ملاقات با تو را به تأخير انداختم. خدايا من از اين مي‌ترسم كه مردم مرا به عنوان شهيد تلقّي كنند اما تو اين لقب را شايستة‌ من و اعمال من نداني.خداي من خود به خوبي واقف و آگاهم كه لياقت شهادت را ندارم، اما خودت اين توفيق را به من عنايت فرما كه شهادت فقط در راه خودت باشد.170/محمد شايجي

*************

خداوندا تو گواهي كه هدف ما در اين جنگ اعتلاي كلمة حق و سرنگوني ستمگران است. اين مردم جواناني را از دست داده‌اند كه جزو بهترين جوانان بوده‌اند و هدفشان حفظ و برقراري اسلام و قرآن است. چقدر شهادت را دوست مي‌دارم. مدتهاست كه هميشه دعا مي‌كنم: خدايا مرگم «شهادت» در راه تو باشد. هميشه رنج مي‌برم و احساس حقارت مي‌كنم از اينكه به طور عادي بميرم هرچند در هر حال راضي به رضاي تو هستم اما مشيّت الهي نيز بر اين است كه از پيشگاه باعظمتش هميشه چيزهاي خوب را بخواهيم تا اگر شايستگي داشتيم عطا فرمايد. دوست دارم كه شما نيز برايم دعا كنيد تا مرگم در راه خدا باشد.171/محمدجواد ميري

*****************

هميشه فكر مي‌كنم آيا لياقت آن را دارم كه به مسائل موجود در اين سفر راضي شوم؟ نمي‌دانم آيا به اندازة يك بندة عاصي عاشق مستحق آن هستم كه مرا به مرحله‌اي از مقام رضايت برساند؟ وه كه چه شيرين است لبخند رضايت بر لبان يك بندة راضي. خدايا از تو مي‌خواهم در آخرين لحظات حيات همچون اصحاب اباعبدالله قلبم مملو از عشق و ايمان به تو باشد. خدايا در آن لحظات من ضعيف النفس را از شرّ شيطان و نفس امّاره ملعونه حفظ كن. خدايا مي‌ترسم در آن موقع از انجام اين سفر به واسطة علاقه‌هاي زياد دنيوي و سياهي دل غمگين باشم، در آن صورت دنيا را كه قطعاً از دست داده‌ام و آخرتي هم نخواهم داشت. واي خدايا، چه وحشتناك است اين چنين تصوري.172/ حسين صالح غفاري

************

من كيستم؟ من باقيماندة‌ يك طبيعت بيجانم. آيا روح من در آيندة‌من جاي گرفته؟ من همان باقيماندة‌يك خاكم عفريت مرگ روح مرا از آيندة‌من مي‌خواهد. من كجا هستم؟ آيا در لابلاي كهكشانها يا در آغوش يك سرباز جان باخته در سنگر؟ اكنون مشت خاكي در زير خاك مي‌رود. اكنون روح بي‌پايان بشريّت در پرتگاه قرار گرفته و روح من نيز يك قدم تا مرگ فاصله دارد، مرگ چيست؟ و من كيستم. مرگ يك اثر نفيس و بي‌شائبه است كه خالق بشريّت به صورت يك پديدة‌ شگرف به طبيعت گسترانده است. پس چرا هم آغوش اين طبيعت نشوم؟ چرا به سوي معبودم نشتابم؟ خدايا همچون مولايم امام علي ناله مي‌زنم كه به خدائيت قسم كه به آتش دوزخ صبر خواهم كرد اما تاب و تحمّل فراقت را ندارم. خدايا مرا بخواه مرا به سوي خود رهنمون كن. پروردگارا عرصة‌ دنيا برايم تنگ است. مرا به سوي خود بخوان كه من تو را مي‌خوانم. اگر اين بار به سويت نتوانستم بيايم و در اين امتحان تجديد شدم مطمئن هستم كه در آينده و آيندة نزديك به سويت خواهم شتافت.173/اردشير عين‌الله‌زاده

************

آيا مي‌خواهيم كه خود را در مرداب دنيا بيندازيم و دانسته در‌آن كوشش كنيم.و با هر كوششي دنيوي بيشتر درون آن فرو رويم؟ اما نه من اين ذلّت را نمي‌خواهم، زيرا كه خدا آن را نمي‌خواهد. پس، اي خداوند باعزّت و قرب مرا درياب كه سخت به آن محتاجم كه اگر تو مرا نخواهي ديگر بايد بمانم تا بپوسم و سگهاي بياباني مرا قطعه قطعه كنند. ولي اي خداي عالم هيچگاه در امانت تو كوتاهي نيست. پس، به اين وعده‌ات هم عمل كن.174/عبدالمتين مسعودي

بزودي وارد قبر مي‌شويم. چگونه دل مي‌بنديم به دنيا در حالي كه دنيا در شرف نابودي است؟ و چگونه حاضر مي‌شويم كه استراحت كنيم در حالي كه نعمات و لذتهاي آخرت خيلي بيشتر از لذات اين دنياست و همچنين جاوداني است؟ اگر سينه‌ام را بشكافند، اگر مغزم را متلاشي كنند اگر قلبم را هدف گلوله خود كنند، دست از ياري امام خميني برنخواهم داشت. اگر سوراخ سوراخم كنند اگر پاره پاره‌ام كنند اگر تكه تكه‌ام كنند، هر قطرة خونم بر زمين مي‌نويسد: الله اكبر خميني رهبر.

اگر چشمانم را از دست بدهم باز چشم به راه مهدي خواهم بود اگر گوشهايم را از دست بدهم باز هم گوش به فرمان امم امت هستم. اگر زبانم را از دست بدهم شعار لااله الا الله بر زبانم جاري است. اگر دستم را ازدست بدهم باز هم اسلحه بر دوش خواهم كشيدو به جنگ صدّاميان خواهم رفت. اگر پاهايم را از دست بدهم گامهاي بلندتري در راه خدا خواهم برداشت، و اگر جانم را از دست بدهم اوج سعادت و آرزوي من است.160/سيدعباس غلامي

************

هم اكنون سرور و شادي سرتاسر وجودم را در بر گرفته و خود را خوشبخت‌ترين و سعادتمند‌ترين افراد بشر مي‌دانم. سنگر حجلة عروس من است، شب شهادت شب عروسي من، تركش خمپاره و تيرهاي سرخ حجلة مرا آذين بسته‌اند و عروس من شهادت است و امشب بهترين شب زندگي من است. شب آزادي و رهايي است، شب پاك شدن و نوراني شدن شب وصال معشوق و شب الهي شدن است.161/اميرحسين سيفي

***********

در اين آخرين لحظات كه انتظار وصالت را مي‌كشم هر نغمه‌اي كه از نواي دلنشين تو مي‌شنوم و هر شيء را جمال پرفروغ تو مي‌بينم، در ميان گفته‌هايم كلامي را نمي‌يابم كه نشان از تو و كلام تو در آن نباشد. اي معبود من، دوستي تو را در ميان تمامي علايق والاتر و پاينده‌تر يافتم. اين چه وادي خوبي است براي بندگان گنهكاري چون من كه اميدي جز تو ندارند. آقاي من حال كه قبول كردي و جان پرآشوبم را ستاندي، هيچ انتظاري از تو ندارم. جز اينكه در آخرت در صحراي محشر تنهايم نگذاري حسينت را به سر پرستيم بفرستي كه بس محتاجم. مولاي من، چه كنم كه تا جاي ذره‌اي از محبت تو را بگيرد؟ چه كنم كه شكر ذره‌اي از نعماتت را گذاشته باشم؟ ندارم به خودت قسم هيچ ندارم تا به پيشگاهت بياورم، جز اينكه تو را كريم مي‌بينم و مي‌دانم با دست خالي هم مرا مي‌پذيري.

اي انسانها بدانيد اين وصيتهاي بنده‌اي است كه هيچ ندارد جز اميد، اميد به كرامت معبودش. و اين دلش را مطمئن ساخته كه هراسي نداشته باشد، چون كرامت او را در خور نيست تا كسي را كه جز او پناهي ندارد از خود براند. به مولايم قسم خيلي با كرامت است، خيلي غفور است، و كرامت و غفاريتش را بارها به چشم ديده و به كام چشيده‌ام. چه زيباست بندگي مولايي كه اين چنين با بندگانش رفتار مي‌كند.162/محمدرضا رحيميان منفرد

*************

امشب قلبم مي‌سوزد و زبانة آتشش پيكرم را خاكستر مي كند. بازدم نفسم آن خاكسترها را مي‌برد و از عالم وجود محو مي‌شود. باز خاكسترها در يك جا جمع مي‌شود جسمي را تشكيل مي‌دهند اما با تفاوتهاي زياد تن همان تن است ولي در مأواي ديگر و فكري ديگر.163/صفر اسكندري

***********

پروردگارا، تز تو مي‌خواهم كه عاشق از اين دنيا بروم، عاشقي كه به غير خدا معشوقي نداشته باشد، و هنگام مرگم فقط به ياد تو باشم و بر زبانم نام تو را و نام پيامبر اسلام را زمزمه كنم. اي معشوق من، انسان را روزي از خاك به وجود آوردي و چه بهتر كه روزي جان انسان را در راه رسيدن به خود بگيري در راهي كه دين و آئين و مذهب اسلامب باقي بمانند.پروردگارا مرگ عاشقان تو شهادت نام دارد و اميدوارم زماني هم ما به اين صلاحيت برسيم كه مرگ ما را هم كه در راه تو باشد شهادت بنامند.164/سعيد باهمت شهريوري

*************

لياقت شهادت در راه خدا را در خود نمي‌بينم، ولي چون رحمت خداوند شامل همة‌بندگان گناهكار توبه كرده‌ است، مصمّم و با روحيه‌اي عالي و با ياري خداوند به راه خود كه همان سبيل الله است ادامه مي‌دهم. خدايا، به من ايماني عطا كن كه هميشه حضور تو را در قلبم احساس كنم. معبودا مرا به نفسم وامگذار و حبّ خودت را در دلم جاي ده و مرا از ماديات دنيا دور بدار و گناهانم را ببخش و بيامرز. ايزدا، در حالي كه مملو از گناه و معصيت هستم، با دلي و قلبي شكسته روي به تو مي‌آورم و مي‌خواهم مرا بيامرزي و بخشنده از اين دنيا ببري، خدايا اگر مردن بهتر است و خدمت به اسلام و قرآن است مرا بميران، و اگر زنده ماندن خدمت به اسلام و مكتب است مرا زنده نگهدار.165/محمدسعيد شمساي ظفرقندي

*****************

هرچه در پروندة‌ سياه خود نگاه مي‌كنم جز خسران چيزي نمي‌بينم و چيزي نمي‌توانم به قلم آورم. بغض راه گلويم را مي‌بندد. و اشك در ديدگانم حلقه مي‌زند. مي‌خواهم نااميد شوم، اما ناگهان ملك غيبي بانگ برمي‌داردكه هان اي بندة‌ خدا براي چه نااميدي؟ چه چيز تو را از رحمت و مغفرت و فضل خداوند نااميد كرده است؟ مگر خود مولا«جل جلاله» در قرآن نفرموده است كه به آن گروه از بندگان كه بر نفسهايشان اسراف كرده‌اند بگو كه از رحمت الهي نااميد نشويد.166/محمدرضا قرائيان

**************

پناه من چگونه از تو مأيوس باشم و حال آنكه آرزويم تو مي‌باشي. خدايا تو را سپاس مي‌گويم كه ديگر بار داستان موسي و فرعون و ابراهيم و كعبه را براي ما به نمايش درآوردي تا مُدرك حق شويم. الهي تو خود گواهي بر حال زار من پس منگر به ظاهر من. بساز كارمن. مولا، ديگر تابم تمام شده به خودت قسم در اين لحظه كه آخرين سخنانم را مي‌نويسم از تمام گناهانم توبه مي‌نمايم، باشد كه انابة‌مرا بپذيري. الهي چشمي ده كه براي تو باشد و به غير از براي تو باز نشود، گوشي ده كه تنها نداي تو را بشنود، و زباني كه تو را ثنا گويد، و دلي ده كه دار تو باشد و باب‌ آن بر روي غير بسته باشد مستجاب نماي دعاي خسته‌دلان را. الهي عشق خود را در دل ما بيشتر كن. الهي مپسند مياور، روزي را كه نام تو از دهان بيرون نيايد. الهي شكايت مي‌كنم از زبانم، كه چرا نام تو را بر لب نمي‌آورد، و از ديده‌هايم كه چرا از خوف تو باران اشك را سر نمي‌دهند. و در اين هنگام كه انتظار طولاني شكسته شده و معشوق عاشق را طلبيده است و منت كه با آغوش باز عروس شهادت را در بر گرفته‌ام و در حجلة سنگر به سوي خدا مي‌شتابم دوست دارم كه در حال شهادت چشمانم باز بماند تا دشمن فكر نكند در اين راه چشم بسته ‌قدم نهاده‌ام دوست دارم بدنم را در ميدانهاي مين بيندازند كه دشمن فكر نكند در راه خدا از جسمم نمي‌گذرم.167/مسود تيغ بابايي

************

در تكوين ما چه انگاشته‌اي نمي‌دانم! اما، همچون مخاطبي آشنا مي‌خوانمت همچون ياري ديرين مي‌شناسمت و با ذره ذرة وجودم كه از وجود توست مي‌يابمت. خدايا در پس پردة‌ خلقت چه برايم مقدر كرده‌اي نمي‌دانم. ولي مي‌دانم كه مي‌خواهم در زمرة‌ خوبان باشم و وفاكنندگان به عهد، پاك نيتان پاك سرشتان، مؤمنين، متقين، مجاهدين، صلحا و شهدا. نمي‌خواهم مرا از فيض عظماي لقايت همچون مغضوبين و ضالين محروم بداري و از طي صراط مستقيم دورم بداري. بسيار آيات و روايات دارم كه مي خواهم آنها را باز گويم، ولي مرا با تمام كاستي و نقايص پذيرا باش.168/ابراهيم لشگري‌نژاد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده