به مناسبت بيست و پنجمين سالگشت شهادت
يکشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۲ ساعت ۰۰:۰۰
قدرت پيش بيني آينده با توجه به تيز هوشي كه داشت بسيار عجيب بود چرا كه او هم عمليات والفجر 10 را پيش بيني كرد و هم پيشروي منافقين براي گرفتن مهران را و جالب اينجاست كه آرزوي شهيد شدنش قبل از ديدن اين صحنه ها برآورده شد. و در تاريخ 27 ارديبهشت به من گفت: منافقين درآينده نه چندان دور و خيلي نزديك مهران را تصرف و بسيجي ها را مي گيرند و مي كشند، خدا كند در آن موقعيت من زنده نباشم و چنين روزي را نبينم.


اختصاصي نويد شاهد/ عيسي بسطامي (برادر شهيد) براي اولين بار است كه با رسانه اي مصاحبه مي كند و مي گويد: \\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\"نمي دانم چه شد كه باب اين صحبت ها با شما باز شد بنا به سفارش شهيد ما حق نداريم بعد از شهادتش از او حرفي بزنيم. او خيلي علاقه مند بود گمنام باشد.\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\"

نامش علي بود و زادگاهش منطقه ملكشاهي در استان ايلام، تولدش ارديبهشت سال1342. تا پايان مقطع دبيرستان درس خوانده بود. او با شكار، تير اندازي و كوهنوردي كه اجداد، پدر و برادرانش در آن مهارت داشتند آشنا بود. آميختگي اين روحيه با آن جوهره پاك و ايماني از او جواني سر افراز، درد آشنا و مومن و انقلابي ساخت.

وقتي شخصيت علي نوجوان كليد مي خورد

سال 57، علي 15 ساله در بحبوحه انقلاب و تظاهرات مردمي در ايلام، حضوري فعال داشت و از پيشتازان اين عرصه بود به طوري كه در يكي از شب ها زماني كه قصد داشت يك حلقه لاستيك مشتعل را به گردن مجسمه شاه در ميدان مركزي شهر آويزان كند مورد حمله نيروهاي رژيم قرار گرفت و در اثر تيراندازي از ناحيه پا مجروح و شبانه و به طور مخفيانه مورد مداوا قرار گرفت و اين گونه در نوجواني به درجه جانبازي نايل آمد و جرقه شكل گيري شخصيتش در نوجواني كليد خورد، بعد از اين ماجرا چند شب را به خانه نرفت تا مبادا به دست مأموران ساواك گرفتار شود و همين مسئله باعث ناراحتي خانواده مخصوصاً مادر شده بود. پس از 3روز كه در كوههاي اطراف ايلام مخفي شده وهمانجا مورد مداوا قرار گرفت، او بعد از چند روز در حالي كه از قسمت پا آسيب ديده بود و مي لنگيد به خانه مراجعت كرد. اين حاكي ازاعتقاد قلبي شهيد به نهضت مبارزاتي ضد نظام ظلم بود.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي، از آنجا كه سازماندهي لازم براي اعزام مردم به جبهه را نداشتيم و جايگاهي براي جذب جوانان نبود، اتحاديه مؤسسان ايلام (كه شهيد بسطامي يكي از اعضاي مؤثر آن بود) چنين مسئوليتي را پذيرفت و سازماندهي دانش آموزان را براي جبهه عهده دار شد و شهيد بسطامي با همكاري \\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\"شهيد غلام ملاحي\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\" توانستند عده اي را سازماندهي و اولين گروه داوطلب بسيجي را در ايلام به جبهه هاي حق عليه باطل اعزام كنند و خيابان هاي اصلي شهر را با يك نظام جمع منظم طي و درمسجد جامع با بدرقة مردم اعزام شدند و اين حركت باعث زمينه تشكيل لشكر حضرت اميرالمؤمنين (ع) شد.
صحنه نبرد براي علي جانباز انقلابي بار ديگر آفريده شد و وي با تمام وجود به جبهه نبرد حق عليه باطل رفت.

همه، مجذوب شخصيت شهيد علي

خصوصيت بارز علي اين بود كه از عقل و بهره هوشي بالايي برخوردار بود و همين ويژگي از او يك مسئول حفاظت اطلاعات كاردان ساخت. او هميشه فراتر از سنش بود. در كنار اين ويژگي، شجاعت بي نظيرش چهره جذابي به او بخشيده بود.
روزي، من در پدافند لشكر (مجموعه اقداماتي است كه به منظور دفع٬ خنثي سازي٬ كاهش تاثير اقدامات آفندي دشمن و جلوگيري از دستيابي دشمن به اهداف خودي انجام مي گيرد) بودم، علي با فرماندهي به سمت من مي آمد و هيچ كس از نسبت برادري ما با خبر نبود. من از نگاه شخص ثالث نظاره گر جذابيت او در بين همرزمان و فرماندهان بودم. همه او را در آغوش كشيدند و سپس پاي صحبت و توصيه هاي او در مورد كمينه و اقدامات لازم نشستند.

تحقيق پيش بيني هاي شهيد علي بسطامي

قدرت پيش بيني آينده با توجه به تيز هوشي كه داشت بسيار عجيب بود چرا كه او هم عمليات والفجر 10 را پيش بيني كرد و هم پيشروي منافقين براي گرفتن مهران را و جالب اينجاست كه آرزوي شهيد شدنش قبل از ديدن اين صحنه ها برآورده شد. و در تاريخ 27 ارديبهشت به من گفت: منافقين درآينده نه چندان دور و خيلي نزديك مهران را تصرف و بسيجي ها را مي گيرند و مي كشند، خدا كند در آن موقعيت من زنده نباشم و چنين روزي را نبينم.
او به من توصيه كرد: ممكن است منافقين هر لحظه عمليات كنند تنها كاري كه براي مي تواني بكني اين است كه اسير نشوي بنابراين اگر در موقعيت بدي قرار گرفتي كاري كن كه شهيد شوي\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\".
نمي دانم چه موضوعي را پيش بيني مي كرد؟ آيا اين توصيه نشان از آينده نگري او بود؟ چرا كه در روز هفتم خردادماه هنگامي كه به منطقه قلاويزان عراق رفت تا استعداد نظامي و توان منافقين را براي تجهيز نيرو بررسي كند. متوجه شد كه انجام اين عمليات به نفع نيست و والفجر 10 نبايستي صورت گيرد .

شهيد علي، كه در آن زمان فرمانده اطلاعات عمليات ركن اصلي لشكر اميرالمؤمنين بود، نگران از عمليات والفجر 10 در منطقه شاخ شميران بود، عراقي ها متوجه حضور اطلاعات عمليات در پشت خط شده بودند.علي مي گفت: بايد عمليات را متوقف كرد چرا كه من در فرداي قيامت نمي توانم جوابگوي خون شهيداني باشم كه بدون ملاحظه به جايي كه مي دانيم كشته مي شوند فرستاده بشوند

تحرك منافقين در مهران

تحرك منافقين در مهران شروع شد. منطقه كشكولي نزديك ترين خط مرزي با عراقيان بود يعني بايد با نفس حرف مي زديم تا عراقي ها صداي ما را نشنوند. چرا كه آنها به راحتي با نارنجك دستي سنگر ما كه در كنار انبار كلاشينكف ها بود را مي توانستند منفجر كنند.

شهيد علي ما را در سنگر جمع كرد تا هم قوت قلبمان دهد و هم خطر عمليات منافقين را هشدار دهد. علي با من شوخي كرد و گفت :\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\"عيسي! مواظب باش خانم هاي منافق خفه ات نكنند و به دست يه منافق زن كشته نشوي\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\"
هدف از اين عمليات تصرف شهر مهران بود كه محقّق شد. در اين زمان، در تاريخ 7 خرداد ماه، شهيد علي(فرمانده اطلاعات عمليات) به همراه افرادي از ايل ملك شاهي از جمله غلام رضايي نژاد، شهيد محمود پيرنيا (برادر جواد پير نيا بود هنوز چهلم برادر نگذشته بود كه شهيد شد) و ابراهيم محمد زاده، (فرمانده گردان، جانباز و سرهنگ سپاه) در جا شهيد شدند.
در اين عمليات محاربه با منافقين تمام ايل ملك شاهي حضور داشتند. ايل ملكشاهي يكي از ايل هاي كرد ايران در استان ايلام است. و اينجاست كه سخن شهيد چمران كه گفته است \\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\"هنگامي كه شيپور جنگ نواخته مي شود شناختن مرد از نامرد آسان مي گردد. مصداق پيدا مي كند . بعد از عمليات مرصاد، در 29 خرداد ماه سراسر ايلام عزادار بود. ...

همگي مديون شهيدانيم

غرفه هاي مربوط به ايلام در موزه شهدا بسيار محروم است. تنها عكسي كه از شهداي ايلام موجود است، تصويري از\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\" مرتضي ساده ميري\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\" است كه زيرش نوشته \\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\"سرباز شهيد\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\"، در حالي كه وي از فرماندهان ايلام بود.
اطلاع رساني بخشي از مسئوليت رسانه ها و خبرنگاران است. شهيدان ايلام كم از شهيدان ديگر شهر هاي بزرگي مثل تبريز و تهران و اصفهان نداشتند، ما شهيداني پرارزش و محترم و عزيزي داريم آنهايي كه در جبهه بودند. از اين شهيدان، اميدي، ملاحي، محمود پير نيا ، مرتضي ساده ميري و هزاران شهيد ديگر. ما دين داريم كه همه چيز مان را از آنها گرفتيم.

گفتني است، شهيد علي بسطامي، از مؤسسان اتحاديه ايلام، همراه با مبارزات بي امانش در صحنه هاي داخلي درسنگر اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانش آموزان به عنوان بسيجي وارد معارك نبرد با دشمنان بعثي شد. علي درسنگرمسئوليت هاي حساس حفاظت اطلاعات، جانشيني فرماندهي گردان، معاونت وفرماندهي اطلاعات وعمليات لشكر 11 در عملياتهاي عاشورا، والفجر 9، كربلاي1، كربلاي 4، كربلاي 10، نصر4، والفجر10 و دهها نبرد چريكي ديگر شركت فعال داشته است. وي مدت 50 ماه در جبهه حضور داشت و سرانجام در يك عمليات گشت شناسايي جهت بررسي وضعيت تحرك منافقين در منطقه عمومي مهران در داخل خاك عراق، ضمن برخورد با مين\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\"والمرا\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\" در سپيده دم 7/3/1367 همراه شهيدان محمود پيرنيا و غلام رضايي نژاد به سمت آنكه عمري برايش كوشيد پركشيد .

انتهاي گزارش/م
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده