در آستانه سالگرد شهادت حسن البناء بنيانگذار سازمان اخوان المسلمين مصر
چهارشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۱ ساعت ۰۰:۰۰
حسن البناء با تأسيس اخوان المسلمين اهداف خود را كه شامل احياي احكام و شعائر مذهبي، مبارزه با فسق و فجور و بي بند و باري و از بين بردن روحيه بي اعتقادي بود، در مصردنبال مي‏كرد.

جريان بيداري اسلامي، محصول مجاهدت زنان و مرداني بوده است كه مصلحانه پرچم پايداري اسلامي را افراشتند.
در واقع شناخت اين راد مردان، شناخت ريشه ها و اصول مهمترين جريان جهاني هزاره سوم، يعني جريان بيداري اسلامي است كه اميد آن وجود دارد در آينده نه چندان دور به احياي تمدن عظيم اسلامي منجر شود.

در آستانه سالگرد شهادت حسن البناء بنيانگذار سازمان اخوان المسلمين در مصر (12فوريه 1949 ميلادي) مروري بر زندگي و انديشه هاي وي خواهيم داشت.

البناء با روحيه برخوردار از آموزشهاي مذهبي خانواده و با نبوغي كه در مديريت و سازماندهي داشت ، در مدرسه ، رئيس «جمعية الاخلاق الادبيه » شد و به دنبال آن با كمك ساير محصلان «جمعية منع المحرمات » را برپا كرد. وي در كنار تحصيل، انجمن خيريّه اي به نام «الجمعية الصحافية الخيريه » را بنيان گذاشت كه مي بايد آن را منشأ شكل گيري «اخوان المسلمين» دانست. اين جمعيت با مفاسد اخلاقي و آثار سوء فعاليت گروههاي تبشيري مسيحي مبارزه مي كرد.
حسن البناء در قاهره نيز عضو «جمعية مكارم اخلاق الاسلاميه » شد، و همچنين به «جمعية الشُبّانِ المسلمين » (انجمن جوانان مسلمان ) پيوست . در ضمن ، به تربيت گروهي از دانشجويان دانشگاه الازهر و دارالعلوم براي سخنراني در مساجد، قهوه خانه ها و اجتماعات عمومي همت گماشت و آنان را سازماندهي كرد.

به دنبال غيرديني شدن جامعه تركيه در زمان آتاتورك و ظهور روزافزون انديشه هاي غيرديني و مادي در جامعه مصر، ضمن حفظ تماس خود با رشيدرضا و مجله علمي و ديني المنار ، و همچنين تماس دائم با فريد وجدي (1254ـ 1333 ش / 1875ـ1954) كه از افكار و كتابهاي او تأثير مي پذيرفت با گروهي از مردان مذهبي و سرشناس مجله اسلامي الفتح ،بعدها «جمعية الشُبّان المسلمين » (انجمن جوانان مسلمان ) را براي مقابله با انديشه مادي و ضدديني راه اندازي كرد.

با تأسيس اخوان المسلمين ، البناء فعاليتهاي خود را كه شامل احياي احكام و شعائر مذهبي ، مبارزه با فسق و فجور و بي بند و باري ، از بين بردن روحيه شك و بي اعتقادي بود گسترش داد و براي عملي كردن آن ، يك مسجد، و در كنار آن آموزشگاه اسلامي حِرا را با شيوه آموزشي خاص ، و نيز مدرسه «امهات المؤمنين » را براي آموزش ديني دختران احداث كرد و بعدها، براي بسط افكار و عقايد خود، روزنامه اي به عنوان اخوان المسلمين منتشر كرد. تأسيس اخوان المسلمين نقطه عطفي در زندگي البناء بود و از آن پس ، زندگي او با اين جمعيت درآميخت .

با تلاشهاي مستمر او، اخوان روز به روز گسترش يافت ، و شعبه هاي آن در شهرهاي مختلف از چهار شعبه در 1308ش / 1929 به هزار شعبه در 1327ش /1948 رسيد و بين 1325ـ 1327 ش / 1946ـ1948 نيز شعبه هايي در فلسطين ، سودان ، عراق و سوريه داير شد.

اخوان المسلمين بتدريج به يكي از قدرتمندترين سازمانهاي مصر تبديل شد، و توانست حمايت مردمي را چنان سازماندهي كند كه هيچ جنبش اسلامي ديگري در قرون اخير قادر به آن نبوده است .عامل ديگري كه بر محبوبيت اخوان افزود و به رويكرد اين سازمان به فعاليتهاي سياسي قوت بخشيد ناآراميهاي فلسطين و دفاع از حقوق فلسطينيان در مقابل صهيونيسم بود. اين در حالي بود كه وي از زمان تأسيس اخوان تا جنگ جهاني دوم ، نه تنها خود از مداخله در سياست دوري مي كرد بلكه به پيروانش نيز چنين توصيه اي مي نمود، اما اين به معناي رضايت او از جريان تحولات سياسي جهان اسلام نبود.

با شروع ناآراميهاي فلسطين ، مداخله فعال اخوان المسلمين در امور سياسي ، با مقاله البنا در اولين شماره النذير در خرداد 1317/ مه 1938 آغاز شد. بعد از جنگ جهاني دوم ، البناء در مقاله اي به تاريخ 27 فروردين 1325/16 آوريل 1946 با عنوان «الاسلام ، سياسةٌ و حكم » اعلام كرد كه مسلمان نمي تواند از پرداختن به مسائل سياسي و امور و شئون امت اسلامي غافل باشد، و نيز در تعريفي از اخوان المسلمين ، ضمن برشمردن ويژگيهاي گوناگون اين سازمان آن را يك گروه سياسي خواند.

در اوايل زمستان 1327/اواخر 1948 اخوان بزرگترين خطر براي پادشاهي مصر تشخيص داده شد و تلاشهاي شخصي البناء براي مذاكره با دولت نقراشي پاشا، زماني كه نخست وزير تمام اوقات خود را صرف مبارزه با اخوان المسلمين مي كرد، ناموفق ماند. البناء در «القول الفصل »، تصميم نخست وزير به انحلال اخوان را ناشي از فشار صهيونيستهاي انگلستان و آمريكا عنوان كرد و در پايان مقاله اش نوشت كه حكومت درصدد ترور اوست. پيش بيني البنا صحيح بود و بالاخره در پي ترور نقراشي در 7 دي 1327/ 28 دسامبر 1948، موج ترور اعضاي اخوان به راه افتاد و به ترور البنا در 23بهمن 1327/12 فوريه 1949 به دست عوامل دولت ، منجر شد.

البناء در طول زندگي كوتاه و پر تلاش خود كوشيد تا نمونه اي از جامعه صدراسلام را به نمايش گذارد. به نظر البنا، كمال مطلوب اسلامي در اولين نسل مسلمانان نهفته بود؛ دوره اي كه اصول قرآن مراعات مي گرديد و فارغ از تشخص مليتها، اسلام تنها «مليت » محسوب مي شد. به نظر او، بين جوامع موجود اسلامي و اسلام واقعي فاصله اي افتاده بود كه عقب ماندگي مسلمانان را موجب شده بود. به همين دليل ، او در صدد احياي اسلام بود تا نه تنها مسلمانان را از چنگ جهانخواران رهايي بخشد بلكه انسانيت را نيز زنده كند. او معتقد بود كه به جاي فلسفه و ماديگري اروپا، اين فرهنگ و تمدن اسلام است كه بايد پذيرفته شود.

البناء با «جدايي دين از سياست » (سكولاريسم ) و نيز ملي گرايي غيرديني كه نقشه آن را در 1299 ش / 1920 ساطع الحُصْري ريخت و ميشل عفلق در 1319 ش / 1940 آن را در سوريه اعمال كرد، بشدت مخالف بود. همچنين درباره عرب گرايي بر اين عقيده بود كه اسلام هيچگونه مرز جغرافيايي ، يا اختلافات نژادي يا شهروندي را به رسميت نمي شناسد. تمام مسلمانان را يك «امت » و كشورهاي مسلمان را تنها يك كشور مي دانست به همين دليل گرايشهاي ناسيوناليستي جديد، بويژه فاشيسم و نازيسم را محكوم كرد.

البناء همچنين در حوزه اقتصاد به تبليغ برخي اصول اساسي عدالت اجتماعي اسلام پرداخت. او عقيده داشت عدالت اجتماعي نه تنها حاصل تفكر سالم و كارهاي نيك فردي، بلكه برخاسته از نهادها، مداخله دولت، و از طريق اخذ ماليات بر درآمد و ثروت است كه شامل مالياتهاي تصاعدي نيز مي شود.

سخنرانيهاي البناء پس از مرگ او در مجموعه اي با عنوان «مذكَرات الدعوه و الداعيه » و نيز مجموعه نامه هاي او با عنوان «مجموعه رسائل الامام الشهيد حسن البناء» به چاپ رسيده است.
 انتهاي پيام
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده