مادر شهید «مجید باقری»:
مادر شهید مجید باقری نقل میکند: «خواب دیدم یک نفر که لباس کردی تنش بود، آمد پیش من، به او گفتم: تو یک سرباز ندیدی که آنجا گم شده باشد. کربلا را نشانم داد و گفت: بچه تو شهید شده و با امام حسین (ع) است.»
کد خبر: ۵۴۹۱۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۲۶
گفتگو با پدر شهید مدافع حرم «سید محمدمهدی حسینی»
پدر شهید مدافع حرم «سید محمدمهدی حسینی» گفت: «روزی دخترم آمد پیش من و گفت: خواب دیدم که یک نفر مُهری بر پیشانی محمدمهدی زد. پرسیدم: این چه مهری است؟ گفت: این مهر شهادت است که بر پیشانی برادرت زدم.»
کد خبر: ۵۴۸۴۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۵
پدر روحانی شهید «مرتضی جوادی» گفت: مرتضی ملازم رکاب امام خمینی(ره) بود و همراه امام از پاریس به ایران آمد.
کد خبر: ۵۴۸۱۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۲
خاطرات شفاهی پدران شهدا؛
شهید «عبدالصادق رنجبری» در دوره متوسطه مشغول تحصیل بود که انقلاب شروع شد. همراه با دوستانش در راهپیماییها شرکت میکرد و بعد از گرفتن دیپلم آماده خدمت به جمهوری اسلامی شد و سرانجام در کرخه نور در راه عدالت، جانش را فدای اسلام کرد. فیلم این مصاحبه با پدر گرانقدر شهید در ادامه تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۸۱۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۱
شهید «عبدالله دارابی» از شهدای روحانی استان ایلام است. وی زمان جنگ تحمیلی در حوزه علمیه مشغول به تحصیل بود که جهت دفاع از آب و خاک وطنش داوطلبانه به عنوان رزمنده بسیجی راهی جبهه شد و سرانجام آبان ماه ۱۳۶۶ در جبهه مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. پدر شهید میگوید: تا آخرین قطره خون خودم و دیگر فرزندانم از انقلاب دفاع خواهیم کرد. فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۷۹۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۹
گفتگویی با خواهر شهید «محمدباقر ذاکری»
طاهره ذاکری نقل میکند: «محمدباقر وقتی عملیات شروع میشود، به یکی از دوستانش میگوید: به دلم برات شده که شهید میشوم، ولی مادرم تاب شهادت من را ندارد و باید با من دفنش کنند.»
کد خبر: ۵۴۷۸۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۸
مادر شهید «محمدباقر ذاکری»؛
مادر شهید «محمدباقر ذاکری» گفت: «محمدباقر گفت: مادر! تا استادیوم با من بیا. دوستانش همه لباس پوشیده بودند. گفت: مادرجان! من لباسم را میپوشم و چند قدم راه میروم، تو به قد و بالای من نگاه کن، ببین به من میآید. گفت: اینها، لباس شهادت است.»
کد خبر: ۵۴۷۷۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۴
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «سید روح اله عمادی» میگوید: نصف شب خواب دیدم روح اله دست چپش تیر خورده بلند شدم گفتم، سید رسول بلند شو روح اله شهید شد، وقتی آوردنش سعی کردم ببینم خوابم تعبیر شده یا نه؟! دیدم دست راستش کلا قطع شده است.
کد خبر: ۵۴۷۵۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۲
گفت و گو با فرزند شهید «ابراهیم احترامی»
«روحاله احترامی» با اشاره به اینکه نگاه سطحی به ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در طرحهای اجرایی حوزههای مختلف، مشکلات بسیاری را در پی داشته است، اظهار کرد: «قطعا جایی که شهید باشد منشاء و مرجع صدور فرهنگ به جامعه خواهد بود بنابراین باید مرکز فرهنگی گلزار شهدا بندرعباس و تمام گلزارهای سطح کشور را تبدیل به مرکز صدور فرهنگی کنیم.»
کد خبر: ۵۴۶۷۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۴
گفتگو با مادر شهید «عبدالله طاهری»
فاطمهبیگم مولایی گفت: «من زیر هر رضایتنامهاش، به یک امام متوسل شدم و رمز عملیاتشان هم همان امام بود. بار آخر که آمد از من رضایت بگیرد، من داشتم مینوشتم که گفت: مادر! چهکار میکنی که اینقدر طول کشید؟ گفتم: دارم مینویسم یا زهرا (س) که نگهدارت باشد.»
کد خبر: ۵۴۵۹۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۶
گفتگو با مادر شهید «سید حسین تقوی»؛
شهربانو تقوی گفت: «سید حسین میگفت: من که از مسافرت برگشتم، شما را میبرم زیارت امام رضا (ع) و کربلا. همیشه میگفت: از مسافرت که بیام، نمیگفت جبهه. میگفت: یک روزی راه کربلا باز میشود و باهم میرویم زیارت امام حسین (ع).»
کد خبر: ۵۴۵۵۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۳
نوید شاهد استان مرکزی فیلم کوتاهی از مصاحبه با برادر و مادر شهیدان «بهرام پوری» را منتشر کرد در این کلیپ ما با شهیدی آشنا میشویم که تحصیل خود در آلمان را رها کرده و به شوق دیدار امام خمینی (ره) و حضور در جبهه به ایران میآید.
کد خبر: ۵۴۵۵۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۳۰
گفتگو با مادر شهید «مرتضی قاسمی»/ قسمت سوم
مادر شهید «مرتضی قاسمی» در این کلیپ نقل میکند: «دو سال پس از شهادتش به دیدارم آمد و با لبخند مرا نگاه میکرد.»
کد خبر: ۵۴۴۷۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۵
همسر شهید محمد صابری؛
"شاهدان" مجموعه کلیپهای مصاحبه با والدین و همسران شهدا و آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان خراسان شمالی میباشد. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صداوسیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی اترک پخش میشود. این قسمت از "شاهدان" با همسر شهید «محمد صابری ایرج» به مصاحبه پرداخته است که شما را به دیدن این مصاحبه دعوت میکنیم.
کد خبر: ۵۴۴۱۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۶
مادر گرانقدر شهید می گوید: اسم پسرم را غلامحسین گذاشتم تا غلام امام حسین(ع) شود. از همان نوجوانی از اعضای خوب و فعال هیئت انصار الحسین(ع) شهرستان خرم آباد بود. در محافل قرآنی حضوری فعال داشت و به بچه های محل هم قرآن آموزش می داد. در ادامه مصاحبه تصویری که با مادر و خواهر این شهید والامقام انجام شده تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۴۳۶۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۷
"آسمان، آبی تر" مجموعه کلیپ های مصاحبه با والدین شهدا و آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد می باشد. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می شود. این قسمت از "آسمان، آبیتر" با والدین شهید «ولی الله جعفری زاده» به مصاحبه پرداخته است. پدر شهید والامقام چنین می گوید: «فرزندم راهش را با عشق انتخاب کرده بود.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می کند.
کد خبر: ۵۴۳۴۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۳
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر گرانقدر شهید جاویدالاثر «نعمتاله جابری» می گوید: یک روز قرار بود از چشمه آب شیرین بیاره، رفت و دیگه برنگشت از بچه های محل سراغشو گرفتم، گفتن با بسیج رفته جبهه. فیلم این مصاحبه در ادامه منتشر می شود.
کد خبر: ۵۴۳۱۱۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۸
در گفتوگو با پدر شهید «توکل دستگذار» مطرح شد
حاج قاسم پدر شهید «توکل دستگذار»، با دستان پر برکت خود شادی و امید را در خانههای نیازمندان میگذارد و در این راه با عملی کردن سفارش پسر خود، همچون «حاج قاسم سلیمانی» برای آرامش مردم تلاش میکند؛ به طوری که به لطف خداوند تاکنون یک میلیارد و 800 میلیون تومان به نیازمندان کمک نقدی کرده است.
کد خبر: ۵۴۳۰۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۶
شهید «همت زینی وند» از شهدای دفاع مقدس استان ایلام است که اسفندماه 1366 طی عملیات والفجر 10 در منطقه مرزی شاخ شمیران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر گرانقدر این شهید والامقام میگوید: برای پسرم ناراحت شدم اما او در راه امام حسین (ع) شهید شد. در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر میشود.
کد خبر: ۵۴۲۹۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۵
گفتگو با حاجیه «شهربانو دشتی» مادر گرانقدر شهید دانش آموز «علی جرایه»؛
نگاهی به پسرم کردم، با خودم گفتم:چه زود بزرگ شد علی؛ و بغضم را فروخوردم تا دم رفتن، علی را ناراحت نکنم. علی کوله خاکی اش را بر دوش انداخت، لبخندی به من زد و گفت: بازهم سنگینش کردی مادر. من در چشمان سیاه علی خیره شدم و گفتم: چیزی نیست روله (پسرم)، کمی برساق و نان محلی برای تو و دوستانت و کمی هم میخک لای لباسهایت گذاشته ام. خم شد، دستم را بوسید. تنش را بو کشیدم و بوسه بر پیشانی اش زدم؛ بوسه گاهی که بعدها میزبان ترکشی شد که باعث پرواز علی به معراج شد.
کد خبر: ۵۴۲۸۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۲