نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - احمد ولی
احمدرضا که نوجواني و جوانی خويش را در ميدان هاي جنگ آغاز کرده بود در مقام معرفت و سلوک علمي مدارج روحاني را در مقام انقطاع از دنيا و اتصال به مبدأ اعلي درمي نورديد و چنين بود که بسيجي مرد ميدان هاي جنگ سرانجام پس از شرکت فعال در عمليات کربلاي 5 و مجروحیت از ناحیه پا، بلافاصله برای جمع آوری اطلاعات برای عملیات بعدی روانه جبهه شد و در شب دوازدهم اسفند ماه سال 1365 همراه تني چند از همرزمانش از جمله مجيد اکبري در درگيري با کمين هاي دشمن بعثي به شهادت رسيد و به لقاءالله پيوست و پس از 10 روز که پيکر خونينش ميهمان آفتاب بود توسط سردار شهید علی چیت سازیان بازگردانيده شد و پس از مراسم تشییع و وداع، درآرامگاه عاشوراي ملاير به آغوش خاک سپرده شد.
کد خبر: ۴۴۲۳۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۳

احمد رضا احدي بيست و پنجم آبان ماه سال 1345 در شهرستان اهواز و در خانواده اي مذهبي و ساده زیست به دنیا آمد. پدرش درجه دار ارتش و مادر وي خانه دار بود. در شش سالگي وارد دبستان شد و مراحل تحصيل ابتدايي را با موفقيت کامل و احراز رتبه هاي اول طي کرد. دوره راهنمايي را نيز با معدل هاي 19 و 20 گذراند.
کد خبر: ۴۴۲۳۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۳

احمد رضا احدي بيست و پنجم آبان ماه سال 1345 در شهرستان اهواز و در خانواده اي مذهبي و ساده زیست به دنیا آمد. پدرش درجه دار ارتش و مادر وي خانه دار بود. در شش سالگي وارد دبستان شد و مراحل تحصيل ابتدايي را با موفقيت کامل و احراز رتبه هاي اول طي کرد. دوره راهنمايي را نيز با معدل هاي 19 و 20 گذراند.
کد خبر: ۴۴۲۳۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۳

دو برادر ، دو همرزم
محمود نوری‌فرد، یکم خرداد ۱۳۴۲، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش محمدتقی، کفاش بود و مادرش سکینه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هفتم اسفند ۱۳۶۲، در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۷۵ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. برادرش احمد نیز به شهادت رسیده است. احمد نوری‌فرد، پانزدهم فروردین ۱۳۴۴، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش محمدتقی، کفاش بود و مادرش سکینه نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. هفتم اسفند ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به چشم و پا، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد. برادرش محمود نیز به شهادت رسیده است.
کد خبر: ۴۴۲۳۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۲

دو برادر ، دو همرزم
احمد زندی‌پور، دوازدهم اسفند ۱۳۴۰، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش ابوالقاسم، کارمند بود و مادرش ام‌البنین نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۶۱، در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد. برادرش محمود نیز به شهادت رسیده است. محمود زندی‌پور، یازدهم اسفند ۱۳۴۷، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش ابوالقاسم، کارمند بود و مادرش ام‌البنین نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. کارگری می‌کرد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم خرداد ۱۳۶۷، در شیخ‌محمد عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۱ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. برادرش احمد نیز به شهادت رسیده است.
کد خبر: ۴۴۲۳۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۲

احمدرضا که نوجواني و جوانی خويش را در ميدان هاي جنگ آغاز کرده بود در مقام معرفت و سلوک علمي مدارج روحاني را در مقام انقطاع از دنيا و اتصال به مبدأ اعلي درمي نورديد و چنين بود که بسيجي مرد ميدان هاي جنگ سرانجام پس از شرکت فعال در عمليات کربلاي 5 و مجروحیت از ناحیه پا، بلافاصله برای جمع آوری اطلاعات برای عملیات بعدی روانه جبهه شد و در شب دوازدهم اسفند ماه سال 1365 همراه تني چند از همرزمانش از جمله مجيد اکبري در درگيري با کمين هاي دشمن بعثي به شهادت رسيد و به لقاءالله پيوست و پس از 10 روز که پيکر خونينش ميهمان آفتاب بود توسط سردار شهید علی چیت سازیان بازگردانيده شد و پس از مراسم تشییع و وداع، درآرامگاه عاشوراي ملاير به آغوش خاک سپرده شد.
کد خبر: ۴۴۲۳۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۳

احمدرضا که نوجواني و جوانی خويش را در ميدان هاي جنگ آغاز کرده بود در مقام معرفت و سلوک علمي مدارج روحاني را در مقام انقطاع از دنيا و اتصال به مبدأ اعلي درمي نورديد و چنين بود که بسيجي مرد ميدان هاي جنگ سرانجام پس از شرکت فعال در عمليات کربلاي 5 و مجروحیت از ناحیه پا، بلافاصله برای جمع آوری اطلاعات برای عملیات بعدی روانه جبهه شد و در شب دوازدهم اسفند ماه سال 1365 همراه تني چند از همرزمانش از جمله مجيد اکبري در درگيري با کمين هاي دشمن بعثي به شهادت رسيد و به لقاءالله پيوست و پس از 10 روز که پيکر خونينش ميهمان آفتاب بود توسط سردار شهید علی چیت سازیان بازگردانيده شد و پس از مراسم تشییع و وداع، درآرامگاه عاشوراي ملاير به آغوش خاک سپرده شد.
کد خبر: ۴۴۲۳۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۳

امام (ره) را از ژرفاي جان دوست مي داشت تا بدان حد که وصيتنامه خود را با کوتاه ترين عبارت و در يک جمله به تحقق خواسته ها و سخنان رهبر و مقتدايش مزين کرد: «فقط نگذاريد حرف امام به زمين بماند. همين» و چون حضرت امام (ره) جنگ را در رأس امور خوانده بود، حضور در جبهه را با شگفتي تمام بر دنياي عافيت و سلامت کلاس درس و دانشگاه ترجيح داد.
کد خبر: ۴۴۲۳۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۳

سال 1364 در کنکور سراسري دانشگاه ها رتبه نخست را در کل کشور و در همه رشته هاي انتخابي بدست آورد و از اين پس در رشته پزشکي دانشگاه شهيد بهشتي تهران به ادامه تحصيل پرداخت. پس از مهاجرت به ملاير و همزمان با تحصيل در دبيرستان ضمن انديشه و تأمل در مسائل گوناگون، ايمان روز افزون خود را به حرکت پوياي انقلاب اسلامي و امام (ره) گره زد تا آنکه در سال دوم تحصيل در دبيرستان، بر اثر روح کمال خواه و ايمان والاي خويش و به منظور حضور در ميدان هاي جنگ و جهاد، لباس رزم بر تن کرد و نخستين بار در عمليات رمضان در سال 1361 شرکت جست و در اين نبرد مجروح شد.
کد خبر: ۴۴۲۳۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۳

فراست ذهن و طبع لطيف او موجب آن شد که حتي براي بيان مافي الضمير و انديشه خويش از فرمول هاي رياضي و مقوله هاي علمي نيز تعابيري بديع و گيرا به وجود آورد و به راحتي قلم را در بيان مکنونات دروني و مشاهدات خود به کار گيرد و شورانگيزي و عاطفه سيال خويش را در جملات و نوشته هايش جاي دهد.
کد خبر: ۴۴۲۳۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۳

هميشه و در همه حال خدا را بر اعمال خود ناظر و حاضر مي ديد و به محاسبه و مراقبت از نفس خويش اهتمام مي ورزيد چنان که اعمال نيک و بد خود را رمزگونه در دفتري جداگانه ثبت مي کرد. حضور پياپي او در جبهه هاي غرب و جنوب به عنوان يک دانشجوي پزشکي هيچگاه باعث برتري و غرور وي نمي شد چرا که او دنياي غرور و خودخواهي را سخت سست و بي مقدار مي شمرد.
کد خبر: ۴۴۲۳۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۳

افزون بر اين، گاه طرح ها و نقاشي هايي نيز پديد مي آورد و مهم تر اين که اُنس دائمي با قرآن و ادعيه داشت و بر آن همّت مي گماشت. به سخنان حکيمانه و اشعار عرفاني دلبستگي خاصي داشت آنگونه که در نوشته هاي خود به مناسبت هاي مختلف از اشعار نغز شاعران بهره مي گرفت.
کد خبر: ۴۴۲۳۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۳

همین طور که گریه می کرد ادامه داد، این خانه هنوز خالی است، برایم سخت است که اجاره بدهم کس دیگری در این خانه اقامت کند. این خانه متعلق به آدم های خوب است، سخت است کسان دیگری را به جای احمدرضا و دوستان شهیدش در این خانه اسکان بدهم. به هیچ کس اجازه ندادم ساکن این خانه شود.
کد خبر: ۴۴۲۳۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۳

لبخند زد، می خواهم بروم تهران دنبال درس و دانشگاه. این جملات را که گفت آرام شدم، خودم بدرقه اش کردم، اولین صندلی اتوبوس را سوار شد، من هم ساکش را گذاشتم کنار پایش. هشتم اسفند رفت تهران، نهم می رود دیدار پدرش که ناراحتی قلبی داشت و تهران بود. با پدر خداحافظی می کند و یکی دو روز بعد با همان عصا و وضعیت پا می رود منطقه برای اطلاعات عملیات.
کد خبر: ۴۴۲۳۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۳

وسیله ارتباطی نبود اما می شد از طریق رزمندگان دیگر خبر گرفت. دوربین هایی بود که از اعزام نیروها فیلم می گرفت و با آنها مصاحبه می کردند. احمدرضا را دیدم مثل آدمی که سرما آزارش می دهد، کت نظامی اش را روی صورت کشیده بود. می خواست تصویری از او نباشد. سوار ماشین که شدند دوستانش برای خداحافظی آمده بودند، نگاهش می کردند و تکرار می کردند: «شفاعت، احمدرضا شفاعت».
کد خبر: ۴۴۲۳۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۳

عکس دادیم صلیب سرخ تا جستجو کنند. هر کس از هر کجا می آمد سراغی می گرفتم ولی بی نتیجه. روزهای سختی بود و در همین اثنا که دلتنگ و مضطرب بودم، شبی خواب دیدم از کنار کوهی عبور می کنم، همین کوه های اطراف شهرمان، در عالم رؤیا دیدم که کوه شکافته شد و مثل معبری باز شد، رفتم جلوتر، وارد تونل باریکی شدم.
کد خبر: ۴۴۲۳۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۳

چیزی نمی گفت، سرش را به سمت آسمان بلند کرد، روی زانو خم شد و نشست، با وحشت خودم را به جلو انداختم و دو زانو رو به روی او نشستم.
کد خبر: ۴۴۲۳۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۳

علاقه ی شدید پدر به احمدرضا باعث این همه نگرانی شده بود. احمدرضا وقتی متوجه نگاه پدر به سلاح و قد و قامت خودش شد، گفت: «من 14 روز است کفش بیت المال را پوشیده ام، نمی توانم نروم و صرف نظر کنم. من مدیونم!»
کد خبر: ۴۴۲۳۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۳

چهره هایشان مهربان و بشاش، و عطر معنویت فضای خانه دانشجویی شان را پر کرده بود. کمی میوه برده بودیم، خبر نداشتم احمدرضا و دوستانش به خاطر سختی شرایط جنگ، مثل قشر ضعیف مردم زندگی می کنند، نمی خواستند به راحتی و خوشی کاذب عادت کنند.
کد خبر: ۴۴۲۳۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۳

احمدرضا تخته سیاهی داشت که روی پشت بام خانه برایش گذاشته بودیم. هم درس می خواند، هم به بچه های دیگر درس می داد. باهوش بود، معلمین اعتقاد داشتند باید به مدرسه استثنایی ها برود، احمدرضا طور دیگری بود، با بقیه فرق داشت.
کد خبر: ۴۴۲۳۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۳