زندگینامه شهید سعدالله جوزاک
نوید شاهد - سعدالله جوزاك، فرزند مريد و ملوك بلاشي، در هفتم مهر ماه سال1341 ، در روستاي مهدي آباد از توابع شهرستان جيرفت، به دنيا آمد. در هفت سالگي راهي مدرسه شد . دوران ابتدايي را در روستاي خاتون آباد طي كرد. در طول تحصيل از نظر درسي و اخلاق و رفتار در مدرسه نمونه بود و همه ي معلمان از او راضي بودند. جهت ادامه ي تحصيل به شهر جيرفت رفت . پس از اتمام دوران راهنمايي، مشغول ادامه ي تحصيل در مقطع متوسطه شد.

امروز، روزی است که اسلام احتیاج به جوانان دارد

نوید شاهد: سعدالله جوزاك، فرزند مريد و ملوك بلاشي، در هفتم مهر ماه سال1341 ، در روستاي مهدي آباد از توابع شهرستان جيرفت، به دنيا آمد.

در هفت سالگي راهي مدرسه شد . دوران ابتدايي را در روستاي خاتون آباد طي كرد. در طول تحصيل از نظر درسي و اخلاق و رفتار در مدرسه نمونه بود و همه ي معلمان از او راضي بودند.

جهت ادامه ي تحصيل به شهر جيرفت رفت . پس از اتمام دوران راهنمايي، مشغول ادامه ي تحصيل در مقطع متوسطه شد.

دوران تحصل وي همزمان با اوايل انقلاب بود. او نيز فعاليت هاي زيادي عليه رژيم شاه داشت. پيام هاي امام را منتشر مي كرد و شب ها روي ديوار شعار مي نوشت. علاقه زيادي به امام خميني داشت و هميشه مي گفت: بايد تلاش كنيم كه امام خميني بيايد، اين انقلاب، انقلاب امام زمان(عج) است.

خواهرش مي گويد: « آن زمان من ازدواج كرده بودم، يك روز به منزل  پدرم رفتم. هنوز زمان طاغوت بود و عكس شاه روي ديوار نصب شده بود . برادرم از بيرون آمد و عكس شاه را به آتش كشيد. همسايه ها و فاميل به پدرم مي گفتند: پسرت را نصيحت كن آخر به دست ساواك مي افتد و نابود مي شود.»

پس از پيروزي انقلاب، سال چهارم متوسطه بود كه به عضويت بسيج درآمد.

بسیار با استعداد و اهل نماز شب بود 

در مساجد، حضوري فعال داشت . در كليه مراسم مذهبي شركت مي كرد و در ايام محرم، نوحه ي امام حسين(ع) و اهل بيت (عليهم السلام) را مي خواند. مقيد به مسايل ديني بود. به انجام واجبات بسيار اهميت مي داد و در انجام مستحبات كوشا بود.

اهل دعا و مناجات و نماز شب بود و به تلاوت قرآن علاقه داشت.  او تحصيلات متوسطه را با موفقيت پشت سرگذاشت و موفق به اخذ مدرك ديپلم فني شد.

بسيار با استعداد بود و مهارت زيادي در انجام كارها داشت به طوري كه برادرش نقل مي كند: «در رانندگي ماشين، هيچ گونه تمريني نداشت اما يك  روز ديدم ماشين را روشن كرد . تعجب كردم و گفتم : كي و كجا تمرين كرده ايد؟ جواب داد: جايي تمرين نكرده ام و فقط با نگاه كردن به شما و رانندگان ديگر يادگرفته ام.» در سال 1362 ، به عضويت رسمي سپاه درآمد.

او معتقد بود كه پاسدار بايد سنبل تقوا و پرهيزگاري باشد و با تقوايش مردم را به سوي تقوي دعوت كند و نمونه ي يك انسان كامل باشد.

سعدالله به علت ناراحتي كليه، از رفتن به جبهه معاف بود. اما در بستر بودن را مردن و ننگ مي پنداشت و اعتقاد داشت زندگي واقعي زندگي كردن در جبهه و جنگ است.

او در جبهه معاون گردان بود. در عمليات هاي زيادي از جمله عمليات بدر، والفجر، رمضان، كربلاي 1، كربلاي 2، كربلاي 5 حضور داشت و چندين بار مجروح شد اما پس از بهبودي نسبي، به جبهه بازمي گشت.

يكي از همرزمانش نقل مي كند: « ايشان در عمليات والفجر 8، با عده اي  از دوستان حضور داشتند. بي سيم چي در قايق بر اثر اصابت نارنجك دشمن، شديداً مجروح شد. عده اي از دوستان هم شهيد شدند . فرداي آن روز، ديدم او با دست شكسته و سرباندپيچي شد ه، باز هم بچه ها را فرماندهي مي كرد.»

همچنين خواهرش نقل مي كند: « يك بار ايشان مجروح شده و در منزل  پدرم بود. يك نفر سيد به عيادت او آمد و به پدر و مادرم گفت : چرا پسرتان را زن نمي دهيد؟ ايشان زودتر جواب داد: من تصميم ازدواج ندارم  زيرا بيش از 6 ماه ديگر، عمر نخواهم كرد.»

سعدالله، بعداز عمليات كربلاي 1 به اصرار خانواده و بنابر وظيفه ي شرعي با خانم فرنگيس شيخ باغبابويي ازدواج كرد.

همیشه می گفت صبور باشید و امروز روزی است که اسلام به جوانان احتیاج دارد

او هميشه همسرش را توصيه به صبر مي كرد. در يكي از نامه ها، براي همسرش چنين نوشته بود: « گفته بودي كه به جيرفت بيايم، هيچ گاه كوتاه  فكر نكن، امروز، اسلام در خطر قرار گرفته است.  امروز، روزي است كه اسلام احتياج به جوانان دارد. مي دانم شما حق داريد. اما بايد صابر باشيد . صبر داشته باش كه ان شاء الله همه چيز، درست مي شود.»

بسیار مهمان نواز بود و همیشه افراد را دعوت به حضور در جبهه ها می کرد

يكي از ويژگي هاي بارز ايشان مهمان نوازي او بود. همسرش مي گويد: «هر وقت مدتي مهمان نداشتيم، ايشان بسيار ناراحت بود.»

ارادت و احترام خاصي براي خانواده ي شهدا قايل بود. هر گاه كه به مرخصي مي آمد، به ديدار خانواده ي شهدا مي رفت و از آنها دلجويي مي كرد.

هميشه مردم را دعوت به حضور در جبهه هاي جنگ مي كرد و به منظور ارشاد و جذب رزمندگان، سخنراني مي كرد.

علاقه ي زيادي به شهادت داشت و مي فرمود: دوست دارم شهيد شوم، بدنم مفقود گردد، و هيچ آثاري از من باقي نماند و حتي نامم از زبان ها فراموش گردد.

او در دفترچه ي خاطراتش مي نويسد: « خدايا! تو مي داني كه نمي خواهم  برگردم، مي خواهم تا در بيابان ها سرگردان به دنبال معشوق، در گردش باشم. مي خواهم عاقبت در سرزميني بميرم كه در آن سرزمين به حسين(ع) هم رحم نكردند.»

همسرش مي گويد: « سعدالله به من گفت: يك شب در عالم خواب ديدم  مرا به سوي آسمان ها مي برند. شما بگوييد تعبيرش چيست؟ من گفتم: اين خواب نشانه ي شهادت است.»

او تقريباً مدت 49 ماه در جبهه، حضوري فعال داشت و سرانجام در تاریخ 1365/10/19 ، در منطقه ی شلمچه، عملیات کربلای 5، در اثر اصابت  تركش به ناحيه ي پيشاني به شهادت رسيد.

شهيد سعدالله جوزاك، در وصيت نامه اش مي نويسد: « با سلام بر  یگانه منجي عالم بشريت حضرت مهدي بقيه الله و نائب بر حقش امام روح الله، بنيانگذار حزب الله و با سلام بر شهيدان به خاك و خون خفته و با سلام بر انصار اباعبدالله(ع). با نام خدا رنجنامه ام را كه حاصل درد و غم هاي بيست و چند ساله ام مي باشد، آغاز مي نمايم.

خدايا! به يگانگي و وحدانيت تو يقين دارم و محمد را آخرين رسول و علي را ولي تو مي دانم. خدايا! از جان و دل پيام انبيا و امامانت را شنيدم و لبيك گفتم، در اين زمان، نداي خميني را با خون جواب مي دهم. بار خدايا از تو مي خواهم، آنچنان قوتي به من عطا كني، تا در معركه ي امتحان، مردانه عليه دشمنانت، قد علم كنم.

خدايا! از تو مي خواهم از اين راه، مرا ديگر به خانه و كاشانه برنگرداني، تا حقيقت مردانه جنگيدنم ثابت شود.»

پيكر پاكش پس از تشييع، در گلزار شهداي جيرفت به خاك سپرده شد.

منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان کرمان

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده