«سه نیمه سیب» به دست آذری زبانها رسید
يکشنبه, ۰۹ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۳۳
نوید شاهد - کتاب «سه نیمه سیب» به زبانهای مختلف از جمله زبان آذری ترجمه شد. این اثر ماجرای جالب یک خانواده برای پیوستن به جمع مدافعان حرم را روایت می کند .

به گزارش نوید شاهد به نقل از تسنیم، کتاب «سه نیمه سیب»، نوشته محمد محمودی نورآبادی به زبانهای عربی، اردو و آذری ترجمه شده و قرار است در کشورهای مقصد توزیع شود.
محمودی نورآبادی که پیش از این آثاری چون «سرریزان»، «آخرین ایل خانی» و «شام برفی» را منتشر کرده بود، اینبار ماجرای زندگی یک خانواده برای رسیدن به سوریه و قرار گرفتن در زمره مدافعان حرم را روایت میکند.
«سه نیمه سیب» که برای اولینبار از سوی انتشارات خط مقدم در سال 98 منتشر شد، خیلی زود مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت و برای چندمینبار باز چاپ شد. این اثر داستان زندگی شهیدان مصطفی و مجتبی بختی، دو برادر اهل محله قاسمآباد مشهد است که در سال 94 در نزدیکیهای منطقه تدمر سوریه به شهادت رسیدند.
داستان زندگی شهیدان بختی در این کتاب از آنجا آغاز میشود که هرچه تلاش میکنند تا از راههای قانونی به سوریه بروند، موفق نمیشوند. در نهایت تصمیم میگیرند که در جمع مدافعان حرم افغانستانی به سوریه اعزام شوند. یکی از شخصیتهای جالب در این اثر، مادر شهیدان بختی است که با پسرانش برای رسیدن به جمع مدافعان حرم همراهی میکند و حتی به آنها لهجه افغانستانی را نیز آموزش میدهد. مادر داستان «سه نیمه سیب»، شخصیت قوی و ایثارگری است که برای رسیدن فرزندانش به جمع مدافعان حرم حضرت زینب(س) از هیچ کوششی دریغ نمیکند.

محمودی درباره شخصیت مادر این کتاب میگوید: «خدیجه شاد» در این روایت مادر است، اما نه مادری که بخواهد فقط احساسات را مدنظر داشته باشد. او نه تنها مانعی بر سر راه رفتن بچههایش نیست که خودش همراه آنهاست. حتی آنجا که این دو برادر ناچار میشوند در پوشش شهروند افغانی خود را در لشکر فاطمیون جا بزنند، مادرشان گام به گام، آنها را همراهی میکند.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم: مادر در حالی دو دردانهاش را با نام و عنوان جعلی زیر قرآن رد میکند و روانه شام میکند که باید نقش یک زن افغانستانی را هم بازی کند. جواب تلفنهایی را که از طرف تشکیلات لشکر فاطمیون تماس میگیرند، با لهجه افغانی بدهد. نام بچههایش را از مصطفی و مجتبی به بشیر و جواد تغییر داده و آنها با همین نام عنوان پاسپورت افغانی گرفته و راهی شام شدهاند. حتی دو برادر، دیگر در ساز و کار لشکر برادر هم نیستند و پسر خاله خود را جا زدهاند و این مادر باید ششدانگ حواسش به همه چیز باشد.
نظر شما