نگاهي به زندگينامه زنده ياد شهيد شيخ عزالدين القسام(2)
يکشنبه, ۰۱ دی ۱۳۹۲ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد:29 آذر ماه سالگرد شهادت عز الدين قسام است.وي و گروه مجاهد او يكي از اين نمونه هاي كم نظير تاريخ معاصر هستند كه با ايثار و فداكاري و نثار خونشان راه مردانگي وآزادي را به ملت شجاع و نستوه فلسطين آموختند. بخش دوم اين مقاله ارائه مي شود.


تلاش فرانسوي ها براي سازش با القسام

نماينده دولت استعمارگر پس از موفقيت به دام انداختن صبحي بركات، كوشيد شيخ عزالدين القسام را متقاعد به كنار گذاشتن مقاومت و بازگشت به خانه اش نمايد. فرانسوي ها براي تحقق اين هدف عبدالرحمن محسن علي اديب، شوهر خاله القسام را نزد او فرستادند و به او پيشنهاد كردند چنانچه اسلحه اش را زمين بگذارد او را به مسند قضاوت مي نشانند و پاداش مستمر مالي به او مي دهند. و لي شيخ عز الدين القسام اين پيشنهاد را رد نمود و فرانسوي ها را نااميد كرد .
در نتيجه پافشاري القسام بر ادامه جهاد و مقاومت، دادگاه نظامي اشغالگران فرانسه در استان لاذقيه، القسام و تعدادي از همرزمانش را به طور غيابي به اعدام محكوم كرد و او را تحت پيگرد قرار داد. هواپيماهاي جنگي فرانسه نيز محل اقامت القسام و خانواده او را به شدت بمباران كردند و او سرانجام به دمشق كه حكومت ملك فيصل هنوز روي كار بود گريخت. خيريه القسام دختر فخرالدين القسام برادر و همرزم عز الدين در اين باره گفته است كه عموي وي در پي صدور حكم اعدام عزم خود را براي ادامه جهاد و مقاومت راسخ تر كرد . ولي در نتيجه بمباران روستا همه اعضاي خانواده مجبور به ترك زادگاهشان شدند. شيخ عز الدين تا زمان سقوط حكومت ملك فيصل در پي پيروزي نظامي فرانسه در نبرد ميسلون در دمش باقي بود اما به علت اينكه عرصه روز به روز براو تنگتر مي شد به فلسطين هجرت كرد و آنجا يك جنبش جهادي عليه انگليسي ها و صهيونيست ها به وجود آورد.

آموزه هاي انقلاب سوريه

مرحله اول انقلاب سوريه درس ها و آموزه هاي مهمي براي شيخ عزالدين القسام داشت كه مهمترين آن ها عبارتند از:
1ـراهكارهاي سازشكارانه با استعمارگران ثابت كرد كه هركونه تفاهم با آنان و چشم پوشي از خواستهاي بر حق مردمي در راستاي كسب رضايت استعمارگران مفهومي جز خيانت به انقلاب و حمايت از اشغالگران ندارد.
2ـمجاهدان نبايد وعده هاي بي پايه و اساس استعمارگران را باور كنند. القسام بر اساس اين ايده با رد ميانجيگري شوهر خاله اش به مقاوت و جهاد ادامه داد.
3ـ رعايت اصل احتياط و هوشياري در گزينش افراد انقلابي ضروري است . خيانت صبحي بركات ثابت كرد كه موفقيت استعمارگران در سايه خريد و جدان افراد يا رهبران انقلابي امكان پذيراست. بر اين اساس القسام در جريان گزينش همرزمان خود بسيار دقيق و محتاط عمل مي كرد و ازهمرزمان خود در نبرد يعبد در فلسطين خواست سوگند ياد كنند تا افراد نفوذي و خائن را به قتل برسانند.
4ـ آمادگي رواني و آماده سازي امكانات براي قيام و انقلاب در مراحل مقدماتي يك امر ضروري است. همانگونه كه صبحي ياسين مي نويسد شيخ عز الدين در فلسطين اين اصل را به شدت رعايت كرده است.

ورود القسام به فلسطين

شهيد شيخ عزالدين القسام اواخر سال 1920به فلسطين هجرت كرد، و پس از چند ماه سكونت در اين سرزمين، تعدادي از شخصيت هاي شهر حيفا دادخواستي را تقديم كميسارياي عالي انگليس كردند و از او خواستند حاج امين حسيني را به عنوان مفتي قدس تعيين كند. در اين دادخواست كه در تاريخ پنجم آوريل1921تقديم شد، شغل القسام زير امضاي او در اين دادخواست به عنوان مدرس قيد شده بود. با اين وصف مي توان گفت كه القسام پس از ورود به فلسطين به شغل تدريس مشغول شده بوده است.
خيرالدين الزركلي مؤرخ سوري و معاصر قيام و انقلاب مردمي كه همراه تعدادي از انقلابيون از سوي شوراي نظامي ارتش فرانسه به اعدام محكوم شد، و از كشورش گريخت. و همچنين امين سعيد كه با شيخ عزالدين القسام نسبت خويشاوندي داشته است، هر دو اظهار مي دارند كه القسام پس از سقوط حكومت فيصل، دمشق را همراه شش تن از يارانش به نام هاي احمد ادريس، حاجي علي عبيد، شيخ محمد الحنفي، حاج خالد، ظافر القسام و عبدالمالك القسام به سمت حيفا ترك نمود.
عبدالمالك القسام در اين باره گفته است كه مبدأ حركت آنان جسر الشغور در شمال غربي سوريه بوده و از آنجا با پاي پياده و به صورت ناشناس به سمت بيروت حركت كردند. اين گروه با كمك حاج خليل سكر مدتي در مسجد العمري در بيروت اقامت كردند و از آنجا راهي دمشق شدند. عزالدين التنوخي همكلاسي شيخ عزالدين القسام در دانشگاه الازهر در ديدار كوتاهي كه با شيخ داشت براي او گذرنامه فراهم كرد، و حاج خليل سكر نيز آنان را مخفيانه از بيروت به شهر صيدا در جنوب لبنان منتقل كرد . و از آنجا توسط يكي از قاچاقچيان سرشناس منطقه به وسيله قايق به بندر عكا انتقال يافتند.
در شهر عكا بين شيخ احمد ادريس و شيخ عزالدين القسام اختلافاتي بروز كرد و شيخ احمد ناگهان تصميم گرفت به سوريه بازگردد . ولي شيخ عزالدين همراه پنج تن از مريدانش مسيرشان را از عكا به سمت بندر حيفا ادامه دادند. شيخ احمد ادريس يكي از ياران مخلص شيخ عزالدين القسام بوده و در اداره مقاومت بر ضد اشغالگران در جبل صهيون نقش اساسي داشته است. او پس از بازگشت به عكا به شمال سوريه بيدرنگ به تركيه انتقال يافت و به مدت 18ماه در كنار عمرالبيطار به مبارزات خود ادامه داد. تا اينكه دوباره به اعدام محكوم شد و در نتيجه اعلام عفو عمومي به سوريه بازگشت و به امامت جماعت زادگاه خود الزنكوفه ادامه داد.
شيخ عزالدين القسام در اولين روز ورود به شهر عكا در نماز جماعت مغرب مسجد الجريثه شركت كرد و در پايان نماز داوطلبانه به تدريس پرداخت كه توجه نمازگزاران را به خود جلب كرد. زماني كه نمازگزاران به خانه هاي خود بازگشتند شيخ و همراهانش در مسجد ماندند. حاج عبدالله مسمار متولي مسجد علت ماندن آن ها را جويا شد كه به او گفتند در اين شهر غريب هستند . حاج عبدالله كه به شغل خريد و فروش و اجازه مسكن اشتغال داشت و يك دست كليد خانه هاي خالي همراه او بود يك آپارتمان دو خوابه و بدون هيچگونه امكانات در اختيار آنان قرار داد تا شب را در آن خانه سپري كنند. فرداي آن روز القسام و همراهانش به خانه يكي از بستگان خود به نام حاج امين نورالله رفت و مدتي ميهمان او بودند.
نورالله با اعضاي انجمن اسلامي جوانان شهر حيفا روابط دوستانه و همكاري داشت. و القسام را عبدالفتاح الخطيب و عبدالواحد حسن از شخصيت هاي حيفا معرفي كرد و براي او در يك محله يهودي نشين مسكن تدارك ديدند . تا اينكه همسر و فرزندان القسام به او ملحق شدند.
دو ماه از اقامت شيخ عز الدين القسام در حيفا نگذشته بود كه حاج خالد يكي از همراهان او اصرار ورزيد به شمال سوريه بازگردد تا در آن منطقه براي جنبش القسام در فلسطين كمك جمع آوري و ارسال نمايد. ولي سربازان فرانسوي در اطراف روستاي جبله حاج خالد را شناسايي و دستگير و به طرز وحشيانه به قتل رساندند. فرانسوي ها اهالي روستاهاي اطراف جبله را در فضاي باز گردآوري كرده و بر روي حاج خالد بنزين ريخته و زنده زنده او را سوزاندند .شيوه وحشيانه فرانسوي ها در قتل حاج خالد ياد آور روش هاي وحشيانه صليبي ها در قتل عام مسلمانان بوده است . اين جنايت همچنين نماد ايستادگي و پايداري مسلمانان معاصر در برابر استعمارگران غربي بوده است . البته نبايد فراموش كرد كه القسام پيش از ديدار وآشنائي با رهبران فلسطين با انگيزه آغاز يك حركت جهادي وارد اين سرزمين شده بوده است.

شهر حيفا پايگاه القسام

انتخاب شهر حيفا به عنوان محل سكونت و زندگي، نقش مهمي در حركت جهادي شهيد شيخ عزالدين القسام در فلسطين داشته است. البته هيچ مدركي مبني بر اينكه شيخ پس از بررسي لازم اين شهر را به عنوان پايگاه انتخاب كرده وجود ندارد. ولي بي ترديد ويژگي ها و موقعيت حيفا در فلسطين در زمينه موفقيت فعاليت هاي ديني و جهادي القسام كمك شاياني داشته است. موانع و مشكلاتي كه در ساير شهرهاي مركزي فلسطين وجود داشت در حيفا خبري نبوده است.
حيفا بندر زيبائي در ساحل درياي مديترانه است كه از طريق دريا به بنادر كشورهاي لبنان و سوريه ارتباط دارد. از زمين نيز با خط راه آهن حجاز وصل بوده كه اين شهر را به كشورهاي سوريه و لبنان و اردن و عربستان سعودي پيوند مي داده است. بر اين اساس بندر حيفا به عنوان يك لنگر گاه حياتي و يك مركز بزرگ تجاري مطرح بود است. بازرگاني از طريق بندر حيفا با دمشق و بيروت و قاهره و ساير شهرهاي مهم دنيا در سطح گسترده اي انجام مي گرفته است.
از سوي ديگر بندر حيفا از درگيري ها و رقابت هاي ناسالم ميان خانواده هاي بزرگ فلسطيني چون الحسيني، النشاشيبي، الخالدي، عبدالهادي، العبوشي و ديگران دور بوده است. اين درگيري ها آسيب هاي جبران ناپذيري به روند مبارزات جنبش ملي فلسطين وارد آورده و وحدت و يكپارچگي ملي را در برابر قيموميت انگليس و طرح جنبش صهيونيستي در اين سرزمين با چالش مواجه ساخته است.
با فروش مساحت هاي وسيعي از اراضي فلسطين توسط خانواده هاي ياد شده به يهوديان بسياري از كشاورزان شمال فلسطين بناچار راهي بازار كار و اشتغال در شركت هاي دخانيات، راه آهن و شركت هاي تجاري و حمل و نقل در شهر حيفا شدند. در همان حال در شهر قديمي حيفا بيش از ياده هزار فقير در شرايط بسيار سخت و طاقت فرسا در حلبي آبادها زندگي مي كرده اند. اين قشر فقير جامعه دوستان مورد اعتماد شيخ عزالدين القسام بوده اند كه تحت رهبري او نقش مهمي در مبارزات انقلابي فلسطين ايفا نمودند.

قيموميت انگليس بر فلسطين تا سال 1935

آرنوك توينبي كارمند اداره اطلاعات و جاسوسي وزارت خارجه انگليس در اكتبر سال 1918با ارسال يادداشتي به وزارت خارجه آن كشور آينده فلسطين را بررسي كرده و در آن چنين گفته است :«دولت انگليس تمايل خاص دارد هرگونه تسهيلات منطقي را براي مهاجرت يهوديان به فلسطين فراهم كند. و به افكار عمومي ملت ها ي عربي و اسلامي اجازه نخواهد داد واكنش نشان دهند و بگويند كه انگليس در واگذاري سرزمين هاي آزاد عربي و اسلامي به بيگانگان نقش اساسي داشته است». در بيانيه جيمز آرتور بالفور وزير خارجه انگليس نيز كه در نوامبر سال 1917صادر شد بر تمايل و تلاش انگليس براي ايجاد يك ميهن ملي براي يهوديان در فلسطين تاكيد شده است . لذا اين سؤال به ذهن مي رسد كه آيا ورود نيروهاي انگليس به فلسطين سرآغاز اجراي اهداف و سياست هاي آن ها بوده است؟
مجمع ملت ها در آن مرحله تاريك، قيموميت انگليس بر فلسطين را به تصويب رساند، و هربرت صمويل صهيونيست را به عنوان اولين كميسر عالي انگليس به فلسطين اعزام كرد. اين مصوبه با صراحت به انگيزه انگليس از قيموميت بر فلسطين اشاره كرده است. در اين مصوبه آمده است كه دولت انگليس در برابر شرايط اقتصادي ، سياسي و اداري سرزمين فلسطين و ايجاد يك دولت ملي براي يهوديان مسئوليت دارد.
بلندترين خواسته صهيونيست ها ي مهاجر به فلسطين تصرف اراضي كشاورزي در مناطق هموار و ساحلي و شهرك سازي در آن مناطق بوده است . براي تحقق اهداف صهيونيستها و يهوديان مهاجر، كاپيتان نورمن بنتويچ به سمت مدير كل اداره قانونگذاري در فلسطين منصوب شد. او با وضع قوانيني زمينه تصرف اراضي كشاورزي فلسطيني ها توسط يهوديان را فراهم كرد . به گونه اي كه كشاورزان فلسطيني را در شرايطي قرار داد كه مجبور به فروش همه يا بخشي از سرزمين هاي خود شدند.
نمايندگان انگليس شيوه هايي را بكار بردند تا انتقال مالكيت اراضي از فلسطيني ها به يهوديان با سهولت انجام گيرد. از آن جمله مي توان به طرح تعيين تكليف برخي اراضي اشاره كرد كه در دوران حاكميت عثماني ها بخشي از املاك دولتي محسوب مي شدند. بر اين اساس دادگاه هاي حل اختلاف ، بنچاقهاي اراضي يهوديان ساكن فلسطين در دوران عثماني را معتبر دانستند، و هر زميني را كه يهوديان مدعي مالكيت آن را داشتند، دادگاه آن را به نام آنان ثبت مي كرد.
اين در حالي است بنچاق هاي فلسطيني ها را بي اعتبار مي دانستند. لذا وظيفه اصلي مأموران حل اختلاف كه اختيارات قضائي وسيعي داشتند، ايجاد شك و شبهه در بنچاقهاي فلسطيني ها بود. از سوي ديگر كشاورزان فلسطيني علاوه بر اينكه يهوديان اراضي آنها را به تصرف خود در آورده بودند، با مشكل بدهي به بانكها مواجه بودند، واين يكي از بزرگترين مشكلات آنان بشمار مي رفت.
در گزارشي كه مستر كلاند يكي از كارگزاران اداره انگليس در فلسطين پيرامون شرايط نابسامان اقتصادي تهيه كرده چنين گفته است :«مصيبت عمده كشاورزان فلسطيني در بدهي هاي آنان خلاصه مي شود».در همين حال گزارش هاي رسمي كارگزاران انگليس حاكيست كه ميزان بدهي سرانه يك خانواده روستائي فلسطيني 131پوند مي باشد، و اين كشاورز موظف است به ميزان 30درصد بهره بابت بدهي خود بپردازد . همچنين براساس اسناد و مدارك دادگاه مركزي شهر حيفا64/2درصد از خانواده هاي فلسطيني ساكن اين شهر در دادگاه پرونده بدهي داشتند . اين اسناد حاكي است كه در عرض دو ماه از سال 1930دادگاههاي سراسر فلسطين به استثناي استان هاي حيفا و يافا2677كشاورز فلسطيني را كه موفق به بازپرداخت بدهي هاي خود نشده بودند به زندان محكوم كردند.
يك كشاورز از شهر طولكرم با انتشار مقاله اي در شماره روز چهاردهم اوت سال 1930روزنامه فلسطين چاپ شهر يافا دلايل ناچاري كشاورزان فلسطيني را كه مجبور مي شوند اراضي خود را به يهوديان بفروشند شرح داده است . اين كشاورز چنين نوشته است : من به علت فشارهاي ناشي از پرداخت ماليات سنگين ناچارم اراضي و املاك خود را بفروشم. من براي امرار معاش و ادامه زندگي خانواده ام ناچارم از يك فرد ثروتمند وامي با بهره 50درصددر ماه تقاضا كنم. زماني كه قادر به پرداخت اقساط وام نيستم هر بار چك بدهي را تمديد مي كنم و به اين شكل به مبلغ وام و بهره آن افزوده مي شود. در نهايت به علت ناتواني از پرداخت اقسام وام مجبور مي شوم اراضي خود را بفروشم. در گزارش كميته سلطنتي انگليس كه در سال 1937صادر شده آمده است : هر كشاورز فلسطيني بدهكار متولد مي شود، بدهكار زندگي مي كند سرتا پا بدهكاري مي ميرد.

مراحل نهضت و ويژگي هاي دروني القسام

شهيد عز الدين القسام در شرايط بسيار آشفته و نابسامان وارد سرزمين فلسطين شد، و با فراهم نمودن شرايط روحي و گسترش آگاهي فكري و سياسي كارگران و كشاورزان متعهد و ساير اقشار و گروه هاي مؤمن شهر حيفا زمينه سازي حركت خود راآغاز كرد. بي ترديد حركت جهادي القسام در فلسطين در مقايسه با حركتي كه در سوريه آن را رهبري مي كرد از ويژگي ها و ابعاد متفاوتي برخوردار بود . اگر چه جهاد و مقاومت عليه اشغالگران و متجاوزان غربي در ساير مناطق سرزمني هاي اسلامي با يكديگر وجه اشتراك دارند، اما جهاد و مقاومت عليه اشغالگران و متجاوزان غربي در ساير مناطق سرزمين هاي اسلامي با يكديگر وجه اشتراك دارند، اما جهاد و مقاومت فلسطين شرايط بسيار سخت تري داشت. فلسطين نه فقط با تهديد انگليس مواجه بود، بلكه سرنوشت و تاريخ و فرهنگ و همه ارزش هاي اين سرزمين در معرض خطر جدي طرح ها و اهداف جنبش صهيونيستي قرار گرفته بود. لذا مي توان گفت كه همه تلاش حركت رهايي بخش شيخ عز الدين القسام از آغاز شكل گيري مبارزه در مدرسه اسلامي البرج در شهر حيفا تا شهادت او در جنگل هااي يعبد در سال 1935در راستاي مبارزه با اين تهديدها متمركز بوده است.
البته بررسي مراحل شكل گيري جنبش القسام و آموزه ها و دستاوردهاي آن از نظر كارشناسي كافي به نظر نمي رسد بلكه موشكافي در شخصيت و ساختار فكري، ويژگي هاي شخصي، اخلاق و رفتار شيخ عزالدين كه اكنون به نماد مبارزات ملت فلسطين تبديل شده بهتر مي تواند به شناخت حركت او كمك كند. به هر حال نهضت القسام از سه ويژگي مهم برخوردار بوده كه عبارتند :
الف-اصول گرايي
ب-آگاهي
ج-انقلابي

الف-اصول گرايي

گمان مي رود نيازي براي ارائه دلايل كافي به منظور بررسي گرايشات اصولگرايانه جنبش مردمي القسام و باورهاي او براي بازگرداندن جامعه اسلامي به سر چشمه هاي اسلام ناب و پويا و پيروزي از پيشينيان صالح به منظور رويارويي با تهديدهاي ناشي از تهاجم فرهنگ غربي وجود ندارد. بي ترديد او معتقد بود كه مفاهيم جهادي نهفته در دين مبين اسلام براي مقاومت در برابر پيمان مشترك غرب و صهيونيسم فراوانند. بر اين اساس مباني دعوت و حركت جهادگرانه شيخ عزالدين القسام بر اصول ديني و ميراث فرهنگي و تجربيات موفق گذشته استوار بوده است. اما برخي پژوهشگران ، گرايشات ديني القسام را ناديده گرفته و در تحليل هاي خود مدعي شدند كه هدف او ايجاد دولتي سوسياليستي بوده است و ارتباط او با پيروانش ابعاد سياسي داشته و نه ديني.
اين پژوهشگران روابط القسام با اقشار كارگران و كشاورزان را نتيجه برداشت هاي خود عنوان كرده اند و لي اسناد فراوان تاريخي خلاف نتيجه گيري هاي آنان را اثبات مي كند. شيخ عز الدين القسام با استناد به مفاهيم اصيل اسلامي شعار معروف «هذا جهاد، نصر او استشهاد» را به دليل ارتباط فيزيكي آن با مفاهيم اسلامي مطرح مي ساخت. او با فراخواني مردم به اتحاد در برابر صهيونيست ها و بازگشت به تعاليم پيشينيان صالح همواره نسبت به پيامدهاي اختلاف و تفرقه ميان مسلمانان هشدار مي داد.
ابراهيم الشيخ خليل يكي از نويسندگان مدافع حركت القسام با اشاره به اساس دعوت قسام و دوري او از نظريات پيچيده مي گويد:«رهبر شهيد، مردم را براساس مباني ديني و جهادي در راه خدا و براي نجات ميهن و رفع ظلم از شهروندان محروم فرا مي خواند. البته جهاد مبتني بر اصول ديني اشكالات و پيچيدگي هاي ايدئولوژيكي يا رواني ندارد. هر مطلبي كه با جهاد ارتباط دارد به آيات قرآن مستند ميباشد».اين گواهي براي نشان دادن اصولگرايي شيخ كفايت مي كند.

ب-مرحله تلاش در مدرسه اسلامي البرج

شهيد القسام از زمان ورود به شهر حيفا تا زمان تأسيس مدرسه اسلامي البرج توسط انجمن اسلامي، هيچ فعاليت چشمگيري نداشته است. او و يارانش مانند ده ها تبعه سوريه كه مورد تعقيب عوامل فرانسه بوده و به شهر حيفا پناهنده شده بودند . در سايه حمايت و ميزباني اهالي حيفا به زندگي خود ادامه مي داد. هنگامي كه انجمن اسلامي(مسئول اداره اوقاف اسلامي استان حيفا)مدرسه اسلامي البرج را تأسيس كرد، شيخ عز الدين القسام را براي تدريس در اين مدرسه فراخواند. او از طريق يكي از بستگان خود به نام حاج امين نور الله با اعضاي اين انجمن آشنا شده بود. القسام ابتدا در قسمت دخترانه اين مدرسه تدريس كرد و پس از گذشت مدتي به مدرسه پسرانه منتقل شد.
القسام هنگام تدريس سرگذشت قهرمانان تاريخ اسلام و جنگ هاي صليبي را براي دانش آموزان شرح مي داد . القسام كه از عمق توطئه انگليسي ها و صهيونيست ها در سرزمين فلسطين آگاهي داشت دورنماي تاريك آينده را براي آنان تشريح مي كرد و از آن ها مي پرسيد در آينده مي خواهند چه كاره شوند؟ و چه آرزويي در سر مي پرورانند؟ دانش آموزان كلاس جز يك نفرشان آرزو داشتند حرفه و شغل پدرشان را ادامه دهند. در حالي كه تنها يك دانش آموز اظهار علاقه مي كرد د ر آينده رهبر شود و در راه خدا و نجات ميهن تلاش كند. القسام نيز با تشويق اين دانش آموز مي كوشيد توجه ساير دانش آموزان را جلب كند. بر اين اساس متوليان مدرسه اطمينان يافته بودند كه ايشان يكي از مبلغان خط جهاد و مقاومت بر ضد اشغالگران است.
با اين وصف شيخ با ارائه روش آموزشي كلاسيك آميخته با آگاهي نسبت به تهديدهاي فزاينده كه مسلمانان با آن مواجه بودند. موقعيت مردمي برجسته اي ميان اهالي شهر حيفا به دست آورد كه به مراتب از جايگاه مردمي شخصيت هاي برجسته حيفا كه ده ها سال در آن شهر زيسته اند بيشتر بود. هنگامي مسئله تعيين مفتي براي فلسطين براي جانشيني محمد كامل الحسيني مفتي سابق مطرح گرديد مردم حيفا شيخ عز الدين القسام را در كنار رهبران و شخصيت هاي برجسته اين شهر پيشنهاد كردند. عرف بر اين بود كه مردم شهرها و روستاهاي فلسطين براي تعيين مفتي رسمي،ديدگاه هاي خود را به كميسرعالي انگليس ارائه مي دادند . در حقيقت معرفي شيخ براي تصدي مسئوليت دارالافتاءقدس و فلسطين آنهم پس از گذشت چند ماه از ورود او به فلسطين گوياي اين است كه او به شدت از آرمان مسلمانان اين سرزمين دفاع مي كرده است.
القسام تا سال 1925در مدرسه اسلامي البرج به تدريس ادامه مي داد . اما در پي بروز اختلاف بين او و شيخ كامل القصاب كه در سال 1924اين مدرسه را خريداري كرد و برنامه هاي درسي و آموزشي آن را تغيير داد، شيخ از سمت خود استعفا داد . و به عنوان خطيب و مدرس مسجد جامع الاستقلال در حيفا برگزيده شد.

ج-دوران تلاش در مسجد الاستقلال و انجمن جوانان مسلمان

عزالدين القسام با همكاري انجمن اسلامي جوانان شهر حيفا مسجد الاستقلال را ساخت. كار ساخت مسجد از ماه سپتامبر سال 1923آغاز و در اوايل سال 1925پايان يافت. با افتتاح اين مسجد، فعاليت هاي فرهنگي و سخنراني و برنامه هاي وعظ و ارشاد شيخ عز الدين القسام ابعاد تازه تري به خود گرفت. او با سخنراني هاي خود با شيوه هاي گوناگون و ابزارهاي مفيد و علمي به گسترش آگاهي و روشنگري، تلاش هاي دامنه داري به عمل آورد. حساسيت القسام نسبت به چالش ها و شرايط خطرناك آن مرحله در سخنراني هاي او به خوبي آشكار است . در نتيجه سخنراني هاي آتشين او، مسجد الاستقلال در عرض چند سال به يكي از معروفترين مساجد شهر تبديل شد. به گونه اي كه نمازگزاران بي شماري از اقشار مختلف و از مناطق گوناگون شهر براي اقامه نماز و استماع سخنراني هاي شيخ به آنجا مي آمدند . القسام از اين استقبال مردمي كم نظير از جوانب مختلف بهره برداري كرد.
1ـ گسترش آگاهي عمومي نسبت به خطر صهيونيسم
2ـ گزينش افراد پيشگام به منظور سازماندهي
3ـ فراخواني مردم به جهاد عليه استعمار و صهيونيسم و آماده سازي براي قيام همگاني
كساني كه معاصر شهيد القسام بودند نقل كرده اند كه او مردي رشيد، آگاه به مسائل و سخنوري توانا بوده و شنوندگان به راحتي تحت تأثير بيانات و ديدگاه هاي او قرار مي گرفتند. او براي روشنگري و كسب دل شنوندگان به موقع به آيات كلام الله مجيد و احاديث شريف پيامبر اكرم (ص) استناد مي كرده است. شهيد القسام در آن مرحله تنها عالم دين در سرزمين فلسطين بود كه در جريان خطبه هاي نماز جمعه عشق به ميهن و ايمان به خدا و جهاد در راه خدا را در دل نمازگزاران تزريق مي كرد. مردم را به قيام و فداكاري و ايثار و نافرماني از دستورات بيگانگان و زمامداران غير مسلمان فرا مي خواند .

هشدار نسبت به خطر صهيونيسم

واكنش رهبران ملي گرا نسبت به افزايش مهاجرت يهوديان از مرز اعتراض به كميسارياي انگليس فراتر نرفت. اين افراد نه فقط هيچ اقدامي براي آگاه نمودن مردم در برابر خطر صهيونيسم به عمل نياورده بلكه به روابط دوستانه شان با نماينده دول انگليس ادامه داده و در مراسم رسمي او شركت مي كردند. اين افراد معلوم الحال و سازشكار گستاخي را به جايي رساندند كه هشدارهاي القسام را به باد مسخره گرفتند. اين سهل انگاري و سازشكاري امروز نيز در رفتار سران برخي جناحهاي فلسطيني به روشني تجلي يافته است.
هشدارهاي القسام در جريان سخنراني هاي عمومي او فقط به خطر استعمارگران غربي و صهيونيسم در فلسطين محدود نبوده بلكه معتقد بود كه دشمنان قسم خورده به ساير منابع و ثروت هاي طبيعي سرزمين هاي اسلامي چشمداشت دارند. او با تشريح اوضاع سوريه، لبنان ، فلسطين ، عراق، اردن،مصر، سودان، شمال آفريقا و جزيره العرب ملت هاي مسلمان را به حفظ وحدت و يكپارچگي دعوت مي كرد.

آماده سازي براي قيام همگاني

از لحظه اي كه شهيد عز الدين القسام وارد شهر حيفا شد، با همكاري مريدان خود كار آماده سازي و برنامه ريزي براي قيام همگاني بر ضد استعمارگران انگليسي و طرح هاي صهيونيستي را آغاز كرد و بسياري از شهروندان مؤمن فلسطيني و عرب از جمله شيخ كامل القصاب (سوري تبار)و هاني ابو مصلح(لبناني تبار) به دعوت او لبيك گفتند.
ابوابراهيم الكبير، يكي مجاهدان همرزم القسام درباره راهكارهاي شهيد القسام چنين گفته است : شيخ عز الدين القسام حلقه هاي تدريس اصول و احكام دين براي اقشار جامعه برگزار مي كرده است . ولي او بيش از ديگران به مسائل سياسي و ضرورت جهاد بر ضد انگليسي ها و جلوگيري از نفوذ صهيونيست ها در فلسطين مي پرداخته است . بگونه اي كه مقام هاي انگليسي چندبار از او باز جويي كردند، ولي از ترس واكنش مردم به خاطر جايگاه اجتماعي كه داشت از بازداشت او خودداري مي كردند. شيخ در حلقه هاي درس، فلسطين را سرزمين وحي و اسلام و محل عروج پيامبر اكرم (ص)و نخستين قبله مسلمانان و سومين حرمين شريفين توصيف مي كرده و به مريدان و همرزمان خود مي گفته كه استعمارگران به خاطر جايگاه ديني و تاريخي فلسطين در قلب مسلمين قصد دارند اين سرزمين را براي هميشه تصرف كنند.
گروهي از همرزمان القسام كه پس از شهادت او در جنگ يعبد دستگير شدند در حين بازجويي اعتراف كردند كه شهيد القسام در خطبه هاي نماز جمعه و كلاس هاي درس هم به دلالان و عاملان فروش اراضي فلسطينيان به يهوديان حمله مي كرده و آنان را همدست استعمارگران و يهود و پست صفت و فرصت طلب مي دانسته است . به نحوي اين افرا د احساس كردند كه القسام همنشين و همدرد اقشار دردمند و بينوا شده و از حقوق آنان دفاع مي كند و منافع دلالان را به خطر مي اندازد . به همين علت سمساران و جاسوسان همواره درباره فعاليت هاي او براي انگليسي ها خبر چيني مي كردند.
در پي اعدام سه تن از انقلابيون فلسطيني به نام هاي عطا الزير، محمد جمجموم و فؤاد حجازي در روز 17ژوئن سال 1930در زندان عكا، عز الدين القسام با چهره اي خشمگين و آشفته و گريان و بدون توجه به اطرافيان خود، شتابان به مسجد الاستقلال شتافت و به اعتصاب غذا دست زد. او در همان حالت طي سخناني آتشين به مردم حاضر چنين گفت : اي مردم حيفا ...اي مسلمانان.... آيا شما فؤاد حجازي را نمي شناسيد؟آيا فؤاد حجازي و عطا الزير و محمد جمجموم برادران شما نبودند؟آيا در كلاس هاي درس اين مسجد در كنارتان نمي نشستند؟ اكنون آنان به دار آويخته شده اند!انگليسي ها به خاطر يهوديان آنان را به اعدام محكوم كردند. غيرت تان كجاست؟ ايمان تان كجاست ؟نوعدوستي تان چي شده ؟
امروزه صليبي هاي جديد انگليسي و غربي و صهيونيست هاي يهودي فاسق مي خواهند شما را قتل عام كنند! همانگونه كه سرخپوستان امريكا قتل عام كردند. مي خواهند شما مسلمانان را نابود كنند تا سرزمين تان را از رود فرات تا نيل اشغال نمايند. مي خواهند قدس و مدينه منوره را از شما بگيرند، و آرامگاه رسول اكرم (ص) را بسوزانند. مي خواهند مادران و دختران و خواهران شما را پيشخدمت و كلفت خود قرار دهند چرا اين خطر را درك نمي كنيد؟
پيامبر اكرم (ص) فرموده است اگر يك وجب از سرزمين مسلمانان مورد تجاوز قرار گيرد، زن وظيفه دارد بدون اذن همسر به دفاع برخيزد . جوان موظف است بدون اجازه پدر به دفاع برخيزد. جوان موظف است بدون اجازه پدر به دفاع برخيزد. اي مسلمانان؟ اي مؤمنان چرا نمي خواهيد آگاه شويد؟ خداوند جهاد را واجب دانسته تا خود و سرزمين و ناموس خويش را از شر دشمنان مصون بداريم . يهوديان به سرزمين تان يورش آورده اند و اراضي كشاورزي تان به سرقت برده اند
شهيد شيخ عز الدين القسام در يكي از خطبه هاي نماز جمعه پيامدهاي خطرناك گسترش مهاجرت يهوديان به فلسطين را تشريح كرد و به نمازگران گفت: آيا شرم نمي كنيد كه روز قيامت ريش سگ از ريش تان پاك تر باشد ؟ به خود آييد و از ميهن تان دفاع كنيد انگليسي ها به يهوديان سگ صفت اجازه داده اند سرزمين مان را آلوده كنند. مرد باشيد و اجازه ندهيد به سرزمين و ارزش هاي اسلامي تان هتك حرمت كنند.
نمونه هاي فراخواني مردم به جهاد و تحريك مسلمانان به جنگ با اشغالگران و صهيونيست هاي غاصب در سخنان شيخ شهيد فراوانند. او در سخناني در روز 1935/2/12در واكنش به ادعاهاي يك مهاجر يهودي كه در گفت و گو با خبرگزاري آژانس يهود اظهارات شيخ عز الدين القسام را كينه توزانه و تحريم آميز عنوان كرده بود گفت: شما مردم مانند خرگوش از مرگ و اعدام هراس داريد. خود را به گفتارهاي بيهوده سرگرم كرده ايد. بدانيد كه كليد راه نجات فقط در دست شماست.
شهيد در سخنراني ديگري به موضوع برافراشته شدن پرچم اسرائيل روي يك فروند كشتي به نام تل آويو اشاره كرد و اين اقدام را نشانه چشمداشت يهوديان به سرزمين فلسطين دانست. او سپس از نمازگزاران خواست گروه هاي 16نفره تشكيل دهند، و يك شخص توانا در رأس هر يك از اين گروه ها قرار گيرد و ارتباط با شيخ را حفظ كند تا بزودي پيكار را بر ضد استعمارگران انگليسي و مهاجران يهودي آغاز نمايند.
حاج علي الزبري يكي از بازماندگان معركه يعبد نقل كرده كه القسام به طور علني از روي منبر مسجد از مردم خواست اسلحه تهيه كنند و در برابر دشمن مقاومت كنند. يكي از نمازگزاران از شيخ پرسيد با چه ابزاري مقاومت كنيم و هيچ امكاناتي در اختيار نداريم؟ القسام در پاسخ به او گفت نيروهاي دشمن را بكشيد و اسلحه شان را به غنيمت بگيريد.
در اواخر سال 1934شرايط بسيار سختي در فلسطين حاكم بود. به موازات افزايش مهاجرت يهوديان و تسلط انگليسي ها بر اراضي كشاورزان فلسطيني، احزاب و جنبش هاي لائيك و خاندان هاي فئودال فلسطيني نيز با عقب گرايي چشمگيري روبه رو شده بودند. القسام در اين شرايط با شور و خشم انقلابي بالاي منبر مسجد الاستقلال رفت و با لحني صريح و پرخاشگرانه از نمازگزاران پرسيد:آيا شما نمازگزاران مؤمني هستيد؟ گمان نمي كنم! شيخ كمي مكث كرد و در پاسخ به همهمه و نگاه هاي آشفته حاضران گفت : اگر مؤمن بوديدحما عزت مؤمن را داشتيد. اگر از اين مسجد خارج شويد و يك سرباز انگليسي شما را صدا بزند به سوي او مي شتابيد. القسام با اين شيوه و با تكيه بر اراده خلل ناپذير و ايمان ملت فلسطين توانست افراد بسياري را براي قيام آماده كند . افرادي كه همگي آن ها از پيشگامان مسجد الاستقلال و اقشار مؤمن جامعه بودند. سخنان او زبانزد زنان شده بود. كلمات قصاري از قبيل جهاد مرادف محروميت است . يك مبارز دروغ نمي گويد و پيشتاز قوم خويش است . شهيد القسام در فراخواني مردم همچنين از آيات قرآن مجيد كه بر لزوم جهاد تكيه دارد استناد مي كرد. او سخنان خود رابا قرائت اين دعا «پروردگارا شهادت را به من عنايت كن»پايان مي رساند.
نقل كرده اند كه شهيد عزالدين القسام ضمن سخنراني و تدريس در مسجد الاستقلال به گسترش پايگاه هاي ارتباطي با مسلمانان استان حيفا و شهرستانها و روستاهاي اطراف توجه خاصي داشت . براين اساس انجمن جوانان مسلمانان را در سال1928در حيفا تاسيس نمود و در سال 1930نيز به عنوان قاضي شرعي دادگاه حيفا به فعاليت پرداخت.

فعاليت القسام در انجمن جوانان مسلمان حيفا

شهيد القسام به جدائي دين از سياست و جدائي اسلام از مردم اعتقاد نداشت. چنانچه تلاش هاي او به ارائه دروس ديني به پيشروان مساجد محدود نبود. او بدون توجه به تفاوت هاي طبقاتي، با اقشار گوناگون جامعه ارتباط برقرار مي كرد و مي كوشيد افراد فاسد جامعه را اصلاح كند. تا جامعه از حضور آنان پس از اصلاح استفاده كند. براين اساس روز 1928/5/5با همكاري دوست صميمي خود رشيد حاج ابراهيم رئيس شعبه بانك عربي در حيفا انجمن جوانان مسلمان را در حيفا تاسيس كرد.
هدف بنيانگذاران اين انجمن رقابت با انجمن جوانان مسيحي تحت الحمايه انگلستان و پشتيباني فكري و اجتماعي از جوانان مسلمان و رويارويي با تهاجم فرهنگي غرب بود. نماينده دولت انگليس، آقاي بومن مدير كل آموزش و پرورش فلسطين و ناظر اداره مدارس اسلامي را به رياست انجمن جوانان مسيحي در قدس تعيين كرد و او با صدور دستوري از حضور جوانان در نشست هاي انجمن جوانان مسلمان جلوگيري به عمل آورد.
حسان بن يعرب نويسنده فلسطيني، انجمن جوانان مسيحي قدس و شاخه هاي آن در ساير كشورهاي منطقه را ابزار استعمارگران انگليسي و پايگاه استعمار جهاني توصيف كرد كه هدف از تأسيس آن اجراي برنامه هاي اجتماعي و فرهنگي غربي و تبليغ مسيحيت و فريب جوانان مسلمان ميباشد.
آنچه كه به تأسيس انجمن جوانان مسلمان و برخي جمعيت هاي اسلامي سرعت بخشيد، كنفرانسي بود كه به منظور تبليغ مسيحيت در اواخر مارس سال 1928در جبل الزيتون قدس برگزار شد. دكتر مود رئيس شوراي عالي سراسقف هاي جهان رياست اين كنفرانس را بر عهده داشت. نمايندگاني از 51كشور جهان از جمله سراسقف كليساي انگليسي ها در فلسطين در آن حضور داتشتند. با دعوت نمايندگان مسيحيان بومي فلسطين براي شركت در اين كنفرانس مخالفت به عمل آمد. مسلمانان فلسطيني در شهرهاي گوناگون در واكنش به تشكيل اين كنفرانس به تظاهرات و اعتراض هاي مردمي گسترده دست زدند. در منطقه غزه در نتيجه درگيري مردم با پليس صدها نفر دستگير شدند. مسيحيان و مسلمانان فلسطيني با ارسال تلگرام هاي مشترك به محافل سياسي و مذهبي جهان نسبت به برگزاري اين كنفرانس ابراز انزجار نمودند.
شخصيت هاي مسلمان و جمعيت ها و جنبش هاي اسلامي و ملي فلسطين در واكنش به برنامه هاي فرهنگي و استعماري مشترك انگليسيها و صهيونيستها در آوريل سال 1928كنفرانس انجمن هاي اسلامي را در شهر يافا برگزار كردند. در نتيجه اين كنفرانس تصميماتي اخاذ گرديد تا در سرتاسر فلسطين اشغالي انجمن هاي جوانان مسلمان تأسيس شود و براي تحقق اين خواسته گام هاي عملي برداشته شد. بي ترديد شيخ عز الدين در رأس بنيانگذاران اين انجمن ها بوده كه سنگ بناي آن ابتدا در شهر حيفا به زمين زده شده بود.
شهيد عز الدين القسام با كسب اكثريت آراء در اولين انتخابات شوراي انجمن هاي اسلامي جوانان به پيروزي قطعي دست يافت، و آقايان رشيد الحاج ابراهيم و هاني ابومصلح به عضويت هيئت رئيسه شورا انتخاب شدند. در دومين انتخابات اين شورا كه در فوريه سال 1930برگزار گرديد القسام به عضويت كميته و رشيد الحاج ابراهيم به رياست انجمن انتخاب شدند. در سال 1933رشيد الحاج ابراهيم رياست انجمن را به القسام واگذار كرد. در چهارمين انتخابات انجمن كه در تاريخ 1932/7/17در شهر عكا برگزار گرديد شهيد عزالدين القسام به عنوان بزرگترين عضو سني انجمن جوانان به رياست موقت انجمن برگزيده شد.او طي سخناني در اين اجلاس از حاضران خواست به منظور اداي احترام به سه شهيد فلسطين «محمد جمجوم، فؤاد حجازي و عطا الزير» دو دقيقه سكوت كنند. در جريان انتخابات چهارمين دوره انجمن جوانان مسلمان تصميمات زير اتخاذ گرديد:
1ـ مبارزه با تبليغ مسيحيت.
2ـ لزوم تحصيل جوانان مسلمان در مدارس عربي و جلوگيري از تحصيل آن ها در مدارس مسيحي.
3ـ گسترش آموزش و فرهنگ ديني در روستاها و نيز در انجمن هاي جوانان مسلمان.
4ـ صدور بيانيه به منظور دعوت از مجلس اعلاي اسلامي فلسطين كه حاج امين الحسيني رياست ان را برعهده داشت . و نيز دعوت از گروه النشاشيبي كه مخالف الحسيني بودند به خودداري از گروه گرايي و برقراري تفاهم و همدلي به نفع آرمان ميهن. القسام به عنوان نماينده انجمن جوانان مسلمان در مارس سال 1933در گردهمايي توده هاي مردم كه در شهر يافا برگزار گرديد شركت نمود و طي سخناني حاظرا ن را به ادامه مبارزه با اشغالگران و مهاجران يهودي فراخواند.
در نتيجه تلاش هاي روشنگرانه و ثمر بخش شهيد عزالدين القسام در انجمن جوانان مسلمان، هزاران جوان فلسطيني از گرفتار شدن در انحرافات اخلاقي و بيراهه رهايي يافتند و وارد عرصه هاي سازندگي اجتماعي شدند. او از طريق اين انجمن توانست ساير شخصيت ها و رهبران فلسطيني در شهرهاي گوناگون، از جمله احمد زعروره و عبدالله ابوحمام را كه از شخصيت هاي سرشناس شهر يافا هستند متقاعد كند به تشكيلات جهادي بپيوندند . او افزون بر فعاليت شبانه روزي در انجمن جوانان مسلمان و ايراد خطبه هاي نماز جمعه در مسجد الاستقلال ، همچنين به طور هفتگي با اعضا و مسئولان انجمن هاي اسلامي ساير شهرهاي فلسطين
جلسه تشكيل مي داد و به اوضاع و توطئه ها و كارشكني انگليسي ها رسيدگي مي كرد.
انجمن جوانان مسلمان در اكثر شهرها و روستاهاي مناطق شمالي فلسطين از جمله صفوريه، زرعين و طوباس دفاتر داير كرده بود كه نقش مهمي در بسيج جوانان و زمينه سازي قيام و موفقيت عمليات مسلحانه بر ضد شهرك هاي صهيونيست نشين داشتند . البته نبايد فراموش كرد كه القسام با عضويت در اين انجمن توانست بر اقدامات و فعاليت هاي جهادي خويش سرپوش بگذارد.




ديدار از روستاها و دعوت مردم به جهاد

در منابع گوناگون آمده است كه القسام به منظور آمادگي روحي مردم براي قيام همگاني به شهرها و روستاهاي حيفا، جنين، شفاعمرو، صفوريه، سيله الظهر، بورين ، برقين، الرينه و نورس در منطقه الجليل شمالي رفت و آمد مي كرد، و با حضور در مساجد و گردهمايي ها مردم را به مخالفت در برابر طرح فروش اراضي به يهود و مقاومت در برابر دلالان اراضي دعوت مي كرد . يكي از بزرگان روستاي سيله الحارثيه واقع در شهرستان جنين نقل كرده كه شهيد شيخ عز الدين القسام در سال 1934به همراه شيخ كامل القصاب و شيخ فرحان السعدي به اين روستا آمدند . و با ارائه دروس ديني، مردم را به ايستادگي دربرابر دلالان و جلوگيري از فروش اراضي به يهوديان توصيه نمودند . او حتي با عشاير بيابانگرد فلسطيني ارتباط برقرار كرده بود و آنان را به مقاومت دربرابر فشارهاي يهوديان براي تصاحب اراضي شان فرا مي خواند.
شيخ عزالدين القسام در اين ديدارها كه از ابتداي سال 1935آغاز شد، افزون بر تلاش براي گسترش آگاهي عمومي و تقويت گرايشات ديني جوانان، به عضو گيري افراد مجاهد در جنبشي كه قرار بود در آينده به صورت قيام همگاني شكل گيرد، و نيز تدارك پايگاه و قرارگاه براي انجام عمليات مسلحانه مي پرداخت. او در همان سال در ديدار از روستاي يعبد در مسجد آن كلاس دروس عقايد برگزار كرد كه در نتيجه آن مجاهد سرشناسي به نام حاج جابر به او پيوست . اقشار كم در آمد جامعه به ويژه روستائيان براي شهيد احترام خاص قائل بودند و از ارائه هر گونه كمك مالي به او دريغ نمي كردند. او ملاك گزينش رزمندگان مجاهد را قدرت جسمي و پشتوانه عقيدتي و ميزان درك و شناخت آن ها نسبت به اسلام و عشق به ميهن تعيين كرده بود، و به همين دليل تشكيلات جنبش شيخ القسام در سال هاي قيام همگاني ملت فلسطين(1936-1939)به قوي ترين و ريشه دارترين تشكيلات انقلابي در شمال فلسطين تبديل شده بود.

گزينش افراد پيشگام در رأس تشكيلات

در اكثر منابع فلسطيني به اين نكته اشاره شده كه پايه هاي اصلي تشكيلات سري القسام در سال 1925بنيانگذاري شده است ولي آغاز تمرينات نظامي و عمليات جهادي تشكيلات بعد از سال 1929بوده است. او نيروها و افراد تشكيلات را هنگام سخنراني در مساجد و فراخواني مردم براي نجات فلسطين از ميان نمازگزاران حاضر انتخاب مي كرد. تعداد افراد اولين هسته سري او پنج نفر بود كه به مرور زمان به نه نفر افزايش يافت، و براي هر هسته يك سردسته تعيين مي كرد به هر عضو هسته حداقل10پوند حقوق ماهيانه پرداخت مي شد. با بررسي پيشينه اجتماعي افراد تشكيلات القسام در مقايسه با ساير تشكيلات سياسي فلسطين از ويژگي هاي متعددي برخوردار بوده است و به لحاظ مخاطب قراردادن افراد بيشتر در جايگاه برتري قرار داشت و نقش مهمي در جذب و تشويق مردم به جهاد مي كرد.
عبدالغني الكرمي روزنامه نگار فلسطيني نقل مي كند كه پس از گذشت يك هفته از اعدام سه مجاهد قهرمان فلسطيني در تاريخ 1930/6/17در كنار انجمن جوانان مسلمان تخته نردبازي مي كرده و يك بيمار روستايي را كه براي درمان به درمانگاه انجمن مراجعه مي كرده به باد تمسخر گرفته است. در اين لحظه شهيد شيخ عزالدين القسام از راه رسيد و تمسخر من از مرد روستايي را شنيد و مرا سرزنش كرد. آنگاه شيخ دست آن بيمار روستايي را گرفت و به درمانگاه راهنمايي كرد، و داروهاي مورد نياز او را نير خريداري كرد. شيخ روز ديگري با من برخورد كرد و چنين گفت : به خدا سوگند جوانان امروزي از راه راست منحرف شده اند و در گمراهي اصرار مي ورزند. براي اين امت راهي نمانده جز اينكه به ايمان و پاكدامني و سادگي كشاورزان و كارگران اين سرزمين چنگ زنند. اين قشر جامعه از تمدن دروغين و هنجارهاي نادرست شما بيزارند.
عبدالغني الكرمي اضافه مي كند: به القسام گفتم آيا مي دانيد اگر اين كارگران و كشاورزان سخن شما را بشنوند شما را به كمونيسم بودن متهم خواهند كرد . شيخ به من گفت:بدان پيري موهايم را سپيد كرده است . آزمون زندگي به من آموخته تا به اين كارگران و كشاورزان پاك دل اميدوار باشم . چرا كه آنان به خدا و بهشت جاويد و روز آخرت ايمان دارند. هر كسي كه چنين ويژگي هايي داشته باشد،حسن شجاعت و شور فداكاري و مقاومت بيش از ديگران در دل او موج مي زند. در تحمل سختي ها و دشواري ها توان بيشتري دارد.
شهيد شيخ عزالدين القسام بر اين باور بود كه فرهنگ و تمدن غرب به جهان اسلام يورش آورده و نخبگان و روشنفكران غرب زده را از فطرت سالم انساني دور كرده است. غرب زدگاني كه شيفته فرهنگ و تمدن غربي شده اند و توان رويارويي با تهاجم فرهنگي غرب و ارتش هاي غربي را ندارند. اين افراد دنباله رو ارزش هاي ماديگرايانه شده اند. لذا بيشتر مريدان و هواداران القسام را كشاورزان، كارگران و كارمندان شركت راه آهن حيفا و كارگران معادن سنگ تشكيل مي داد. آمارهاي موجود نشان مي دهد كه حدود 700تن از كارگران معادن سنگ طرفدار القسام بودند.

پيشينه اجتماعي مجاهدان جنبش القسام

منابع تاريخي، خوانندگان را به شناخت پيشينه اجتماعي مجاهدان عضو جنبش القسام و ديدگاه هاي او نسبت به ميزان آمادگي افراد و اقشار مختلف جامعه بيشتر كمك مي كند. با بررسي ساده پيشينه برخي از اين افراد و چگونگي پيوستن آن ها به اين جنبش به نتايج مهمي دست مي يابيم:
1ـ شيخ فرحان السعدي:آشنائي القسام با فرحان السعدي به زمان خدمت السعدي در سپاه دولت عثماني در سوريه در دوران جنگ جهاني اول باز مي گردد. در گزارش هاي آژانس جهاني يهودي آمده است كه فرحان السعدي يك كشاورز زاده، دزد سابقه دار، سواركار شجاع، تيرانداز ماهر بوده كه نشانه گيري او به هدف خطا نمي رفته است. نقل كرده اند كه او در شكار آهو هنگام سواركاري مهارت وصف ناپذير داشته است. السعدي در سال 1925بادرجه گروهباني به نيروهاي پليس پيوست و موفق شد دزدان سابقه داري را دستگير كند. ولي در سال 1930از اين شغل استعفا داد و اوقات خود را به دعا و عبادت و شركت در نمازهاي جمعه مسجدالاستقلال اختصاص داد، و به همين دليل او را شيخ فرحان ناميدند. او گاهي شيخ عزالدين القسام را به زادگاه خود روستاي مزار واقع در شهرستان جنين مي برد.
2ـحسن الباير:او نيز از كشاورز زادگان روستاي بلقيس از توابع شهرستان جنين بوده است. او ابتدا توسط شيخ طه الدريني از اهالي شهر ناصره با القسام آشنا شده است . القسام در يكي از شب ها در پايان نماز مغرب و عشاء مسجد الاستقلال او را به خانه خود برده و از آن پس ميان آن دو روابط دوستانه برقرار شده است . حسن الباير پس از نبرد يعبد در كنار شهيد عزالدين القسام دستگير شده و در جريان بازجويي چنين اعتراف كرده است: من از روستاي بلقيس هستم. پيش از اين مرتكب دزدي و كارهاي خلاف مي شدم. تا اينكه روزي با شيخ عزالدين القسام آشنا شدم و او نماز خواندن را به من آموخت. و مرا از ارتكاب كارهاي خلاف احكام شريعت دستورات الهي نهي كرد. القسام در سال 1935مرا به كوه بلقيس برد و يك قبضه تفنگ به من داد. تا به وسيله آن در راه خدا جهاد كنم.
3ـمحمود سالم: از شهر الرمله، مدتي كارمند شركت نفت عراق بوده و سپس در ايستگاه قطار شهر حيفا به كار نگهباني اشتغال داشته است.
4ـ شيخ نمر السعدي:كشاورزي از جنگل هاي شهر شفا عمرو، و پسر عموي فرحان السعدي بوده است.
5ـ شيخ عبدالله يوسف زيباوي: كشاورزي از روستاي الزير واقع درشهرستان عكا و مدتي در ايستگاه قطار حيفا اشتغال داشته و سپس به كارهاي كشاورزي روي آورده.
6ـ العبد قاسم : كشاورز زاده و مدتي در شهر حيفا سوخت مي فروخت.
7ـ محمد زعروه: كشاورزي كه سوخت ميفروخت.
8ـ محمد الصالح حمد: كشاورزي از روستاي سيله الظهر در شهرستان جنين كه در حيفا به شغل باربري اشتغال داشت.
9ـ خليل محمد عيسي: كشاورزي از روستاي المزرعه الشرقيه در شهرستان رام الله بود ودر شهر حيفا مغازه كيسه و گوني فروشي داشت.
10ـ احمد الغلاييني: در حيفا به شغل حلبي سازي اشتغال داشت.
11ـ عطيفه احمد المصري: مصري تبار است و مدتي روي كشتي هايي كه با ذغال سنگ كار مي كردند اشتغال داشت. اوپيش از آشنايي با القسام مدتي به كارهاي باربري، توزيع مواد مخدر اشتغال داشت . المصري هنگام شرابخواري با همسرش به مشاجره لفظي مي پر داخت كه ناراحتي همسايگانش را بر مي انگيخت . يكي از همسايگان المصري به نام يوسف الهندي چندبار كوشيد او را از شرابخواري باز دارد و چون نتيجه نيافت نزد القسام رفت و ماجرا را براي ايشان توضيح داد. شهيد شيخ عزالدين القسام شبي به خانه الهندي رفت و شب را آنجا گذراند و به او توصيه كرد از اين كار زشت دست بردارد . در پي اين ديدارها پيوند مستحكمي بين القسام و المصري برقرار شد تا اينكه او از شرابخواري توبه كرد و سرانجام به جنبش القسام پيوست.
12ـ احمد الطيب: سردسته اراذل و اوباش پرنفوذ شهر حيفا بود كه بيشتر اوقات خود را در قهوه خانه ها و شرابفروشي ها و شيادي مي گذراند . روزي القسام مسئوليت تربيت و اصلاح او را برعهده گرفت و ديري نپاييد كه الطيب به جنبش القسام پيوست، و مسئوليت تدارك اسلحه مورد نياز جنبش به او واگذر گرديد.
13ـمحمد ابوقاسم خلف: از روستاي حلحول واقع در شهرستان الخليل بوده كه در اوائل دهه سوم از قرن بيستم به شهر حيفا هجرت نموده و در كارخانه توليد آبميوه و نوشابه يك تبعه آلماني اشتغال داشت.
آنچه گذشت اين واقعيت را نشان مي دهد كه شهيد عزالدين القسام در زمينه گزينش نيروهاي جنبش انقلابي خويش به افراد محروم و مستضعف جامعه مانند عناصر ذيل تكيه داشته است:
1-القسام بر اين باور بود كه كارگران و كشاورزان بيش از ساير اقشار جامعه مي توانند در عمليات جهادي شركت كنند، و لازم است كساني كه بر اثر شرايط سخت اقتصادي به انحراف كشيده شده اند ، مورد عنايت و توجه محافل اجتماعي و اسلامي قرار گيرند، و اين افراد در صورت اصلاح آماده خدمت خالصانه به مردم و فداكاري در راه خدا و ميهن هستند.
2ـ از ميان سيزده مجاهدي كه پيشينه آن ها را بررسي كرديم ده نفرشان كشاورز، چهار نفرشان داراي سوء پيشينه اخلاقي و سه نفرشان در محضر شيخ اظهار ندامت و توبه كرده اند. همچنين ده نفر آنان در شركت راه آهن يا يكي از كارخانه هاي شهر حيفا مشغول به كا ر بودند.
3ـ همه اين افراد از شهروندان زحمتكش و قشر كم در آمد جامعه بودند و سطح آگاهي و دانش آن ها به ميزان آنچه كه با حضور در كلاس هاي درس و سخنراني هاي القسام آموخته بودند. احمد الشقيري، وكيل دادگستري (الشقيري پس از تأسيس سازمان آزادي بخش فلسطين در سال 1965به سمت اولين رئيس اين سازمان انتخاب شد) كه پس از نبردهاي يعبد مسئوليت دفاع از بازماندگان نبردرا برعهده داشت اظهار مي دارد: آن ها گروهي مؤمن كه در سايه ايمان پرورش يافته بودند....وجودشان پاك و روح شان پالايش يافته بود....با عزمي راسخ و اراده پولادين به ميدان جهاد گام بر داشتند...احساس كردند به ريسمان الهي وصل شده اند...و درهاي رحمت الهي به روي شان گشوده شده است.

عمليات مسلحانه بر ضد شهرك هاي صهيونيست نشين

در پي درگيري هايي كه بين مسلمانان و يهوديان در سال 1928در كنار ديوار البراق در نزديكي مسجد الاقصي روي داد. شهيد شيخ عز الدين القسام و همرزمانش را ناچار كرد مبارزات شان را از مرحله آماده سازي به مرحله عملي انتقال دهند.خليل محمد عيسي يكي از اعضاي جنبش القسام نقل كرده است كه يهوديان ساختمان هاي مسكوني خود را به شكل دژ نظامي بنا مي كردند و با اقدامات كينه توزانه متعرض فلسطيني ها مي شدند كه موجب بروز درگيري هاي خونين ميان طرفين مي شد. با وجودي كه يهوديان هوشيارانه و با احتياط رفتار مي كردند اما اعراب هيچ توجهي به رعايت احتياط و مسائل ايمني و امنيتي نداشتند. يهوديان با سوء استفاده از اين بي توجهي فلسطيني ها بسياري از آنان را به قتل مي رسانده يا مجروح مي كردند.
در ابتداي سال 1928با خريد يك قبضه تفنگ، شخصي به نام محمد ابوالعيون را به منظور آموزش نظامي مجاهدان استخدام كرديم. جلسات آموزش نظامي با سخنراني شهيد القسام شروع مي شد و سپس مربي نظامي كارتيراندازي را به مجاهدان آموزش مي داد.
روز 14اوت سال 1929قيام تاريخي ملت فلسطين در واكنش به اقدامات تحريك آميز يهوديان از مسجدالاقصي آغاز شد. يهوديان به بهانه سالگرد تخريب معبد حضرت سليمان در شهرهاي تل آويو و قدس تظاهرات برگزار كردند. در قدس به سوي ديوار ندبه راهپيمايي كرده و پرچم مخصوص خودشان را برافراشته و سرود خواندند. يك روز بعد كه مصادف بود با روز جمعه و سالروز تولد پيامبر اكرم (ص)مسلمانان فلسطيني در مسجد الاقصي تجمع كرده و پس از اقامه نماز جمعه تظاهرات باشكوهي برگزار كرده و با حركت به سوي ديوار ندبه ادعيه اي كه يهوديان در شكاف هاي ديوار جاسازي كرده بودند آتش زدند. در نتيجه درگيري هاي خونيني كه بين مسلمانان و يهوديان روي داد و به مدت يك هفته طول كشيد، ده ها نفر كشته و زخمي شدند.
شهيد القسام به دليل عدم آمادگي براي قيام همگاني و نيز عدم تكميل دوره هاي آموزش نظامي و كمبود تسليحاتي از شركت جنبش در اين انقلاب خودداري كرد. زيرا از تأسيس اين جنبش چند ماهي نگذشته بود و تعداد اعضاي آن از تعداد انگشتان دو دست فراتر نبود. ولي با افزايش تعداد افراد و پايگاه هاي سازماني شان شهيد القسام مجاهدان خود را در پنج كميته نظامي دسته بندي كرد:
1ـ كميته تهيه اسلحه به عضويت حسن الباير و نمر السعدي.
2ـ كميته آموزش نظامي زير نظر افسري از ارتش تركيه.
3ـ كميته اطلاعاتي براي تجسس و آگاهي از طرح ها و توطئه هاي يهوديان و انگليسي ها كه شيخ ناجي ابوزيد رياست آن را بر عده داشت.
4ـ كميته تبليغات و اطلاع رساني كه پايگاه آن در مساجد و محافل اجتماعي قرار داشت.
5ـ كميته ارتباطات سياسي.
پس از قيام همگاني سال 1929اين پرسش در درون جنبش هاي ملي گراي فلسطيني مطرح گرديد كه روش هاي موفقيت آميز مبارزه با طرح هاي مشترك انگليسي ها و صهيونيست ها كدام است. آيا دامن زدن به ناآرامي هاي استاني بهتر است يا اقدامات مخفي و حمله به انگليسي ها و شهرك نشينان صهيونيست؟ با بررسي روند و عملكرد جنبش ملي فلسطين به اين نتيجه مي رسيم كه بيشتر رهبران جنبش ملي كه داراي ارتباطات خانوادگي با يكديگر بودند راه مبارزه سياسي را انتخاب نمودند . اما ساير جنبش هاي اسلامي و نيروهاي مردمي مبارزه خشونت آميز و عمليات مسلحانه را بر ضد صهيونيست هاي غاصب و انگليسي هاي اشغالگر تجويز كرده و به منظور ضربه زدن به اهداف مشخص دشمن بيدرنگ عمليات نامنظم را آغاز كردند.
از نظر تاريخي ثابت شده كه جنبش القسام در محور عمليات نامنظم چريكي فعاليت مي كرده است. زيرا اين جنبش تنها تشكيلاتي بود كه از ابتداي سال 1930به يك تشكيلات نظامي شناخته شده بود و در زمينه آموزش نظامي و ارجاي عمليات مسلحانه چريكي عليه شهرك هاي صهيونيست نشين فعاليت مي كرده است.
مجاهدان جنبش القسام تمرين هاي نظامي و اطلاعات و عمليات شان را براي شناسايي اهداف دشمن در خلال گشت هاي شبانه انجام مي دادند . يكي از مجاهدان عضو جنبش القسام از روستاي سيله الحارثيه كه در سن 18سالگي به اين جنبش پيوسته گفته است كه در منطقه وادي رشم واقع در جنوب شهر حيفا در دوره هاي آموزش نظامي شركت مي كرده و شهيد القسام نيز در اين دوره ها حضور داشته است.
حسن شبداق عضو شوراي نظارت بر اتحاديه معدنچيان الكبابير واقع در جبل الكرمل كه توسط شيخ عزالدين القسام آموزش نظامي ديده است در توصيف شيوه آموزش نظامي گفته است :پيش از عزيمت به جبل الكرمل در مسجد الاستقلال، يا مسجد بزرگ، يا مسجد كوچك تجمع مي كرديم سپس به بهانه اشتغال در معادن سنگ در قالب دسته هاي سه نفره به جبل الكرمل صعود مي كرديم و شهيد القسام با استفاده از تفنگ مجاهدان را آنجا آموزش نظامي مي داد.
از سوي ديگر برخي منابع گفته اند كه القسام عضويت در انجمن جوانان مسلمان را سرپوشي براي صعود به مناطق كوهستاني به منظور برنامه ريزي آموزش نظامي جوانان در سايه فعاليت هاي ورزشي و پيشاهنگي قرار داده بود. در گزارش سري يكي از جاسوسان آژانس يهود در شهر حيفا كه در تاريخ ماه مه سال 1933تهيه شده به روشني به فعاليت نظامي گروه هاي فلسطيني از قبيل برگزاري دوره هاي آموزش نظامي و خريد اسلحه اشاره شده است.

اجراي اولين عمليات چريكي (1931-1932)

با فراهم شدن زمينه جهاد و آماده سازي مجاهدان فلسطيني، جنبش القسام با هدف متوقف ساختن مهاجرت يهوديان به سرزمني فلسطين و جلوگيري از ارائه هر گونه كمك به جنبش صهيونيستي، عمليات چريكي در شهرك هاي صهيونيست نشين و حمله به محافل صهيونيستي در فلسطين را آغاز كرد، و اولين عمليات اين جنبش در شهرك صهيونيست نشين ياجور به مورد اجرا گذاشته شد. شامگاه پنجم آوريل سال 1931گروهي از عناصر جنبش القسام با كمين در جاده اصلي اين شهرك، به سوي خودروي حامل دختران و پسران جوان يهودي كه از مراسم جشني بازگشته بودند آتش گشوده و سه تن از سرنشينان خودرو را كشته و شماري را نيز زخمي كرده و سالم به پايگاه خود بازگشتند. نماينده دولت اشغالگر انگليس در فلسطين به منظور شناسايي عاملان اين اقدام مسلحانه جايزه اي به مبلغ 400پوند اختصاص داد اما تلاش هاي آن ناكام ماند.
مجاهدان جنبش القسام از تاريخ 1931/4/7تا اواخر سال 1932به ده ها عمليات چريكي در شهرك هاي صهيونيست نشين دست زده كه در نتيجه آن ده ها صهيونيست به هلاكت رسيده يا زخمي شده كه اينگونه عمليات كيفي كه مجريان آن ردپايي از خود برجاي نمي گذاشتند، خشم انگليسي ها و آژانس يهود را برانگيخت . اين عمليات اشك آژانس يهود را جاري ساخت . بگونه اي كه ميزان جوايز نقدي خود را براي شناسايي مجريان عمليات چريكي افزايش داد. اين در حالي است كه تلاش هاي دامنه دار مأموران امنيتي انگليس و آژانس يهود ناكام ماند. پس از گذشت شش ماه از اين عمليات مأموران انگليسي به جوانان عضو انجمن جوانان مسلمان مشكوك شده و به بازرسي روستاي صفوريه مبادرت كردند. با كشف نمونه بمب هاي بكار رفته در عمليات چريكي و كشف يك قبضه تفنگ جنگي در منزل مصطفي احمد، او و خليل محمد عيسي و احمد الغلاييني توسط پليس بازداشت شدند .
دادگاه وابسته به اشغالگران انگليسي در پي دستگيري هشت تن از انقلابيون مجاهد از جمله شيخ عزالدين القسام و بازجويي از آنان سرانجام در ماه هاي نوامبر و دسامبر سال1932مصطفي احمد را اعدام و احمد الغلاييني را به پانزده سال زندان محكوم كرد كه پس از سپري كردن دوران محكوميت در سال 1944آزاد گرديد . در مراحل بازجويي از مجاهدان بسياري از اسرار جنبش القسام آشكار گشت بگونه اي كه همه فعاليت ها و برنامه هاي اين جنبش زير زره بين محافل امنيتي و سازمان هاي جاسوسي انگليس و جنبش صهيونيستي در فلسطين قرار گرفت. زيرا عبد طه يكي از اعضاي انجمن جوانان مسلمان حيفا در جريان بازجويي، همه اسرار جنبش القسام را لو داده بود كه پيامدهاي منفي براي جنبش به دنبال داشت.
با اين وصف اكنون جاي اين پرسش ها باقي است كه چرا شهيد شيخ عزالدين القسام منطقه شمالي فلسطين را براي اجراي برنامه هاي انقلابيش انتخاب كرده بود؟ و چگونه توانست در دل انگليسي ها و يهوديان رعب و وحشت ايجاد كند؟چرا رهبران سياسي جنبش ملي نتوانستند در ساير مناطق فلسطين اشغالي تجره القسام را تكرار كنند؟آهرون كوهين يكي از كارگزاران آژانس يهود دلايل موفقيت جنبش القسام در مناطق شمالي فلسطين را اينگونه برشمرده است:
1ـ وجود نيروهاي جوان و انقلابي در شمال.
2ـ شرايط مساعد جغرافيايي كه به اجراي عمليات مسلحانه كمك مي كرد.
3ـ وجود مرزهاي گسترده با سوريه كه امكان فرار انقلابيون را فراهم مي كرد .
4ـ منزوي بودن شهرك هاي صهيونيست نشين و وجود فاصله زياد ميان آنها.
5ـ كمبود پرسنل و وسايل ارتباطي پليس با شهر حيفا.
6ـ نبود خاندان هايي بزرگ در شمال تا براي كسب امتيازات و سلطه سياسي با يكديگر رقابت داشته باشند. اگر چنين خاندان هايي در شمال حضور داشتند بي ترديد براي اعمال سلطه بر گروه هاي انقلابي با يكديگر به رقابت بر مي خواستند.
7ـ افزايش املاك و مستغلات يهوديان در شمال.
گويي كه سرنوشت چنين تقدير كرده تا همه عوامل ياد شده در حيفا فراهم شوند، و القسام متولي يكي از مساجد مهم آن شهر شود، و شرايط براي حركت جهادي او فراهم گردد.

نگرش آگاهانه القسام به رويدادهاي سياسي و تاريخي فلسطين

در شرايطي كه رهبران جنبش هاي ملي و احزاب لائيك فلسطين در آن مرحله همچون امروز با اشغالگران انگليسي روابط دوستانه و منافع مشترك داشتند، و اين روابط مانع گرايش آنان به مبارزه مسلحانه شده بود، جنبش شهيد عز الدين القسام نخستين جنبشي بود كه شجاعانه جهاد و مبارزه مسلحانه را در برابر اشغالگران انگليسي و يهوديان مهاجر در پيش گرفت.
روزي از شيخ درباره روش هاي قانوني مبارزه با انگلستان سؤالي كردند كه او با يك تعبير كوتاه اما بسيار گويا چنين پاسخ گفت:«هر فردي كه آزموده را بيازمايد خائن است و اگر مؤمني قول دهد به قول خود عمل مي كند و اگر سخني بگويد راست گفته است».
شيخ شهيد در تفسير آن دو جمله افزود:«جنبش ملي پس از تجربه هاشمي ها (فرزندان شريف حسين كه با انگليسي ها بر ضد دولت عثماني همدست شده بودند)در مكه و بغداد موجب شده كه انسان مؤمن نتواند به انگلستان اعتماد كند. اكنون امكان ندارد انسان مؤمن براي كسب حقوق خود با استعمارگران وارد مذاكرده شود. چرا كه انسان مؤمن اجازه ندارد وعده هاي استعمار را باور كند همچنانكه اجازه ندارد با استعمار گر صادقانه برخورد كند. بنابراين هاشمي ها كه روزي پيشگامان انقلاب بودند به اين انقلاب خيانت كردند. زيرا راه سازش را در پيش گرفته بودند».
در جريان نشست تعدادي از طرفداران جنبش ملي در مركز انجمن اسلامي حيفا به منظور بررسي راه هاي متقاعد كردن كميسر انگليس براي جلوگيري از مهاجرت انبوه يهوديان به فلسطين و فروش اراضي به آنان، القسام نسبت به اين نشست واكنش تندي نشان داد و اظهار داشت:«رهبري جنبش ملي مسئول اصلي اوضاع وخيم فلسطين است. چرا كه اين رهبري به علت همكاري با نماينده و دستگاه هاي اجرايي اشغالگران با دست خود طرح ايجاد ميهن ملي براي يهوديان را امضا كرده است. اكنون زمان براي جلوگيري از مهاجرت يهوديان به فلسطين و فروش اراضي به آن ها از طريق توسل به كميسر انگليسي ها سپري شده است و لازم است با روش ديگري با اين بحران برخورد شود».
در منابع تاريخي آمده است كه القسام در برابر روش هاي سازشكارانه رهبران جنبش ملي، اصول و راهكارهاي سازمان سري جهادي خود را براساس قرآن كريم و سنت پيامبر اكرم (ص) پايه گذاري كرد. براساس اين منابع گفته شده كه ساختار سازماني شيخ شهيد مانند ساختار مسلمانان صدر اسلام بوده كه رسول اكرم(ص) در ابتداي نهضت، دسته هاي پنج نفره تشكيل مي داده و آنان را براي تبليغ اسلام به مناطق گوناگون اعزام مي كرده است. او بر اين باور بود كه برگزاري تظاهرات گسترده مردمي در چارچوب همدري اعراب با ملت فلسطين و ابراز احساسات عاطفي هرگز به تجاوز گري سازمان يافته انگليسي ها و صهيونيست ها عليه ملت فلسطين پايان نخواهد داد. لذا طرحي را بر مبناي اصول پنجگانه زير برنامه ريزي كرد:
1ـانگليس دشمن، و اصل بيماري اعراب و مسلمانان است.
2ـجنبش صهيونيستي نوزاد استعمار انگليسي است:انگليس سرافعي و صهيونيسم دم آن است . اگر سرافعي قطع شود اثري از دم باقي نمي ماند. مجاهدان براي جلوگيري از فروش اراضي به يهوديان مسئوليت سنگيني برعهده دارند.
3ـرهبران سياسي و احزاب خانوادگي و اداره اوقاف موقعيت شايسته اداره مبارزه را ندارند.
4ـانقلاب و قيام سازمان يافته همگاني تنها راه جلوگيري از برپايي رژيم صهيونيستي است.
5ـائمه جمعه و جماعات وظيفه بسيج مردم را برعهده دارند، و لازم است به جوانان توامند آموزش نظامي داده شود.
شيخ عز الدين القسام با اعتقاد به لزوم فراگيري قيام و انقلاب در سرتاسر فلسطين و محدود نبودن آن به مناطق شمالي، كوشيد حاج امين الحسيني مفتي قدس و فلسطين را متقاعد سازد تا او را به سمت مبلغ و واعظ ديني منصوب كند، تا از طريق برقراري ارتباط با اقشار مختلف جامعه در شهرها و روستاها بتواند آن ها را براي قيام آماده سازد. ولي حا ج امين با اين تقاضا مخالفت كرد و به القسام گفت كه مي كوشد بحران فلسطين را با شيوه سياسي حل نمايد.
موضع گيري ها و ديدگاه هاي شهيد القسام نشان مي دهد كه او تنها يك جنگجوي شجاع و مجاهد خستگي ناپذير كه توان اداره مبارزه مسلحانه با دشمن را داشته باشد، و در برابر قدرت نظامي دشمن عقب نشيني نكند، نبوده است . چه او از ميزان آگاهي بسيار عالي و توان تحليل مسائل سياسي آن مرحله برخوردار بوده است. بر اين اساس مي توان شيخ را يك شخصيت تأثير گذار در رود مبارزات ملت فلسطين ناميد كه راه كارها و ديدگاه هاي او همچنان در دستور كار جنبش هاي اسلامگراي معاصر فلسطيني قرار دارد. اكنون بسياري از جنبش هاي اسلامي در منطقه، القسام را نماد اخلاص، فداكاري، مدير با تدبير و تلاشگر خستگي ناپذير توصيف مي كنند.

جايگاه مردمي القسام

در حقيقت شهيد عزالدين القسام هيچگاه خود را به عنوان رئيس يك حزب سياسي، يا رهبر ملي، يا فرزند يك خانواده سرشناس مطرح نكرده بود. چه همواره خود را يك مجاهد آرمانخواه و تلاشگر براي رهايي امت از سلطه استعمارگران معرفي مي كرده است. او با شهادت در مسير تحقق آرمان مقدس خود، از چنان جايگاه و قداستي بهره مند شد كه بزرگترين رهبران دنياي معاصر عرب خواب آن را هم نمي ديدند. شهيد القسام ساده زيستي را برگزيد و خود را شريك شادي و اندوه اقشار مستضعف جامعه دانست، و به زندگي مستمندان توجه داشت و براي از بين بردن بيسوادي ميان كارگران و اقشار كم در آمد جامعه يك مدرسه شبانه تأسيس كرد.
شيخ كامل القصاب كه در مدرسه نهضت مبارزه با بيسوادي به آموزش جوانان به القسام كمك مي كرد نقل كرده كه شهيد از طريق اين مدرسه شناخت و آگاهي را ميان كارگران و كشاورزان حيفا كه عموما افراد روستائي بودند گسترش داد. اين افراد كه با زور اسلحه از زمين هايشان رانده شده بودند در كمك به نهضت القسام نقش عمده اي ايفا كردند. شبي شيخ وارد كلاس شد و از دانش آموزان خواست كتاب و دفتر ديكته خود را آماده كنند. او ناگهان كلت كمري اش را از جيب بيرون آورد، و به شاگرا ن كلاس گفت : شما در كنار سوادآموزي بايد در زندگي تان روش حمل و استفاده از اسلحه را هم ياد بگيريد.
اين داستان نشان مي دهد كه شيخ با توجه به شرايط دشوار اقتصادي گريبانگير جوانان مي كوشيد آنان را از انحرافات و كژروي ها برهاند و به مسير راست هدايت شان كند. سخنان او بين جوانان بسيار پرجاذبه و تاثير گذار بود. تا جايي كه برخي افراد او را يك انسان پاكدامن توصيف كرده بودند. او لحن سخن گفتن با افراد فاسد و تبهكار جامعه را شناخته بود و خوب مي دانست با چه روشي با آن ها دوست صميمي شود.
روزي بازرگانان بزرگ و ثروت اندوزان حيفا شيخ عزالدين القسام را به دليل همنشيني با فقيران و مستمندان دروازه عكا مورد تمسخر قرار دادند. اصولا شيخ از آغاز زندگي همواره با فقر دست و پنجه نرم كرده و براي امرار معاش با چند پوند روزانه قناعت مي كرده است . پس از شهادت نيز از او خانه و زميني بر جاي نمانده است. همسايگان شهيد نقل كرده اند كه او به شدت در تنگنا زندگي مي كرده است.
احمد الشقيري اولين رئيس سازمان آزادي بخش فلسطين كه در دوران جواني معاصر شيخ شهيد بوده درباره اخلاق و رفتار القسام چنين گفته است : به دليل آشنائي ديرينه اي كه با شيخ داشتم او را مردي پرهيزگار، پاكدامن، سخنور و توانا يافتم . در كنگره هاي انجمن جوانان مسلمان حيفا و اماكن ديگري با اوديدار مي كرد. او به قدري ساده زندگي مي كرد كه نه من و نه هيچ كس ديگري از دوستان نزديك او گمان نمي كردند كه روزي اين شيخ روحاني و اين پيشنماز مسجد الاستقلال، انقلاب مسلحانه و قيام همگاني را عليه استعمارگران انگليسي رهبري مي كند.

القسام براي جهاد آماده مي شود

در اواخر سال 1932و در پي اعدام مصطفي الاحمد و شناسايي عاملان حمله به شهرك صهيونيست نشين نهلال، جنبش القسام فعاليت هاي مسلحانه اش را به طور موقت متوقف كرد. اين آرامش تا اوائل سال 1935ادامه داشت تا اينكه فلسطين با اوضاع دشواري مواجه شد. و اين اوضاع به شهيد عز الدين القسام انگيزه داد تا پيكار را دوباره از سر گيرد. زيرا در 1934حدود (359.42)مهاجر يهودي ، زير نظر دولت استعماري انگليس و به طور رسمي وارد فلسطين شده ودر شهرك هاي صهيونيست نشين اسكان يافتند . در آن مرحله هزاران يهودي نيز به طور قاچاق به فلسطين هجرت مي كردند. در همان سال از طريق دولت دست نشانده و دلالان محلي حدود 114هزار هكتار از اراضي كشاورزي فلسطيني ها به يهوديان مهاجر واگذر گشت و اين مسئله نشاندهنده آوارگي هر چه بيشتر كشاورزان فلسطيني بوده است.
لذا شهيد القسام به منظور رويارويي با اين اوضاع در آغاز سال 1935تماس با انجمن جوانان مسلمان شهر صفوريه را از سر گرفت، و براي آنان پنج قبضه تفنگ و تعدادي نارنجك دستي ارسال كرد، و از آنان خواست منتظر دستورات بعدي باشد. او هنگام شركت در كنگره علماي فلسطين كه در ماه ژانويه همان سال در قدس برگزار گرديد با تعدادي از آنان از جمله مفتي قدس جلسه محرمانه تشكيل داد و كوشيد آن ها را به اجراي عمليات مسلحانه بر ضد يهوديان و انگليسي ها متقاعد كند. ولي بجز مفتي قدس همه علماي حاضر با پيشنهاد او مخالفت كردند. القسام در اين گفت و گوها، علماي فلسطين را به خاطر موضع بي تفاوت شان و سهل انگاري در امر اعلام جهاد نكوهش كرد و آنان را مسئول اوضاع ظالمانه فلسطين دانست. القسام به آنان چنين گفت :« از عمامه مسلمانان صدر اسلام خون غليظ جاري مي شد ، ولي از عمامه هاي شما چرك زخم تراوش مي كند».
شيخ عز الدين القسام به رغم اينكه جاسوسان انگليسي و خبرچين هاي آژانس يهود مراقب رفتار و كردار او بودند ، ولي او به كار گزينش مجاهدان جوان ادامه مي داد. القسام در نشستي كه درژانويه سال 1935در حيفا تشكيل شد به برخي از نزديكان خود گفت كه تا آن لحظه حدود 200جوان مجاهد و آماده شهادت در جنبش سري او سازماندهي شده اند.
القسام در همان سال با مشورت رشيد الحاج ابراهيم و صبحي الخضره، يكي از مجاهدان ارشد جنبش به نام حسن ابراهيم الباير را به تركيه اعزام كرد تا چند مربي نظامي به فلسطين احضار كند. الباير يك افسر سرشناس ترك را همراه خود به فلسطين آورد و كار آموزش جوانان براي جهاد با اشغالگران را آغاز كرد. افسر مزبور پيش از زمامداري مصطفي كمال آتاتورك در سازماندهي برخي گروه هاي نظامي در تركيه فعاليت مي كرده است. القسام اين افسر را به فرماندهي نيروهاي جنبش تعيين كرد و براي او حقوق ماهيانه در نظر گرفت.
شهيد عزالدين القسام در واكنش به بي تفاوتي علماي فلسطين و نيز رويارويي با اشغالگران انگليسي و ورود انبوه مهاجران در ماه اكتبر سال 1935تصميم گرفت از شهر حيفا خارج شود و به روستاها و كوهستان ها برود و به طور علني مردم را به قيام همگاني فراخواند. مي توان انگيزه خروج ايشان و اعلام زود هنگام قيام و انقلاب را به دلايل ذيل ذكر كرد:
1ـافزايش ميزان مهاجرت يهوديان و گسترش دامنه اراضي غصب شده.
2ـگسترش دامنه اختلافات و كشمكش هاي دروني ميان احزاب سياسي تشكيل دهنده جنبش ملي فلسطين به ويژه ميان هواداران حاج امين الحسيني مفتي قدس كه از حزب عربي فلسطين حمايت مي كرد، و هواداران راغب النشاشيبي دبير كل حزب دفاع. اين احزاب در پي ناآرامي هاي سال 1932مبارزه را كنار گذاشته و سرگرم كشمكش هاي داخلي خود شدند. عجاج نويهض نويسنده فلسطيني در مقاله اي كه در تاريخ 1936/1/15منتشر كرد، موقعيت جنبش ملي فلسطين پيش از قيام القسام را اينگونه شرح داده است :آتش جنبش ملي فلسطين به مدت دو سال خاموش، راكد، بايكوت و تسليم اشغالگر غاصب شده بود. خود را به مسائل حاشيه اي سرگرم كرده بود. بازيچه زورمداران قرار داشت. آنگونه كه بازيكنان توپ را شوت مي زنند. تا اينكه القسام و همرزمان او سوگند ياد كردند. اسلحه به دست گرفتند و در كوهستان هاي يعبد به لقاءالله پيوستند.
احمد الشقيري در تشريح اوضاع آن روزگار در خاطرات خود چنين نوشته است:پيش از سال 1935مردم در سايه رقابت هاي ناسالم و كشمكش هاي احزاب لائيك سرافكنده و سرگردان بودند تا اينكه فراخواني جهاد و قيام همگاني توسط عالم جليل القدر و مجاهد بزرگي به نام عزالدين القسام اعلام شد، ايشان با خون خود صفحه جديدي را در تاريخ ملت فلسطين رقم زد.
3ـ القسام احساس كرده بود كه عوامل انگليس و يهود به شدت مراقب حركات او هستند و امكان دارد دير يا زود او و ساير برادران مجاهدش را بازداشت كنند. ابراهيم الشيخ خليل تاريخ نگار فلسطين دلايل اعلام زودهنگام قيام القسام را چنين تشريح كرده است : در اوايل سال 1935شيخ شهيد احساس كرد كه استعمارگران تحركات مجاهدان عضو جنبش را به دقت زير نظر دارند و امكان دارد با بازداشت هسته هاي اصلي جنبش، طرح قيام بكلي لو رود و قيام ناكام شود. به همين دليل تصميم گرفت قيام را از روستاها و كوهستان ها آغاز كند. لذا مردم را به تهيه اسلحه و آماده شدن براي شركت در قيام همگاني تشويق نمود.
حسن شبلاق يكي از ياران نزديك القسام درباره دلايل اعلام زود هنگام قيام توسط شيخ شهيد گفته است :شيخ از بيم بازداشت به كوهستان انتقال يافت. زيرا جنبش موقعيت مناسبي نداشت، و هر گاه احتمال مي رفت مورد هجوم نظاميان انگليسي قرار گيرد و موجوديت آن به خطر افتد.
4ـقاچاق اسلحه براي يهوديان. منابع تاريخي فلسطين اقدام آژانس يهود به قاچاق محموله هاي بزرگ اسلحه به فلسطين را يكي از مهمترين و مؤثرترين عواملي مي دانند كه به القسام انگيزه داد تا زودهنگام قيام را اعلام نمايد . منابع جنبش اطلاع يافتند كه آژانس يهود در تاريخ 1935/10/16يك كشتي بزرگ باري حامل اسلحه در بندر يافا تخليه كرده است. عربي البدوي يكي از اعضاي جنبش القسام در خاطرات خود نوشته است كه منابع انگليسي مدعي شده بودند كه در بارنامه كشتي«لئوبولد2«تصريح شده كه كشتي حامل 537بشكه سيمان بلژيكي است. ولي منابع فلسطيني در پي تحقيقات دامنه داري اطلاع يافتند كه در بشكه هاي محموله كشتي انواع اسلحه از جمله هزاران مسلسل، هزاران كلت كمري و مواد منفجره جاسازي شده و اين يكي از شگردهاي يهوديان براي قاچاق اسلحه به فلسطين بوده است.
البته پيش از كشف اين محموله، آژانس يهود با شيوه هاي گوناگون و با موافقت اشغالگران انگليسي هزاران تن اسلحه در پوشش 1666بشكه سيمان به طور قاچاق وارد سرزمين فلسطين كرده بود. منابع فلسطيني بر اين باورند كه چشم پوشي انگليسي ها از قاچاق اسلحه به فلسطين در راستاي اجراي وعده بالفور وزير خارجه انگليس مبني بر ايجاد ميهن قومي براي يهوديان بوده است. اصولا استعمارگران انگليسي از سال 1931شهرك نشينان صهيونيست را به انواع اسلحه مجهز مي كرده اند، و دست آن ها را براي كشتار فلسطيني ها باز مي گذاشتند.
كشف محموله هاي اسلحه قاچاق با واكنش هاي تندي در سرتاسر فلسطين مواجه شد. حاج امين الحسيني مفتي قدس اين اقدام را برسرنوشت فلسطين بسيار خطرناك توصيف كرد و احزاب فلسطيني را به حفظ اتحاد و يكپارچگي فرا خواند. در پي اين فراخواني كميته مشتركي از نمايندگان احزاب ملي گراي فلسطيني در تاريخ 1935/10/21تشكيل شد. اعضاي اين كميته در ملاقات با كميسر عالي انگليس در فلسطين خواستار جمع آوري اسلحه از شهرك هاي صهيونيست نشين و اجراي تحقيق به منظور بازداشت قاچاقچيان اسلحه و اتخاذ تدابير حفاظتي لازم در سواحل فلسطين براي جلوگيري از قاچاق هرگونه اسلحه در آينده شدند.
ولي نماينده دولت انگليس نه فقط هيچ ترتيبي براي رسيدگي به تقاضاي احزاب ملي فلسطين انجام نداد بلكه با برگزاري اعتصاب و تظاهرات اعتراض آميز فلسطيني ها به شدت مخالفت كرد. زيرا انگليسي ها از ميزان شكاف ميان مردم خشمگين و سران سازشكار احزاب سياسي به روشني آگاه بودند. هنگامي كه نشستي در شهر نابلس به منظور رسيدگي به مسلح شدن يهوديان برگزار شد، نظاميان انگليسي تعدادي از شركت كنندگان آن را بازداشت كرده و از روزنامه هاي كثير الانتشار فلسطين خواستند در گزارش هاي خود هيچ اشاره اي به موضوع قاچاق اسلحه نكنند. ولي روزنامه ها در مخالفت با اين تقاضا يك هفته اعتصاب كردند. در اين ميان مهمترين و شجاعانه ترين موضع را شهيد شيخ عزالدين القسام اتخاذ كرد و به مردم گفت:«اگر امروز به يهوديان حمله نكنيم، فردا به ما حمله خواهند كرد».

تصميم القسام به قيام همگاني

شيخ عزالدين القسام خشم عمومي در برابر قاچاق اسلحه را فرصتي براي اعلام قيام همگاني عليه اشغالگران انگليسي و يهوديان غاصب يافت. اما هنگامي كه موضوع قيام زودهنگام را با برخي دوستان نزديك همچون رشيد الحاج ابراهيم در ميان گذاشت آنان به او توصيه كردند كه بهتر است منتظر پاسخ كميسير عالي انگليس به خواسته هاي سران احزاب ملي گراي فلسطيني براي رسيدگي به موضوع كشف اسلحه در بندر يافا باشد. اما شيخ اعتقاد داشت كه نبايد فرصت لرزاندن پايه هاي قدرت انگليس و يهود را از دست داد و شايسته است هر چه سريعتر وارد عمل شوند. براين اساس شيخ با صلاحديد خود تصميم گرفت به تنهائي اقدام كند. لذا تصميم قطعي خود را باهمسر و ساير اعضاي خانواده در ميان گذاشت، و از نظر روحي آنان را در صورت دريافت خبرشهادت آماده كرد. شيخ پول و طلاهاي همسرش را از او به قرض گرفت و با آن اسلحه خريداري كرد. آنگاه با ياران مجاهد خود تماس گرفت و تصميم خود را براي آغاز قيام با آنان در ميان گذاشت.
عربي البدوي در تشريح جزئيات و چگونگي آغاز قيام مي گويد:پيش از اعلام رسمي قيام به مدت يك هفته در منازل دوستان گرد هم مي آمديم و به گفت و گو و رايزني مي پرداختيم ، و در نهايت تصميم گرفتيم در كنار القسام بر ضد انگليسي ها و يهوديان قيام كنيم . شيخ شهيد ابتدا حسن الباير را به منظور مشورت به سوي خليل محمد عيسي اعزام كرد.(خليل محمد عيسي به اتهام شركت در عمليات مسلحانه در شهرك صهيونيست نشين نهلال 15سال را در زندان سپري كرده بود)حسن الباير به خليل محمد عيسي گفت كه شيخ نظرتان را درباره اعلام قيام جويا شده است ؟خليل در پاسخ به پرسش حسن الباير گفت:هرگاه شيخ تصميمي اتخاذ كند وظيفه دارم آن را اجرا كنم. من شاگرد مكتب شيخ هستم و نظري جز نظر ايشان ندارم.
الباير به سمت شيخ بازگشت و نتيجه را به استحضار ايشان رساند.
شيخ عزالدين القسام پيش از اعلام قيام و به منظور تدارك اسلحه و مهمات مورد نياز جنبش، پيامي توسط محمد سالم المخزوعي براي حاج امين الحسيني مفتي قدس فرستاد و به او گفت كه شرايط قابل تحمل نيست . يهوديان مسلح مي شوند. اكنون اعلام جهاد و جنگ با اشغالگران و يهوديان يك تكليف شرعي است. من به زودي جهاد اعلام مي كنم. شما به عنوان رئيس شوراي عالي اسلامي موظف هستيد بر حسب امكانات اداره اوقاف هزينه تأمين اسلحه مجاهدان را تأمين نماييد. عربي البدوي در اين باره تصريح كرده كه حاج امين الحسيني بدون استفاده از موقعيت و نفوذ قوي خود در منطقه مركزي فلسطين از اعلام جهاد خودداري كرد، ولي مبالغي پول به دست المخزومي براي القسام فرستاد.
آنگاه شيخ شهيد از رياست انجمن جوانان مسلمان حيفا استعفا داد و براي آخرين بار در مسجد الاستقلال به سخنراني براي نمازگزاران پرداخت، و با صداي هيجان زده و با لحني حماسي و چشماني كه از شجاعت موج مي زد آيه كريمه(آيا با قومي كه عهدو پيمان خود را شكستند و كوشيدند رسول خدا را از وطن خود بيرون كنند. نمي جنگيد در صورتي كه آن ها آغازگر جنگ بودند. آيا از آن ها بيم داريد؟حال آنكه سزاوارتر است كه از خدا بترسيد . اگر اهل ايمان هستيد)تفسير كرد.
يوسف الشايب كه در آن جلسه حضور داشت آخرين كلمات شيخ شهيد را كه به يادش مانده چنين نقل كرده است:اي مردم امور دين تان را به شما آموختم ...تا جايي كه هر يك از شما به آن دانا و آگاه شده است ...روحيه ميهن دوستي را در شما تقويت كردم ...تاجائي كه جهاد بر يكايك شما واجب گرديده است...آيا اين پيام را ابلاغ كردم؟خداوندا تو گواه باش كه من ابلاغ كردم...پس مسلمانان به جهاد بشتابيد...
شخص ديگري كه در آخرين جلسه سخنراني القسام در مسجد الاستقلال حضور داشته در خاطرات خود نوشته است :به محض اينكه سخنراني القسام پايان يافت، مردم به گريه و زاري افتاده و به سوي او شتافته و بردستان او بوسه زدند و با او عهد بستند در ركاب او با دشمنان بجنگند. ساعتي نگذشته بود كه مأموران انگليسي به منظور دستگيري و محاكمه القسام به جستجو پرداختند . ولي همه چيز تمام شده بود. شيخ با خانواده اش خدا حافظي كرده بود و با حمل اسلحه و مهمات به اتفاق همرزمانش راهي كوهستان هاي يعبد شده بود.
القسام پيش از خروج نهايي از شهر حيفا براي رشيد الحاج ابراهيم نامه نوشت و به او چنين گفت:من اطمينان كامل دارم كه اين حركت متوقف نخواهد شد. صداي من همه جا بازتاب خواهد داشت . تو را به خدا مي سپارم، و از او مسئلت دارم ما را در راه نجات ميهن موفق بدارد.

حركت به سوي يعبد

شيخ عز الدين القسام و شماري از مجاهدان همان شب شهر حيفا را به سوي كوهستان هاي يعبد ترك كردند. تعداد دقيق مجاهدان در منابع تاريخي ذكر نشده است . ولي با استناد به خاطرات عربي البدوي و با رجوع با آرشيو روزنامه هاي آن مرحله از تاريخ فلسطين ، اسامي مجاهداني كه القسام را همراهي كردند به اين شرح است:
1ـ يوسف عبدالله الزيباوي از روستاي الزيب.
2ـ عطيفه احمد المصري ، مصري تبار و از ساكنان حيفا.
3ـ محمد ابو قاسم خلف، از روستاي حلحول.
4ـنمر السعدي از شهر شفا عمرو.
5ـ حسن الباير از روستاي برقين.
6ـاحمد الحاج عبدالرحمن حسن از روستاي عنبتا.
7ـ محمد يوسف از روستاي سولم.
8ـ اسعد مفلح الحسين از شهرام الفحم.
9ـ محمود سالم از روستاي زرعين.
10ـ صالح اسعد از صفوريه.
11ـ داود خطاب از روستاي الكبابير.
12ـ معروف الحاج جابر از روستاي يعبد.
13ـ يوسف ابو دره از روستاي الحارثيه.
14ـ داود الشيخ احمد از روستاي بيتا.
15ـ حاج احمد الخليل.
16ـ عربي البدوي از روستاي قبلان.
همانگونه كه ملاحظه مي شود اين مجاهدان به روستاهاي مختلف استان جنين و دشت مرج بن عامر وابسته بودند. شايد هدف القسام از گزينش اين افراد زمينه سازي براي بازديد از روستاهاي گوناگون منطقه و بسيج هر چه بيشتر نيروهاي مسلح به منظور آزاد سازي شهر حيفا بوده است . صبحي ياسين از برخي مجاهداني كه همراه القسام بودند نقل كرده است كه رهبري جنبش در آغاز حركت تصميم گرفت در اولين نبرد شهر حيفا را به عنوان بزرگترين بندر فلسطين كه تأسيسات نفتي در آن قرار داردآزاد كند. و اين اقدام يك دستاورد راهبردي تلقي مي شود. زيرا آزاد سازي حيفا امكان دارد احساسات ملت فلسطين را برانگيزد و زمينه پيوستن او را به قيام همگاني فراهم كند. همچنين آزاد سازي حيفا مي تواند اين پيام را به اشغالگران انگليسي و يهوديان غاصب برساند كه قيام همگاني آغاز شده و آنان بايد بساط شان را از فلسطين جمع كنند و از اين سرزمين خارج شوند.
القسام و مجاهدان همراه او در آغاز حركت وارد روستاي نورس شده و آنجا شيخ فرحان السعدي و تعدادي از مجاهدان نيز به او پيوستند. در منابع تاريخي گفته شده كه القسام در مسير خود در منطقه اي به نام عين جالود جايي كه در آن نبرد سرنوشت سازي ميان نيروهاي مغول و مسلمانان به فرماندهي الظاهر بيبرس روي داده بود توقف كرد. او در جمع مجاهدان ايستاد و پس از ستايش خداوند بزرگ به همرزمان خود گفت : به نام خداي بزرگ و از اين مكان تاريخي قيام را عليه اشغالگران انگليسي آغاز مي كنيم.
آهرون كوهين عضو پيشين آژانس يهود در گزارشي در اين باره نوشته است :القسام و هفت تن از يارانش روز هفتم نوامبر به سمت روستاي فقوعه حركت كرده و بيش از يك ساعت آنجا نماندند. سپس از آنجا به سمت ارتفاعات فقوعه حركت كرده و وسائل و تجهيزات خود را در غاري در كوه فقوعه گذاشتند. اين غار در نزديكي روستاي نورس واقع شده است زيرا روستاهاي فقوعه و نورس در حاشيه كوه فقوعه قرار دارند. آنان يك ساعت پس از غروب آفتاب به شليك تير هوايي اقدام كردند تا كشاورزان يهودي را از خانه هاي خود در مزرعه هحوجيم بيرون بكشانند و آن ها را درو كنند. اما كسي از خانه اش بيرون نيامده، و گروه القسام دوباره به سمت عين جالود پايين آمده و به چيدن ميوه هاي گريب فروت از مزارع عين حاروده و پراكنده سازي آن در مسير منتهي به پايگاه هشان در غار اقدام كردند.
كوهين در ادامه اين گزارش احتمال را داده كه گروه القسام با اين هدف ميوه ها را در جاده پراكنده كردند تا كشاورزان يهودي به جستجوي افرادي بپردازند كه ميوه ها را چيده اند. گروه القسام گمان كرده بودند كه كشاورزان يهودي براي يافتن مزاحم ها دست به دامن پليس نمي شوند و به طور مستقيم به جستجو آنان مي پردازند . فلسطيني ها از گرايشات ماجراجويانه و تمايل يهوديان براي دامن زدن به درگيري مستقيم با فلسطيني ها آگاهي كامل داشتند و به همين دليل گروه القسام گمان كرده بودند كه با چيدن ميوه مي توانند كشاورزان يهودي را از خانه شان بيرون بكشانند . هنگامي كه موشه روز نفيلد كشاورز يهودي همراه يك پليس فلسطيني دنبال گريب فروت ها به كوه فقوعه صعود كرد افراد گروه القسام با شليك گلوله او را از پاي در آوردند.
تحقيقات دامنه دار پليس دولت دست نشانده انگليس كه در پي اين اقدام مسلحانه انجام گرفت نشان داد كه محمود سالم و مجاهد ديگري از روستاي زرعين در اين اقدام دست داشته اند. شهيد القسام از اين اقدام شتابزده كه با طرح ها و برنامه ريزي هاي او منافات داشت بسيار خشمگين شد . زيرا مي دانست چنانچه به حيفا بازگردد او را به اتهام دست داشتن در عمليات مسلحانه دستگير و محاكمه مي كنند. بنابراين جز ادامه راه جهاد و مبارزه مستقيم با دشمنان راه ديگري در برابر او نمانده است.
خليل محمد عيسي كه در چارچوب دسته اي در شهر حيفا مانده بود حادثه قتل موشه روز نفيلد را اينگونه روايت كرده است :شبي افراد ناشناسي به يكي از مزارع يهوديان تيراندازي كردند. با مداد روز بعد يك تيم سه نفره متشكل از يك انگليسي، يك يهودي و يك پليس فلسطيني با يك قلاده سگ اثر ياب كه در حال گشت زني از منطقه بودند ناگهان محمود سالم به سوي آنان تيراندازي كرد و يهودي عضو تيم گشت زني را از پاي در آورد. شيخ كه صداي تير اندازي را شنيد علت آن را جويا شد. او پس از شنيدن داستان حادثه ، مجاهدان را فراخواند و به آنان گفت كه بايد اين محل را فوري ترك كنيم تا با نيروهاي انگليسي برخورد نكنيم . براين اساس شيخ و گروه همراه از منطقه دور شدند، در حالي كه دولت دست نشانده انگليس انبوه مأموران و جاسوسان خود را به منطقه گسيل داشته بود، و زماني كه القسام و همراهانش به جنگل هاي يعبد رسيدند سرتاسر منطقه كاملا به محاصره در آمده بود.

رويدادهاي پس از قتل رونفيلد

قتل روزنفيلد صهيونيست، دستگاه هاي امنيتي و پليسي انگليسي ها و محافل صهيونيستي در فلسطين را به شدت سراسيمه و سرگردان كرد. براين اساس افسران عاليرتبه اي از جمله مستررايس رئيس اداره پليس حيفا و دهها تن از مأموران امنيتي همراه سگ هاي اثرياب براي انجام تحقيقاتي به مكان حادثه اعزام شدند. اداره پليس كه شهيد القسام را به دست داشتن در عمليات مسلحانه چند سال پيش در مناطق مختلف فلسطين مظنون مي دانست حادثه كشته شدن روزنفيلد را به خروج القسام از حيفا مرتبط دانست. در همان حال مستر سبايسر رئيس اداره كل پليس فلسطين به منظور تشويق اهالي روستاهاي شمال به معرفي عاملان حادثه، جوايز نقدي به مبلغ 200پوند در نظر گرفت. ولي با اين وجود القسام و مجاهدان همراه او به حركت شان ادامه دادند.
نيروهاي پليسي به وسيله سگ هاي تعقيب و اثرياب توانستند به غار محل اقامت مؤقت مجاهدان در كوه فقوعه دسترسي پيدا كنند. ولي از شناسايي محل اقامت گروه القسام عاجز ماندند. لوازم و تجهيزات گروه از جمله كارت شناسائي محمود سالم كه در ايستگاه راه آهن حيفا اشتغال داشت، در غار فقوعه جامانده بود. اسامي هشت تن از مجاهدان به شرح ذيل روي آن قيد شده بود:
1ـ شيخ عزالدين القسام.
2ـ شيخ فرحان السعدي.
3ـ محمود سالم .
4ـ شيخ نمر حسين السعدي.
5ـحاج عبدالله يوسف الزيباوي.
6ـ حسن ابراهيم الباير.
7ـ محمد يوسف محمود.
8ـ عربي البدوي.
مأموران پليس در بازرسي منازل افراد ياد شده جز نامه هاي خداحافظي چيزي پيدا نكرد . همسر فرحان السعدي در جريان بازجوئي به پليس گفت كه همسرش 12روز پيش براي انجام مراسم حج با پاي پياده به سمت حجاز حركت كرده است. در گزارشي كه اداره پليس پس از يك هفته تعقيب و جستجو تهيه كرد، آمده است كه گروه القسام دست به شورش زده اند و براي آزادي زندانيان فلسطيني از جمله زندانيان زندان نور شمس در شهر طولكرم تلاش مي كنند.
عربي البدوي يكي از بازماندگان گروه القسام در اعترافات خود چنين گفته است :روزي كه افراد گروه در غاري در ارتفاعات روستاي كفر قود استراحت مي كردند، و براي آنان نگهباني مي دادم ناگهان ناشناسي با عصاي بلندي به من نزديك شد، و خود را نگهبان زمين هاي كشاورزي روستا معرفي كرد. داستان آن مرد ناشناس را به اطلاع شيخ رساندم كه شيخ دستور داد او را رها كنم . ولي ناگهان به فكرم رسيد كه نكند او جاسوس باشد؟ ولي بيگمان آن ناشناس باور داشت كه افراد گروه القسام دزداني هستند كه تحت تعقيب مأموران پليس قرار دارند . من نيروهاي پليس را از فاصله دور در كوه هاي مقابل ملاحظه مي كردم كه در جستجوي ما بودند، ولي هنوز مكان دقيق اختفاي ما را تشخيص نداده بودند.
آنگاه شيخ عز الدين القسام به معروف الحاج جابر و محمد ابوقاسم خلف دستور داد اسلحه شان به دست گيرند ، و از خودشان دفاع كنند. با نزديك شدن نظاميان درگيري سختي ميان طرفين روي داد كه به شهادت محمد ابوقاسم خلف منجر شد و معروف الحاج جابر از صحنه درگيري عقب نشيني كرد و به حيفا بازگشت . اما پليس چگونه اطلاع يافت كه گروه مجاهدان در نزديكي روستاي كفرقود مستقر هستند؟كوهين به اين پرسش پاسخ مي دهد : روز 17نوامبر اداره پليس اطلاع يافت كه 30مسلح در غاري در نزديكي روستاي كفر قود در استان جنين پنهان شده اند. در پي دريافت اين گزارش 200 مأمور پليس از حيفا به منطقه اعزام شدند. كه نيمي از آنان به عنوان نيروي ذخيره در اداره پليس جنين استقرار يافته و بقيه نيروها عازم روستاي كفر قود شدند . هنگامي كه گروه القسام اطلاع يافتند نيروهايد پليس به آنان نزديك مي شوند 25تن آنان موفق شدند پشت درختان زيتون سنگر بگيرند . در حالي كه 3نفرشان در غار در حال خواب بودند. در نتيجه تبادل آتش محمد ابوقاسم خلف توسط پليس انگليسي كشته شد. در پي اين درگيري ها كه تا غروب آفتاب ادامه داشت و شماري از نيروهاي طرفين كشته شدند، هاوس افسر انگليسي فرمانده نيروهاي مهاجم از ترس بروز يك فاجعه ميان سربازان انگليسي دستور آتش بس صادر كرد. زيرا اين احتمال وجود داشت كه نيروهاي انگليسي به علت تاريكي هوا به طرف يكديگر تيراندازي كنند.
شامگاه آن شب شيخ عزالدين القسام و ساير همرزمانش در تاريكي شب از روستاي كفر قود به سمت روستاي شيخ زيد جائي كه شيخ سعيد حسان يكي از مجاهدان عضو گروه آنجا بود عقب نشيني كردند. عربي البدوي كه ميان راه احساس كرده بود جاسوسان تعقيب شان مي كنند از القسام خواست اجازه دهد افراد كمي استراحت كنند تا به مشكل جاسوسان هم رسيدگي نمايند.
عربي البدوي در اين باره اظهار مي دارد:به رغم تفاوت سني زيادي كه با القسام داشتم ولي ايشان به ديدگاه هايم احترام خاصي قائل بود. من با آگاهي از اينكه جاسوسان زيادي در روستاهاي منطقه گروه مجاهدان را تعقيب مي كنند، پيشنهاد كردم كه گروه به دو دسته تقسيم شود. گروهي به سمت شمال و به طرف شهرهاي حيفا و ناصره حركت كند. و در مسير خود خطوط راه آهن و تلفن انگليسي ها و يهوديان را تخريب كند و آنگاه به سمت روستاي نورس جائي كه شيخ فرحان السعدي حضور دارد پيشروي نمايد . زيرا اين دسته در آن منطقه آزادي عمل بيشتري خواهد داشت و از تعقيب جاسوسان درامان خواهد بود. گروه دوم به منطقه يعبد برود و به مجاهدان مستقر در آنجا بپيوندد. اين طرح مورد رضايت القسام قرار گرفت و بيدرنگ گروه مجاهدان به دو دسته تقسيم شد . دسته اول از 10مجاهد شكل گرفت و فرماندهي آن به عهده شيخ داود الخطاب سپرده شد.
عربي البدوي مي افزايد:دسته دوم كه شيخ شهيد فرماندهي آن را بر عهده داشت، و من هم در ميان شان بودم به سمت مناطق غرب و يعبد حركت كرد. اين دسته ضمن اينكه بارها ي سنگين از قبيل تفنگ، مهمات سرنيزه، لباس ، خوراك، و ديگر لوازم سفر حمل مي كرد در ميان راه با كمبود آب مواجه شد. از شيخ تقاضا كردم كه كمي توقف كنيم و به جستجوي آب بپردازيم شيخ پاسخ داد كه دسترسي به آب در اين منطقه امكان پذير نيست. زيرا شيخ حسن الباير كه از وجب به وجب اين منطقه شناخت دارد گفته كه فاصله نزديكترين سرچشمه آب تا اينجا حدود 10كيلومتر است . ولي با اين وصف شيخ دستور توقف داد و من و دو نفر ديگر در حالي كه نمي دانستيم بايد به كدام سمت برويم. به جستجوي آب پرداختيم . حدود 60متر از دسته دور نشده بوديم كه به صخره اي برخورد كرديم . زير صخره چاه آبي زلال وجود داشت كه ظروف خود پر كرده و به سمت همراهان خود بازگشتيم. افراد دسته پس از سيراب شدن و كمي استراحت به راه شان به سوي روستاي شيخ زيد ادامه دادند.
از روز 19نوامبر حركت گروه با دشواري هاي فراوان صورت مي گرفت. انگليسي ها با اطلاعاتي كه به دست آورده بودند اسامي افراد گروه، مسيرشان و نوع اسلحه شان را شناسائي كرده بودند. تحقيقات فشرده پليس نشان داد كه حركت اين گروه ابتدا از روستاي فقوعه آغاز شده و تا منطقه يعبد ادامه داشته است . روز 18نوامبر سال 1935پليس هشت تن از اهالي روستاي فقوعه را بازداشت و مورد بازجويي قرار داد و از تحركات گروه القسام سرنخي پيدا كرد. در همان حال دهها تن از افسران و مأموران پليس با لباس مبدل كارگران ، كشاورزان يا رفتگران وارد منطقه جنين شد ه و ميان شهروندان پراكنده شدند و به جمع اوري اطلاعات درباره مجاهدان گروه القسام پرداختند.
خبرنگار روزنامه فلسطين در توصيف اوضاع آن روز شهر جنين نوشت: شهر جنين به علت حضور انبوه نيروهاي نظامي و لباس شخصي پليس با تجهيزات نظامي شان به ميدان جنگ شباهت داشت . امروز مراسم تشيع پيكر شهيد محمد ابوقاسم خلف در شهر جنين با شكوه خاصي برگزار شد . بازرگانان و شخصيت هاي برجسته و اقشار گوناگون مردم در اين مراسم حضور داشتند. با وجودي كه مردم از هويت شهيد شناخت كافي نداشتند ولي نسبت به او به شدت ابراز همدردي كردند. اين مراسم به نوعي به تظاهرات سياسي بر ضد اشغالگران انگليسي و يهوديان غاصب تبديل شد.

شهاد القسام در يعبد

شيخ عز الدين القسام و مجاهدان همراه روز سه شنبه 19نوامبر سال 1935به روستاي شيخ زيد رسيدند و مستقيما وارد منزل شيخ سعيد الحسان شدند. بامداد چهارشنبه 20نوامبر ده ها افسر و مأمور پليس از شهرهاي حيفا، نابلس، ناصره، بيسان و طولكرم روستاي يعبد را به محاصره در آوردند . القسام به محض آگاهي از احضار اين همه نظامي به منطقه پس از اقامه نماز صبح همراه يارانش به جنگل هاي يعبد حركت كرد. گروه القسام در مسير حركت خود با دسته اي از نيروهاي پليس برخورد و به سمت آن ها تيراندازي كردند. با آغاز تبادل آتش موقعيت القسام و همرزمان او توسط نيروهاي پليس شناسايي شد و به محاصره حدود 200تن از نيروهاي انگليسي و همكاران فلسطيني شان در آمد. در ساعت شش بامداد كاپيتان رايس رئيس اداره پليس حيفا به وسيله هليكوپتر بر فراز منطقه درگيري به گشت زني پرداخت و نيروهاي پليس را در شناسائي محل استقرار گروه القسام راهنمايي مي كرد.
هنگامي كه شيخ عز الدين القسام احساس كرد نيروهاي پليس به سنگرهاي مجاهدان نزديك مي شوند به ياران خود دستور داد تا آخرين نفس مقاومت كنند و بكوشند با نيروهاي بومي فلسطيني درگير نشوند و فقط به سوي نيروهاي انگليسي تيراندازي كنند. ولي افسران انگليسي نيروهاي همكار فلسطيني را در خطوط مقدم درگيري قرار داده بودند، ضمن اينكه اين نيروها از حقيقت ماجرا و هويت كساني كه قصد دارند با آن ها بجنگند آگاهي نداشتند. درگيري هاي تن به تن تا ساعت 10بامداد ادامه يافت و شيخ عز الدين القسام در درگيري هاي حضور فعال داشت و با تفنگ و كلت كمري شجاعانه با اشغالگران مي جنگيد.
شيخ عزالدين القسام و مجاهدان همسنگر او در نبرد با اشغالگران انگليسي و صهيونيست هاي غاصب مقاومت شجاعانه و سرسختانه از خود نشان دادند، ولي بيشتر فلسطيني ها كه قول داده بودند القسام را ياري كنند، در اين جنگ نابرابر مجاهدان را تنها گذاشتند تا مظلومانه به لقاء الله بپيوندند. سرانجام در اين نبردها شيخ مجاهدان شهيد عزالدين القسام و دو تن از همرزمانش به نام هاي شيخ يوسف الزيباوي و عطيفه مصري در كوهستان هاي يعبد نزديك شهر جنين به درجه رفيع شهادت نائل آمدند. در پايان اين نبرد و تزجيرالد رئيس اداره پليس نابلس كه در درگيري با مجاهدان شركت داشت به پيكر شهدا هتك حرمت كرد در همان حال يك فلسطيني از پرسنل پليس انگليس به نام ميخائيل ابوالزلف به شهيد القسام و ديگر شهداي اين واقعه دشنام داد.

پيامدهاي شهادت القسام

شهادت مظلومانه شهيد شيخ عزالدين القسام پيامدها و بازتاب گسترده اي در سرزمين هاي اشغالي فلسطين برجاي گذاشت. در پي اين قيام خونين بيدرنگ واكنش هاي انقلابي به جنايت اشغالگران انگليسي آغاز شد و مطبوعات فلسطين نيز با ارائه تحليل و تفسيرهاي گوناگون حركت جهادگرانه جنبش القسام را ستودند. چند ماه از شهادت القسام نگذشته بود كه نيروهاي انقلابي در آغاز سال 1936و در پاسخ به اهانت و تزجيرالد رئيس اداره پليس نابلس به پيكر شهيد القسام يك بمب دست ساز در منزل او جاسازي كردند كه او هنگام انفجار در خانه نبود و از اين اقدام انقلابي جان سالم به در برد.
از سوي ديگر شهادت القسام در دل صهيونيست هاي غاصب ترس و وحشت و نگراني به دنبال داشت . اخبار و گزارش هايي كه آن روزها در مطبوعات صهيونيستي انتشار يافت صحت اين مطلب را تائيد مي كند. همراهي گسترده مردم با شهيدان همواره تاثيرات عميقي در دگرگوني روند مقاومت ملت فلسطين در برابر انگليسي ها و مهاجران يهودي داشته است . تا جايي كه اين واكنش ها نقطه عطفي مهم و تاريخي در روند مبارزات خستگي ناپذير ملت فلسطين به شمار مي رفته است.
با آغاز سال 1937انتقامگيري از قاتلان شهيد القسام ابعاد تازه تري به خود گرفت و در ميخائيل ابو الزلف يكي از عوامل شركت كننده در اين جنايت در شهر جنين به قتل رسيد. همچنين دو پليس انگليسي به ضرب گلوله مجاهدان فلسطيني كشته شدند. به هر حال مي توان شهادت القسام و شكست طرح هاي او را به دو علت جستجو كرد:
علت اول: قتل موشيه روزنفيلد كه بر خلاف خواست و اراده القسام انجام گرفت توجه پليس را به مكان استقرار انقلابيون برانگيخت و حركت شان در روستاها را به منظور بسيج هرچه بيشتر نيروي مجاهد ناكام ساخت، همچنانكه فرصت غافلگيري نيروهاي انگليسي را از دست آنان گرفت.
علت دوم : مجاهدان در اولين درگيري با نيروهاي پليس در ارتفاعات فقوعه گمان كرده بودند بانيروهاي پليسي اندكي درگير مي شوند ولي با آغاز تبادل آتش با انبوه نيروهاي مسلح و با استعداد و مجهز به انواع اسلحه روبه روشدند. اين در حالي است كه مجاهدان تعدادشان بيش از 9تن نبوده است . در بررسي جهاد و مبارزه القسام شايسته است اين سؤال مطرح شود كه آيا نبرد يعبد، نقطه پايان حركت و تلاش القسام بوده است ؟پيش از پاسخ مثبت يا منفي به اين پرسش لازم است نكات ذيل را مورد بررسي قرار داد.
1ـ گروه شهيد القسام در اين حركت انقلابي، روح متعالي اسلام اصيل را به نمايش گذاشتند. فلسطيني ها دانستند كه هدف اصلي اين گروه جهاد در راه خدا و دفاع از اعتقادات اسلامي در برابر تهاجم فرهنگي بيگانگان بوده است . مجاهدان در مسير حركت خود ميان روستاها از اقامه نمازهاي پنجگانه به طور جماعت هرگز غافل نبودند . شب هاآتش مي افروختند و قرآن تلاوت مي كردند و شيخ براي آنان حديث جهاد و شهادت روايت مي كرد . زماني كه به شهادت رسيدند يا اسير شدند، هر كدامشان يك جلد قران كريم همراه داشت . در عمامه شيخ شهيد نيز پس از شهادت يك برگ دعا به اين مضمون يافته شد:«پروردگارا در اين گامي كه برداشته ام از شر شيطان به تو پناه مي برم... در برابر قدرت و ابزارهاي آتشين كافران به قدرت تو پناه ميبرم... از شر همه دشمنان به قدرت خدا پناه ميبرم... خداوند عزيز و توانا را ستايش مي كنم و به پيامبران درود مي فرستم. از خداوند مسئلت دارم دين اسلام را پيروز گرداند».
شيخ با همراه داشتن اين دعا در ميدان جهاد قصد داشت اين پيام را به مردم برساند كه از نظر دين اسلام دعا و عمل ملازم يكديگر هستند. دعا و تفنگ نبايد از هم جداشوند. شيخ شهيد در پاسخ به فرياد يكي از فلسطيني هاي پرسنل پليس انگليس كه خواهان تسليم شدن مجاهدان شده بود پرخاشگرانه فرياد برآورد كه ما هرگز تسليم نمي شويم. ما در راه خدا و ميهن به جهاد برخاسته ايم . شيخ سپس به يارانش خيره شد و به آنان گفت با شهادت در راه خدا بميريد . ملت فلسطين اكنون اين پيام القسام را درك كرده و دربرابر زندگي خفت بار در كنار دشمنان، و مقاومت و مرگ شرافتمندانه را انتخاب كرده است.
2ـنبرد يعبد، نخستين رويارويي مسلحانه ميان فلسطيني ها و اشغالگران انگليسي از زمان اشغال اين سرزمين بوده است . در اين رويارويي اين حقيقت ثابت شد كه انگليس دشمن شماره يك و علت اصلي همه مصيبت هائي است كه بر مردم فلسطين وارد آمده است. اين رويارويي همچنين ماهيت رهبران جنبش ملي و سران احزاب سازشكار فلسطيني را كه به تفاهم و گفت و گو با انگليسي معتقد بودند زير سؤال برد. با گذشت چند روز از اين رويارويي شيخ سليمان التاجي الفاروقي سردبير روزنامه پرتيراژ الجامعه الاسلاميه طي سرمقاله اي به سران فلسطين كه تنها دنبال تأمين منافع شخصي شان هستند به شدت حمله كرد و آنان را به بي مسئوليتي نسبت به آرمان هاي ملي و بي مبالاتي نسبت به وظايفي كه خود را متولي آن ساخته اند متهم كرد. الفاروقي همچنين به نشست هاي بيهوده ائتلاف احزاب سياسي فلسطين به رياست حاج امين الحسيني مفتي قدس به شدت انتقاد كرد و نوشت : اگر سران اين احزاب گردهم مي آيند تا يادداشت اعتراض آميزي را بنويسند يا براي ديدار با مسئولان انگليسي اظهار تمايل كنند يا از وضع موجود انتقاد نمايند، همه تلاش هاي آنان به بركت اقدام شجاعانه و شيوه مبارزه جديد شهيد القسام بوده است.
ابن الوليد يكي ديگر از روزنامه نگاران فلسطيني طي مقاله اي به تشريح ماهيت استعمارگران و حال وروز امت عربي پرداخت و نوشت :شهادت شيخ عز الدين القسام و ياران پاك صفت او بهترين نشانه شكست سياست هاي دولت استعماري انگليس در فلسطين مي باشد . ابن الوليد با اشاره به تلاش انگليسي ها براي مخدوش كردن ارزش قيام و اهداف القسام افزود:هم اينك ملت با آگاهي از واقعيت قيام القسام به او خوش گمان شده و جايگاه او و ياران او را محترم و شايسته مي داند. به درستي كه رويارويي يعبد به سودآرمان منافع ملت فلسطين تمام شد، و خواب راحت استعمارگران را آشفته كرد . اين رويارويي بيش از هزاران يادداشت اعتراض آميز كارساز تر بود. سران احزاب ائتلافي وظيفه دارند در راهكارهاي خود تجديد نظر كنند . آنچه امروز براي آن ها سودمند است داشتن عزم و اراده است.
روزنامه فلسطين نيز در سرمقاله روز سه شنبه مورخ 1935/11/23قدرداني توده مردم از حركت مجاهدان قهرمان جنبش القسام را ستود و نوشت:اگر انگليسي ها گمان كرده اند كه با تكيه بر قدرت نظامي شان و مباهات به ناوگان هاي دريايي و هوايي شان مي توانند براعراب حكومت كنند و حق حيات را از ملت هاي عرب بگيرند سخت در اشتباهند.
مسخره آور اين است كه استعمارگران انگليسي همزمان با قيام القسام پايگاه بزرگ دريايي با استحكامات وسيع در بندر حيفا احداث كرده و يك ناوگان بزرگ دريايي و صدها هواپيماي جنگي در آن مستقر كرده اند. خنده آور اين است كه القسام اين همه اقدامات را از نزديك دربندر حيفا ببيند و قيام نكند . شايد سياستمداران انگليسي بگويند كه القسام در برابر سپاهيان آن ها عددي نيست ولي ما به آنان مي گوئيم كه در زمينه به زانو در آوردن فلسطيني ها شكست خورده ايد، و بدانيد كه با قيام القسام جهاد واقعي فلسطيني ها براي رهايي و دستيابي به آزادي و استقلال آغاز شده است.
3ـ اقشار گوناگون مردم سرتاسر فلسطين در برابر شهادت شيخ عز الدين القسام واكنش هاي گسترده اي نشان دادند. اين واكنش ها نشان داد كه انديشه مقاومت و شهادت در راه خدا و آزادي ميهن جايگاه خاصي در ذهن و هوش مردم اين سامان دارد. پس از شهادت القسام «يعبد»به مكتب شهادت و ايثار و فداكاري تبديل شد. به مردم انگيزه داد تا براي رهايي از استعما ر و بيعدالتي راه جهاد و شهادت را گزينش كنند. عبدالله ابومخلص با انتشار مقاله اي در توصيف تأثير معركه يعبد بر قيام همگاني ملت فلسطين كه پس از شهادت القسام آغاز گرديد نوشت : بي ترديد شهادت القسام و ياران وفادار و فداكار او نقطه عطفي در آغاز قيام و انقلاب فراگيري بود كه به مدت يكسال در سرتاسر فلسطين ادامه داشت.
اما عمر ابوالنصر نويسنده فلسطيني بر اين باور است كه انقلاب همگاني و سراسري در سرزمين هاي اشغالي فلسطين در آوريل سال 1936آغاز نشد. بلكه آغاز واقعي انقلاب را بايد روز تشييع پيكر شهيد القسام دانست . روزي كه زنان، مردان و جوانان شهر حيفا سياهپوش شدند و در نهايت غم و اندوه پيكر اين شهيد بزرگوار را به خاك سپردند. بدينسان خداوند بزرگ اراده كرد تا پيكر بي جان القسام به نماد عشق و احساس به ميهن دوستي و يادآور صحنه هاي ايثار و فداكاري و چراغ راه افراد سرگردان باشد.
بررسي نكات سه گانه فوق الذكر سخن منطقي به نظر مي رسد كه شهادت القسام در يعبد به معني نقطه پايان يك انديشه و يك جنبش، يا نقطه پايان آرمان هاي آزاديخواهانه و عدالتجويانه نيست . چه بسا القسام با شهادت خود به آرزوهاي ديرينه خود رسيد و سنگ بناي جهاد و مقاومت را در فلسطين به زمين زد. امين سعيد تاريخ نگار فلسطيني در پاسخ به ادعاهاي كساني كه قيام القسام را بيهوده عنوان كردند، و گفتند كه ياران نزديك و اعضاي جنبش پس از شهادت او پراكنده شدند تأكيد كرده است كه روند حوادث نشان داد كه جنبش القسام به صورت يك تشكيلات قدرتمند و منظم و فراگير به راهش ادامه داده و ياران و طرفداران فراواني كسب كرده است.

تشييع پيكرهاي شهدا در حيفا

مراسم تشييع پيكرهاي شهداي يعبد در شهر حيفا به رغم مخالفت مقامهاي انگليس با شكوه بيسابقه اي برگزار شد. ضمن اينكه شهادت القسام توده فلسطيني را اندوهگين و عزادار ساخت، در عين حال در دل اشغالگران انگليسي و يهوديان غاصب ترس و نگراني ايجاد كرد. بگونه اي كه اين ترس و وحشت در مطبوعات صهيونيستي آن روز كاملا نمايان بود. از سوي ديگر موج همبستگي مردمي با شهيدان راه آزادي و استقلال فلسطين تأثير ژرفي در دگرگوني روند مبارزه ميان فلسطيني ها و صهيونيست ها برجاي گذاشت . بي ترديد واكنش هاي مردمي به شهادت القسام در آن مرحله سرنوشت ساز از تاريخ مبارزات ملت فلسطين، نقش بسزايي در پايه گذاري مبارزاتي به شكل نوين و سازمان يافته داشته است.
به هر حال پيكرهاي القسام، الزيباوي و المصري از جنگل هاي يعبد به ميدان اصلي روستا انتقال داده شد تا مأموران پليس حيفا از راه برسند و اين پيكرهاي را تحويل گرفته و به حيفا انتقال دهند . ساعت 14يك خوردو نظامي با پنج سرنشين به فرماندهي نوري العبوشي از نيروهاي محلي پليس وارد يعبد شد و پيكرهاي شهدا را تحويل گرفت. مقام هاي انگليسي كه انتظار واكنش اهالي مناطق شمالي فلسطين را نداشتند به پليس دستور دادند پيكرهاي شهدا را تحويل بازماندگان شان در شهر دهند. مقام هاي انگليسي به اداره پليس حيفا توصيه كرده بودند كه پيكرهاي شهدا را به دو شرط تحويل بازماندگان شان دهند. شرط اول مراسم تدفين رأس ساعت 10صبح روز 195/11/21آغاز شود. شرط دوم مراسم از منزل شيخ عزالدين القسام آغاز و در قبرستان روستاي «بلد الشيخ» پايان يابد. اين دو شرط به اين دليل بود كه مردم اجازه تشييع شهدا در داخل شهر را نداشته باشند.
پيش از تشييع پيكرهاي شهدا، اكرم زعيتر از سران حزب الاستقلال در شهر نابلس و رشيد الحاج ابراهيم و صبحي الخضره از شخصيت هاي برجسته اين حزب در حيفا با يكديگر تماس گرفته و به توافق رسيدند كه مراسم تشييع بگونه اي كه شايسته جايگاه شهدا باشد برگزار شود. از سوي ديگر اكرم زعيتر بيانيه شديد اللحن و مهمي در روزنامه الجامعه الاسلاميه منتشر كرد و از اقشار مختلف مردم و رهبران احزاب سياسي خواست در مراسم تشييع پيكر القسام و همرزمان او شركت نمايند. در اين بيانيه آمده بود : فردا در مراسم تشييع پيكر صاحب فضيلت و استاد برجسته شيخ عزالدين القسام رئيس انجمن جوانان مسلمان حيفا و امام جمعه و خطيب مسجد جامع اين شهر و همرزمان او كه در يعبد به شهادت رسيدند شركت كرده و آنان را خاكسپاري مي كنيم. من امروز سران احزاب و رهبران سياسي فلسطين را به شركت در اين مراسم دعوت مي كنم. نحاس پاشا رهبر مصر و سران احزاب سياسي آن كشور روزانه در مراسم تشييع پيكر شهدا پيشاپيش مردم حركت مي كنند. آيا رهبران سياسي و جوانان فلسطين در مراسم تشييع پيكر اين عالم ديني و همرزمان با ايمان او شركت خواهند كرد ؟
پيكرهاي شهدا ساعت 19روز 1935/11/20به حيفا انتقال داده شدند. توده مردم براي عرض تسليت به شكل گروهي به خانه شهيد شيخ عزالدين القسام و ساير شهدا مي آمدند . انجمن جوانان مسلمان جلسه اضطراري تشكيل داد، ولي هيچ مأمور پليس جرأت حضور در آن را نداشت. پس از اين جلسه عده اي از جوانان به منزل القسام رفته و يك گروه پيشاهنگي به عنوان گارد احترام تشكيل دادند . فرداي آن روز شهر حيفا يكپارچه تعطيل شد . ادارات، مغازه ها، رستوران ها همه اعتصاب كردند . گروهي از مردم با حضور در خانه هاي شهيد يوسف عبدالله الزيباوي و عطيفه المصري پيكرهاي آندو را به منزل شهيد القسام انتقال دادند . حدود ساعت 10بامداد پيكرهاي شهدا به طرز باشكوهي به مسجد جامع شهر انتقال داده شد. آن روز شيخ يونس الخطيب قاضي پيشين مكه مكرمه پس از امامت نماز ظهر در حضور هزاران سوگوار از مقام شامخ شهدا تجليل به عمل آورد.
اكرم زعيتر در توصيف مراسم تشييع با شكوه شهداي اولين قيام مردم فلسطين نوشته است :قلم از توصيف اين صحنه ناتوان است. هزاران تن از مردم در حالي كه پيكر شهدا را به دوش داشتند يكصدا فرياد الله اكبر ..الله اكبر سرمي دادند. صداي گريه و مويه زنان از پشت بام ها و پنجره ها به گوش مي رسيد. از ميان جمعيت كسي فرياد انتقام ...انتقام سر مي داد و هزاران تن از مردم سوگوار پشت سر او يكصدا فرياد انتقام ...انتقام را تكرار مي كرد . شركت كنندگان اين مراسم در يك حماسه بي نظير و با سردادن شعارهاي انقلابي زمين را زير پاي خود تكان مي دادند. در جريان مراسم تشييع زدوخوردهايي ميان مردم با نيروهاي انگليسي روي داد كه در نتيجه آن دو افسر پليس حيفا به نام هاي مستر جيمز و مستر رينگ زخمي شدند. قطاري كه سرنشينان آن يهوديان بودند و از حيفا عازم شهرك صهيونيست نشين كريات حاييم بود مورد حمله قرار گرفت. پليس از بيم گسترش خشم عمومي و امكان حمله به شهرك صهيونيست نشين يا جور نيروهاي كمكي در آنجا مستقر كرد . در اين زدوخوردها يك سرباز انگليسي با باتوم جمجمه يك شهروند فلسطيني را شكافت كه توسط مردم به بيمارستان انتقال يافت.
قرار بر اين بود كه مراسم تشييع تا خانه شيخ شهيد ادامه يابد و پيكرهاي شهدا از آنجا با خودرو به قبرستان بلد الشيخ كه پنج كيلومتر با شهر فاصله داشت انتقال داده شود . اما مردم انقلابي با اين تصميم مخالفت كرده و پيكرهاي شهدا را تا قبرستان بلد الشيخ تشييع و با لباس هاي خونين به خاك سپردند. فقط كفش و جوراب شهيد القسام را از پاي او بيرون آوردند. خيريه فخرالدين نوه شهيد القسام در اين باره نقل كرده است كه پدرش جوراب ها را در ظرف شيشه اي قرار داده و هر روز پس از اقامه نماز صبح و تلاوت قرآن جوراب هاي عطر آگين پدر را مي بوسد. تصور كنيد كه مردم چگونه پيكرهاي شهدا را با همان لباس خونين شهادت به خاك سپردند. تشييع پيكرهاي شهدا از حيفا تا قبرستان بلد الشيخ سه ساعت و نيم طول كشيد.
فرداي آن روز مستر سبايسر رئيس اداره كل پليس انگليس در فلسطين با ارسال تلگرامي براي ستوان بار كرمعاون اداره پليس منطقه حيفا و افسران و مأموران انتظامي از بردباري و خويشتنداري آن ها نسبت به عكس العملهاي مردم عزادار در حين تشييع پيكرهاي شهدا تشكر و قدرداني كرد. اين در حالي است كه مستر جيمز معاون رئيس پليس و مستر رينگ بازرس كل پليس به خاطر مصدوميتي كه در جريان زد و خورد با مردم داشتند چند روز در خانه بستري بودند. چهار جوان فلسطيني نيز به اتهام پرتاب سنگ به سوي افراد و مراكز پليس هنگام تشييع شهدا باز داشت شدند.
همزمان با تشييع پيكرهاي سه تن از شهدا در حيفا، پيكر شهيد سعيد الحسان در روستاي يعبد نيز با شكوه خاصي و با شركت اهالي روستاهاي اطراف تشييع و به خاك سپرده شد. اهالي روستاهاي اطراف جنين آن روز را تعطيل نموده و همگي در مراسم تشييع اين جوان شهيد شركت كردند.گفته شده كه چهارصد تن از زنان روستا همچنين در اين مراسم حضور داشتند. اهالي شهر جنين نيز با آگاهي از عضويت شهيد سعيد الحسان در جنبش القسام تصميم گرفتند بارگاه مناسبي براي او برپا كنند. بر اين اساس كميته اي متشكل از شخصيت هاي خيرخواه جنين، مأمور جمع آوري كمك هاي مردمي براي ساخت بارگاه شدند.

برپايي نماز ميت بر اروا ح شهدا در سرتاسرفلسطين

احساس حزن و اندوه براي از دست دادن شهداي جنبش القسام ، شهرها و روستاهاي فلسطين اشغالي را فرا گرفت. بگونه اي كه اين حادثه تأثير بسيار عميقي ميان فلسطيني ها صرفنظر از تفاوت مذهبي و گرايشات سياسي شان داشت. در شهر نابلس از روز 1935/11/21عزاي عمومي اعلام شد و عده اي از شخصيت هاي برجسته و جوانان اين شهر براي شركت در مراسم تشييع پيكر شهداء به حيفا رفتند . از مئذنه هاي مساجد شهر آيات كلام الله مجيد پخش شد، در پايان مراسم نماز جمعه براي روح شهدا نماز ميت اقامه گرديد. اين در حالي است كه خبر شهادت القسام و ياران او از طريق مساجد به مردم اعلام شده بود.
در شهر صفد در شمال فلسطين اشغالي نيز عزاي عمومي اعلام شد، و مردم با حضور در مساجد شهر نماز ميت اقامه كردند. از لحظه اي كه مردم شهر الخليل از شهادت شيخ القسام خبردار شدند حزن و اندوه سراسر شهر را فراگرفت . هنگام برپايي نماز جمعه در حرم ابراهيم الخليل و ساير مساجد شهر براي شهداء نماز ميت خوانده شد. روز 1935/11/23شخصيت هاي شهر الخليل تصميم گرفتند هيئتي را براي تسليت شهادت محمد ابوقاسم خلف به شهر حلحول اعزام نمايند. در همين حال با انتشار خبر شهادت القسام غم و اندوه وصف ناپذيري سراسر شهر قدس را فراگرفت . جمعيت انبوهي براي شركت در نماز ميت در مسجد الاقصي و ساير مساجد شهر حضور يافتند . نماز ميت در شهر قلقيليه و روستاي بني صعب نيز اقامه گرديد.
خبر شهادت القسام از طريق بلندگوي مسجد جامع يافا به آگاهي مردم رسانده شد، و از آنان دعوت به عمل امد در نماز ميت شركت نمايند. شيخ فوزي اليافي امام جمعه يافا جزئيات نبرد يعبد ميان گروه القسام و اشغالگران انگليسي را براي نمازگزاران تشريح كرد و خاطر نشان ساخت كه اين شهدا جايگاه خاصي نزد خداوند متعال دارند
خبرنگار روزنامه الجامعه الاسلاميه در يافادر توصيف عكس العمل اهالي شهر نسبت به شهادت القسام نوشت :چهره هاي غمزده ، رنگ هاي پريده و قلب هاي نگران، نشانگر عمق فاجعه اي است كه ملت فلسطين دچار آن شده است. باشگاه هاي اجتماعي و انجمن هاي فلسطيني به رغم اختلاف فكري و گرايش هاي سياسي و مذهبي شان كار و زندگي شان را رها كرده و درباره ويژگي هاي اخلاقي شهيد بزرگوار شيخ عزالدين القسام بحث مي كردند. خبرنگار اين روزنامه از ظهر طولكرم نيز گزارش دا د كه اهالي شهر درباره اين شهيدان گرانقدر و شيوه فداكاري شان در راه نجات ميهن بحث مي كنند. خبرنگار ديگري در صفد اظهار داشت كه انگليسي ها اگر چه القسام را به شهادت رساندند اما هرگز نخواهند توانست روح بلند او را از اين ملت دور كنند.
در شهر غزه در جنوب فلسطين نيز خبر شهادت القسام و همرزمان او از طريق بلندگوي مسجد جامعه به مردم ابلاغ شد، و توده مردم در مراسم سوگواري ايشان شركت كردند. بسياري از مردم با آفرينش صحنه هاي بسيار زيبا، نوزادان خود را القسام ناميدند. سعيد عزيز عيسي نخستين شهروند غزه بود كه نوزادش را عز الدين نامگذاري كرد.
در پي انتشار خبر شهادت القسام و دسته اي از ياران وفادار او در يعبد، از طريق بلندگوهاي مساجد دمشق پايتخت سوريه مردم در غم و حسرت فرو رفته و با ملت فلسطين ابراز همدردي كردند. مردم سوريه كه القسام را فرزند اين سرزمين مي دانستند با حضور در مساجد براي ارواح پاك شهدا نماز ميت اقامه كردند. در روستاي جبله زادگاه القسام در شمال سوريه نيز مراسم بزرگداشت با شكوهي برگزار گرديد.

همبستگي با خانواده هاي شهدا

چند روزي از شهادت اين ستاره هاي درخشان نگذشته بود كه انجمن هاي اسلامي و نهادهاي اجتماعي و سياسي در شهرها و روستاهاي فلسطين كار همياري با خانواده هاي شهدا را آغاز كردند. در اين فعاليت هاي مردمي، حزب العربي فلسطين وابسته به حاج امين حسيني مفتي قدس، روزنامه هاي الدفاع و الجامعه الاسلاميه، حزب كنگره جوانان شاخه حيفا، شعبات مختلف انجمن جوانان مسلمان، جمعيت هلال احمر حيفا، با شگاه هاي ورزشي و پيشاهنگي، اتحاديه هاي كارگري و دانش آموزي مدارس حيفا در اين همياري مردمي شركت كردند. افزون بر آن شيخ يونس الخطيب مفتي پيشين مكه مكرمه، مصطفي العوري قاضي شرع شهر طولكرم ، و اكرم زعيتر از شخصيت هاي سرشناس حزب الاستقلال درچارچوب اين همياري حضور فعال داشتند.
حزب العربي با انتشار بيانيه اي از همه دفاتر خود در سرتاسر فلسطين دعوت به عمل آورد به منظور حمايت از خانواده هاي معظم شهدا در اين همياري مردمي شركت نمايند . در شهر يافا نيز به منظور سازماندهي و نظارت بر تلاش هاي مردمي براي همياري خانواده شهدا ستادي متشكل از شخصيت هاي برجسته شهر تشكيل گرديد. در حيفا نيز كميته اي به رياست رشيد الحاج ابراهيم مدير بانك العربي و دوست صميمي القسام تشكيل گرديد. تا اوائل فبريه سال 1936مبلغ قابل ملاحظه اي در حدود 767پوند فلسطين به منظور همياري خانواده هاي شهدا جمع آوري شد. مطبوعات فلسطين به منظور زنده نگه داشتن ياد و خاطره شهداي جنبش القسام، و همياري خانواده هاي آنان، پيشنهاد كردند اولين روز عيد فطر به نام روز شهيد القسام نامگذاري شود . و اين پيشنهاد مورد قبول همه محافل و شخصيت هاي فلسطيني قرار گرفت مردم فلسطين در آن سال از برگزاري مراسم شادماني و جشن هاي عيد فطر خودداري كردند.
احزاب سياسي و هيئت هاي مردمي نيز به نشانه ابراز انزجار از سياست هاي انگليس در فلسطين از جمله به شهادت رساندن القسام از مردم خواستند از پرداخت ماليات به دولت دست نشانده در آن سال خودداري كنند. ابراهيم الشنطي سردبير روزنامه الدفاع در توصيف حال و هواي شهر نابلس در اولين روز عيد فطرسال شهادت القسام نوشت: درروزعيد فطر از شهر نابلس مي گذشتم. دانش آموزان و نوجوانان را ديدم كه از شركت در اماكن تفريح و سرگرمي روز عيد رويگردان بودند. در اين شهر با صحنه هاي زيبايي برخورد كردم. نوجوانان باندهايي روي پيشاني خود قرار داده بودند كه روي آن چنين نوشته شده بود:«ياد شهيد القسام را گرامي بداريد». اين صحنه ها اوج همبستگي با شهدا و اوج همياري با خانواده هاي آنان را مي رساند.

مراسم اربعين شهادت القسام

در مراسمي به مناسبت اربعين شهادت شيخ عز الدين القسام و پنج تن از ياران وفادار او در مناطق مختلف فلسطين برگزار گرديد، سخنرانان به تأثير خون شهدا در باروري نهضت اسلامي و حركت رهايي بخش مردمي در رويارويي با اشغالگران انگليسي و يهوديان غاصب اشاره كردند. رشيد الحاج ابراهيم كه به نمايندگي از سوي انجمن جوانان مسلمان سخن مي گفت وفاداري به راه القسام و همرزمان شهيد او را يك وظيفه ديني و ملي دانست . او با اشاره به اينكه القسام چند سال رياست انجمن جوانان مسلمان را بر عهده داشته و راهكار و مسير اين انجمن را ترسيم كرده است، اين مراسم در راستاي پاسداري از نام و ياد و ارج نهادن به اهداف ارزشمند او مبني بر تقويت حس مقاومت و شهادت و آزادي خواهي برگزار شده است. الحاج ابراهيم شهادت القسام را واكنشي طبيعي به سياست هاي يهودي كردن فلسطين توسط دولت استعمار گر انگليس تعبير كرد.
سليمان الفاروقي سردبير روزنامه الجامعه الاسلاميه نيز طي سخناني با تجليل از مقام شامخ القسام در ميان ملت فلسطين، ديگران را به پيروي از راهكارهاي اين شخصيت فداكار فرا خواند و تأكيد كرد كه القسام آرمان فلسطين را از چارچوب حرف به ميدان عمل منتقل كرد. الفاروقي به مجلس شوراي ملي فلسطين كه مركزيت آن در قدس قرار دارد به شدت حمله كرد و خطاب به اعضاي آن گفت كه كار و تلاش شان بيهوده و هيچ مشكلي را حل نمي كند و شايسته است مانند القسام عمل كند.
عوني عبدالهادي رئيس كانون و كلاء فلسطين نيز در سخناني تأكيد كرد كه شيخ عز الدين القسام به منظور فراهم نمودن شرايط زندگي آزاد و مستقل براي شما فلسطيني ها، زندگي راحت در حيفا را كنار گذاشت و به كوه هاي صعب العبور صعود كرد تا شما با عزت و كرامت زندگي كنيد. برتري انسان به ميزان دانش و هنر اوست. نشانه فضيلت انساني، دانايي و هنرنمايي انسان است. و اولين فضيلت انساني، فداكاري براي نجات ديگران است. در زندگي امروز، سعادت و زيبائي مطلق وجود ندارد . خداوند القسام را بيامرزد كه پيكار را با شهادت در آميخت و مرگ شرافتمندانه را بر زندگي ننگين ترجيح داد.
اكرم زعيتر نويسنده سرشناس فلسطيني طي سخناني آتشين به دولت دست نشانده انگليس و سياست يهودي كردن فلسطين به شدت حمله كرد و اظهار داشت : در اين مراسم باشكوه مي خواهيم به سمع استعمارگران برسانيم كه حاضريم در راه آزادي و نجات ميهن كشته شويم. البته تفاوت ما و القسام اين است كه او چگونه مردن و چگونه به بهشت رفتن را شناخت. او خواسته ها و اراده ملت را به بهترين شكل بيان كرد. حضور شكوهمند و گسترده مردم در مراسم تشييع و خاكسپاري و اربعين شهيد القسا م گوياي اين واقعيت كه ملت فلسطين به شهداي گرانقدر خود ارج مي نهد.
آنگاه ابراهيم الشنطي سردبير روزنامه الدفاع پشت تريبون قرا گرفت و با ايرا د سخنان زيبايي خطاب به مردم حاضر در مراسم گفت :يعبد نشانه خشم ماست...انتقام خون شهداي يعبد را از دشمنان مي گيريم.... ما حسين (ع) داريم...ما كربلا داريم...يعبد دانشگاه انسان سازي ماست ...شهيدان يعبد چون القسام پيشوايان ما هستند...
احمد الشقيري نيز با انتقاد از موضع سازشكارانه مجلس شوراي قانونگذاري فلسطين اظهار داشت : در ماهيت استعمارگران انگليسي خيرخواهي براي ملت ما وجود ندارد. شيخ شهيد و همرزمان او قاتل نبودند تا به ادعاي واهي اخلال در امنيت عمومي 200نظامي براي قتل آنان بسيج كنند. اكنون اين شهيدان قهرمان فلسطين، در جوار رحمت الهي قرار گرفته اند. استعمارگران به منظور مخدوش كردن چهره اين قيام مردمي مدعي شدند كه كمونيست ها القسام را استخدام كرده اند. انگليسي ها درو غ گفته اند. اهداف و انگيزه هاي قيام القسام شرافتمندانه بوده است. انگليسي ها بهانه اي براي باورنكردن وعده هاي دروغين آن ها باقي نگذاشتند. به همان اندازه كه به قدرت هاي بزرگ مشكوك و مظنون هستيم به انگليس هم مشكوك و مظنون هستيم . رويدادهايي كه پس از شهادت شيخ عزالدين القسام و ياران خداجوي او در سرزمين فلسطين اتفاق افتاد نشان داد كه اين قيام زمينه ساز قيام هاي فراگير و همگاني بوده كه حدود دو ماه پس از شهادت او در يعبد در سال 1936آغاز شد و تا پايان سال 1939ادامه داشت. بي ترديد عمق تأثيرگذاري حركت جهادگرانه و مبارزات خستگي ناپذير شهيد القسام در سخنان و گفتارهاي رهبران جنبش هاي اسلامي و ملي فلسطين به روشني هويداست.

واكنش صهيونيست ها

محافل صهيونيستي و مهاجران يهودي فلسطين خرسندي خود را نسبت به شهادت شيخ عز الدين القسام و گروهي از مجاهدان به دست اشغالگران انگليسي پنهان نكرده و اين اقدام را ستودند. روزنامه هاي صهيونيستي در آن مرحله همچون هايردن، داوار، آرتس، هابوكر، و پالستاين پست با آب و تاب بيسابقه اخبار نبردها بين مجاهدان گروه القسام و نظاميان انگليسي را لحظه به لحظه پيگيري نموده و اين نبرد را در نتيجه كشته موشيه روزنفيلد در اطراف جنين و به قتل رسيدن تعدادي از مهاجران يهودي در مناطق شمالي فلسطين عنوان كردند.
مطبوعات صهيونيستي در پوشش خبري اين نبرد كوشيدند از موضع پليس انگليس دفاع كنند و انقلابيون را گروهي دزد و راهزن معرفي كردند. محافل صهيونيستي نيز با انتشار بيانيه هايي با استفاده از تعابير زشت شهيد القسام و يارانش را تروريسم خواندند و مدعي شدند كه افراد القسام پيشينه خوبي نداشتند. برخي از اين مطبوعا ت نوشتند كه القسام حدود 12سال در تعقيب پليس فرانسه در سوريه بوده است. هدف صهيونيست ها از پخش چنين ياوه گويي ها تلاشي به منظور كاستن از ميزان محبوبيت و پايگاه مردمي القسام و همرزمانش در افكار عمومي فلسطيني ها بوده است.
البته نبايد فراموش كرد كه انتشار تحليل هاي منطقي و گزارش هاي مستند در مطبوعات عربي زبان كه واكنش هاي خشمگينانه فلسطيني ها نسبت به جنايت انگليسي ها را به همراه داشت به ايجاد ترس و نگراني در دل يهوديان دامن زد. آدون ديزنكوف رهبر صهيونيستي هاي افراطي در تل آويو در اعتراض به برخورد مطبوعات فلسطيني با جريان شهادت القسام، با نمايندگان دولت دست نشانده انگليس جلسه تشكيل داد و گروه القسام را تروريست توصيف كرد. بيشتر روزنامه هاي صهيونيستي در واكنش به حركت انقلابي شهيد عزالدين القسام مدعي شدند كه فلسطينها با آتش بازي مي كنند و روشن نيست كه اين بازي تا چه زماني ادامه خواهد يافت؟مطبوعات صهيونيستي با طرح اين پرسش ها كه چرا دولت انگليس بايد در برابر اقدامات تحريك آميز فلسطيني ها بي تفاوت باشد؟آيا كميسارياي انگليس تفنگ القسام را كه به سمت انگلستان نشانه رفته است ملاحظه نمي كند؟آيا با انگليس كه اعراب را از بندگي دولت عثماني نجات داد بايد فلسطيني ها اينگونه برخورد كنند؟آيا يهوديان نبايد با هر وسيله اي كه شده از خودشان دفاع كنند؟.*

تهيه كننده و مترجم: حسن خامه يار
شاهد ياران شماره 55
انتهاي پيام/ز
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده