نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / محسن طاهریان / متن / وصیت نامه / وصیتنامه

بسمه تعالی

" والذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تنزل علیهم الملائکه و لانخافوا و لاتحزنوا و لابشروا لتی ان کنتم توعدون ".

" آنان که گفتند پروردگار ما الله است و بر این عقیده استقامت نمودند فرشتگان رحمت بـر آنان نازل گشت و گفت نترسید و غم نخـوریـد آن وعده ای که خداونـد بـر شما داده مـژده بـر شما باد ". ( قرآن کریم )

با درود و سلام بر مهدی موعود منجی انسانهای عالم بشریت و با درود و سلام بر یگانه ابر مرد تاریخ خمینی بت شکن و با سلام بر تمامی شهیدان اسلام از کربلای حسین تا کربلای ایران وصیت نامه خود را آغاز می کنیم.

اینجانب محسن طاهریان فرزند غلامعلی با چشمی باز و اراده ای خالص گام در این راه نهاده و خداوند تبارک و تعالی را شاهد می گیرم که هیچکس در رفتن من به جبهه نقشی نداشته است و فقط جهت رضای خالق یکتا به جبهه رفته ام تا ادامه دهنده راه شهیدان بوده و همچنین لبیک گوینده به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان امام امت باشم.

خدایا تو خود شاهدی که شغل من چیز دیگری است و تو گواهی که من چقدر دوستار این هستم که بیش از پیش از جبهه حاضر باشم. ولی تا به حال بسیاری از مشکلات زندگی من را از اجرای این کار منع می کرده است. خدایا از تو سپاسگزارم که برای دومین بار این لطف و عنایت خودت را نصیب من کردی تا بار دیگر در جبهه نبرد حق بر علیه باطل حضور یابم. بارالها تو خود می دانی که من لحظه ای به جبهه آمده ام که مادرم در خانه بستری است ولی رفتن من به جبهه را بر ماندن در خانه ترجیح داده ام. سبحانا من در لحظه ای گام در جبهه نبرد نهاده ام که مادرم در وضعیت وخیمی قرار دارد و او هم از رفتن من به جبهه جلوگیری می کرده است خدایا تمام معلولین و مجروحین انقلاب و بیماران اسلام را شفای عاجل عنایت بفرما و مادر من را هم شفا عنایت کن تا در نبودن من در خانه با سلامتی خود هیچ ناراحت نباشد.

پروردگارا رفتن من به جبهه چندین دلیل و برهان داشته است که برای روشن شدن بحث چندین دلیل را یادآور می شوم. هدف کلی من از رفتن به جبهه نبرد این است که می خواهم بدین وسیله به ندای امام حسین لبیک گفته باشم و بتوانم با رفتن خود به جبهه از این آب و خاک میهن اسلامی خود دفاع کرده و قرآن مجید را که از جانب خداوند تبارک وتعالی به محمد (ص) نازل شده است را یاری دهم و اسلحه به خاک افتاده شهیدان اسلام را که در جبهه های نبرد به شهادت رسیده اند را برداشته و با اراده ای استوار به راه آن پاکان ادامه دهم تا هم اینکه خون این شهیدان پایمال نشود و هم اینکه هرچه سریعتر بتوانیم پیروزی نهائی را بدست آوریم.

پدر جان : امیدوارم که حال شما خوب بوده و باشد و امیدوارم وقتی که خبر شهادت من به شما رسید هیچ ناراحت نشوید بلکه خوشحال شوید تا دشمنان کوردل بفهمند که ما از شهید دادن هیچ واهمه ای نداریم و خم به ابرو نیاورید چرا که روح من آزرده می شود و به غیر از اینها ناراحتی شما و گریه و زاری شما موجب می شود که دشمنان و منافقین اسلام و انقلاب از این منظره سوءاستفاده های زیادی ببرند و برای این انقلاب الهی توطئه کنند.

پدر جان خود آگاهم که چه اندازه شما را اذیت و آزار داده ام و خود آگاهم که چقدر در خانه دل شما را درد می آوردم تا جائی که شما مرا نفرین می کردید و پدر جان خود آگاه و باخبرم که خدای ناکرده چقدر شما را به باد مسخره می گرفتم. پدر جان نمی دانم با چه زبانی از شما حلالیت بطلبم. خداوندا از تو تقاضا دارم که پدرم را از سر من راضی و خشنود بگردان و از تو پدر عزیز می خواهم که مرا از ته قلب بخشیده باشی تا در روز محشر در نزد پروردگار خویش رو سفید باشم.

تقاضای مهّمی که از تو پدر خودم می خواهم این است که پدر جان سعی کن تا در راه اراده و ایمان خودت پایدار و مقاوم باشی و با حقه بازی های بچه گانه منافقان کوردل اسلام از اراده و ایمان خود به خدا و اسلام برنگردی و سست اراده نشوی. پدر جان خواهشمندم که وقتی شما در شب برای چند بار از خواب بیدار می شوید برای ظهور هرچه سریعتر امام زمان (عج) و همچنین برای سلامتی امام امت و رزمندگان اسلام و برای سلامتی تمامی خدمتگزاران به اسلام از رئیس جمهوری و امام تا مقامات پائین دعا کنی که انشاء الله دعاهای شما تمامی مردم ایران زمین مستجاب خواهد شد مخصوصاً در این لحظاتی که رزمندگان پی در پی دشمنان اسلام را عقب می رانند و حتی چندین کیلومترها از خاک سرزمین دشمن را برای دفاع از اسلام گرفته اند.

و اما تو ای مادرم : ای دّر و زمرد گرانبهای من ای کسی که بعد از خدای منان مهربان ترین مهربانها هستی چگونه با تو صحبت کنم با این زبان الکنم با تو چند کلمه ای وصیت می کنم. ای که تو می خواستی لحظه ای از تو دورنشوم و می خواستی که محسنت را داماد کنی ولی به خدا ناراحت نباش که محسنت داماد شد و همان رگبار مسلسل در جبهه به مانند نقلهایی بود که در شب عروسی بر سر محسنت می خواستی بریزی ریخته شد و کسی که خطبه ام را خواند رزمندگان اسلام بودند.

مادر جان می دانم که در زندگی چقدر برایت فرزند بدی بوده ام چقدر در زندگی ترا زجر داده ام. آن کسی که از شب تا صبح از من حراست می کرد مادرم بود و آن کسی که لباس نو هر روز به من می پوشاند مادرم بود و آن کسی که مرا استحمام و تمیز می کرد مادرم بود و آن کسی که حرف زدن را به من یاد داد مادرم بود و آن کسی که هر روز مرا به بازی و تفریح می برد مادرم بود و آن کسی که هر روز او را اذیت و آزار می کرد من بودم مادر جان مرا حلال کن و هیچ ناراحت نباش که چرا فرزندت شهید شده است و اگر به امید خدا لیاقت شهادت نصیب من شد و اگر جنازه ام به دست شما نرسید هیچ ناراحت نشوید.

و اما شما برادرانم : ای برادرانی که شاید در تمام زندگی خودم خدمتگزار شما بودم و هیچگاه بد شما را نمی خواسته ام و همیشه برای شما دعای خیر می کردم از شما عاجزانه می خواهم که تا آنجا که در توان دارید به رزمندگان اسلام کمک کنید چه از نظر مالی و چه از نظرجسمانی.

ای برادرانم از شما خواستارم که مبادا در شهادت من ناراحت شوید و گریه زاری کنید برادرانم بجای گریه و زاری بهترین کار این است که جای من را در جبهه های نبرد پر کنید و اسلحه به خاک افتاده مرا بردارید و با دشمنان اسلام مردانه بجنگید و تا آنجا که می توانید مخلص باشید و در کارهایتان خدا را در نظر داشته باشید و مبادا کاری را برای غیر خدا و یا خدای ناکرده برای مقداری پول ناچیز انجام دهید و هرگاه کارهایتان خالصانه برای خدمت به اسلام بود و خالصانه برای رضای خدا کار کردید مطمئن باشید که پروردگار اجری دنیوی و اخروی به شما عطاء خواهد کرد.

و شما ای خواهرانم امیدوارم که خودتان حجاب اسلامی خودتان را حفظ کرده باشید و خواهید کرد این را بدانید که حجاب و سیاهی چادر تو کوبنده تر و برنده تر از خون سرخ ما در مقابل منافقان و دشمنان اسلام است کارایی بهتر دارد از شما می خواهم که اخلاق اسلامی را حتماً رعایت کنید و کاری کنید که نزد شوهران خود به مانند فاطمه (ع) نمونه باشید. و در زندگانی خود زینب کبری سلام الله و راهنمای خود قرار دهید. انشاء الله.

و در آخر اگرچه زبانم قاصر است که پیامی به شما امت مبارز و همیشه در صحنه بدهم شما ای که بهترین میوه های خود را عازم جبهه های نبرد کرده اید و شما ای خانواده های شهید داده که بهترین جوانهای خودتان را به جبهه جنگ فرستاده اید که به لقاءالله پیوسته اند ولی برای یادآوری و تفکر چند مسئله را با شما در میان می گذارم :

اول اینکه شما را به الله سوگند می دهم که هیچگاه و در هیچ مواقع امام و ولایت فقیه را تنها نگذارید تا آنجا که فرصت دارید و می توانید آنها را دعا کنید.کمک به رزمندگان اسلام را فراموش نکنید جبهه ها تا حدودی به نیازهای مالی و جسمی شما ملت غیور و مبارز نیاز دارد هرچند که از اوایل جنگ تاکنون هم کمک کرده اید اگر کمکهای شما نمی بود امکان داشت خدای ناکرده این جنگ به نفع اسلام به پیروزی نرسد.

با این زبان الکنم منتهای تقاضا را از شما دارم که در تشییع جنازه شهداء شرکت کنید و همچنین نمازجمعه و سنگر مساجد را ترک نکنید که دشمنان اسلام از همین مساجد و نمازها و وحدت شما می ترسند و به لرزه افتاده اند.ای ملت مبارز و دلاور سمنان مبادا از فرزندان خود برای رفتن به جبهه جلوگیری کنید که در روز قیامت در نزد خدا مسئولید و شما ای جوانان مبادا در رختخواب بیماری و ذلت بمیرید که حسین (ع) و 72 یارانش در میدان جنگ به شهادت رسیدند.

خدایا ، خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی (عج) خمینی را نگهدار.

از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزا.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

محسن طاهریان