نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / ویسمراد باسی موسی / متن / زندگی‌نامه / زندگینامه
بسم الله الرحمن الرحیم
زندگینامه شهید ویس مراد باسی موسی فرزند بابامراد
شهید ویسمراد باسی موسی در تاریخ اول اسفند سال پنجاه در روستای سوران شیرعلی واقع در شهرستان اسلام ابادغرب دیده به جهان گشود نام پدر او بابامراد و نام مادرش شیهده حالیه بود او در سن شش سالگی در مدرسه ابتدایی سوران ثبت نام نمود و کلاس اول مدرسه را شروع کرد و درس می خواند و کلاس ها را تا چهارم هر سال با موفقیت پشت سر می گذاشت و به علت مشکلات و خرج و مخارج زندگی به شهرستان اسلام ابادغرب کوچ نمودند و خانه ای در یکی از محله های شهرستانی اجاره نمودند به علت گرانی اجاره نبود در آمد و پیری و ناتوانی پدر در امور معاش زندگی شش هفت نفره شهید ویسمراد اقدام به ترک تحصیل نمود و به دنبال کار در این شهر عظیم گشت تا یکی بنام محمدی که نانوایی داشت روزی 50 تومان به او داده بود تا برای نانوایی او نان بفروشد و به علت خلاقیت و استعدادی که ایشان داشت چند ماهی نگذشت که توانست نمونه ترین کارگر نانوایی در امر شاطری کار کند و حقوق نیز زیاد شده بود هنوز چهارده سال نداشت که گردان یا خانواده را می داد بطوری که توانست خانه کوچکی برای برادر و خواهرش بخرد
همین طور که کار می کرد و همه نیز   بودن او به هجده سالگی رسید و برای خدمت سربازی مشمول گشت که فورا به پاسگاه انتظامی شهر مراجعه و دفترچه اعزام به خدمت را دریافت کرد
در تاریخ 69/9/18 اعزام به منطقه خوزستان پادگان آموزشی شهید ویسی گردید و آموزش را تمام کرد و پایان دوره آمد و بعد برگشت در یکی از پایگاههای منطقه اهواز مشغول به انجام خدمت بود که خدمت می گذراند تا به 20 ماه رسید که خانواده برایش تصمیم ازدواج گرفتند که ازدواج نمود و خدمت را نیز تمام کرده در یکی از نانوائی ها شهر مشغول به کار شد و مدت 7 سال بیمه شده برای خانم فخری کار می کرد
موقعیت بود که خانه پدرش به قصرشیرین رفتند و خانه اینجا را که برایش   بالا آورده بود فروختند ایشان چون به خانواده اش خو و عادت گرفته بود بعد از این ها نیز ایشان به قصرشیرین رفتند و در منطقه اقامت گزیدند و سر کار او نیز هم در نانوایی الهیار کریمی بود شهید همراه پدرش تصمیم گرفت برای کمک خرج زندگی این همه زمین منطقه را قسمتی برای خود اجاره کند شاید خرج گران آنها را کمک کند
در تاریخ 79/6/1 قرارداد او زمین کشاورزی بین آنها و جبار غریبی منعقد گردید که شهید تمام روز به کار نانوایی می پرداخت و سه شنبه ها که تعطیل بود به سر کشاورزی می رفت و آن شبی که می خواست فردا دوباره به سر کشاورزی برود کاملا به خودش رسیده و آرزوهای برای   می کرد و سر و صورت خود را کاملا اصلاح کرده بود و خوابید و ساعت 7 که بیدار شد که سر کشاورزی رفت و در حین انجام کارهای کشاورزی همراه مادرش با مین رژیم بعثی برخورد و جان خود و مادرش را از دست می دهد و شهید می شود
در ضمن شهید ویسمراد در تاریخ 76/11/28 عضو بسیج عادی شهرستان قصرشیرین در آمد و تا هنگامیکه که شهید شد فعالانه شب ها در پایگاه برای امنیت شهر می کوشید
و ایشان در تاریخ های 79/11/19 و 78/11/5 و 79/4/11 دعوتنامه بسیج داشتند و در کنفرانس های آنان شرکت می نمودند