خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(2)
شهید "ناصر اوجاقلو" در دوران انقلاب نیر فعالیته های بسیاری داشت. یک بار که مامورها دوست او را دستگیر کرده بوده اند، مادرش از او پرسيد چگونه به هنگام فرار تو جان سالم به در بردى و يعقوب دستگير شد؟ در پاسخ گفت: "مادر! ماجراى من، ماجراى "بسم الله" و رودخانه است و من"بسم الله" را بر زبان آوردم و از بند رها شدم."
کد خبر: ۴۶۵۷۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۸
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(1)
شهید "طاهر اوجاقلو" بعد از شنیدن خبر شهادت برادرش راه او را ادامه داد و به نقل از همرزمانش با قدرت در راه دفاع از خاک و ناموسش به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۶۵۷۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۸
محفل شعر یاد و خاطره شهدای دفاع مقدس در شهرستان زهک برگزار شد. گزارش تصویری نوید شاهد از این مراسم را ببینید.
کد خبر: ۴۶۵۷۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۲۰
چون تو زیادی گریه و زاری میکنی، جای علیاصغر مناسب نیست و از وضعیت موجود ناراحت میباشد، لذا من هم از آن به بعد گریه نکردم تا پسرم در آرامش کامل باشد.
کد خبر: ۴۶۵۶۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۶
به پاس رشادت ها ، مجاهدت و ايثارگری رزمندگان استان، نوید شاهد ایلام مجموعه ای از عکس های تاریخی به جای مانده از رزمندگان استان ایلام با عنوان "در قاب خاطره"را برای علاقمندان منتشر کرد.
کد خبر: ۴۶۵۶۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۶
شهید ابراهیم باقری زاده در فروردین سال 1337 در کازرون به دنیا آمد و در دی ماه 1365 به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۶۵۴۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۶
سرهنگی 30 سال است که مشغول خاطرات است. سینه او مخزن اسرار دفاعمقدس است. مخزن حرفهای گفتنیونگفتی. حالا پس از سالها دویدن و جمعکردن خاطره، بعد از چاپ صدها جلد کتاب خاطره دفاعمقدس، کتاب کوچک و جمعجوری از 40 خاطره منتخب در تمام سالهای فعالیتش چاپ کرده است؛ خاطرههایی که بیش از بقیه نفسش را گرفتهاند، جدا کرده و برای هرکدام شرح و توضیحی نوشته است.
کد خبر: ۴۶۵۴۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۳
پوتین های بهشتی خاطره ای از شهید "علی محمد صحرایی" است که توسط برادرش حجت صحرایی نقل شده. شما را به خواندن این خاطره خواندنی دعوت می کنیم.
کد خبر: ۴۶۵۱۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۸
خانواده شهید "امیر ایزدی" تعریف می کنند که گاهی هنوز حضور فرزندشان را در خانه حس می کنند، در مشکلات از او کمک می خواهند و بسیار او را در خواب می بینند؛ آنقدر که انگار هنوز با آن ها زندگی می کند.
کد خبر: ۴۶۴۸۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۵
در چهارمین روز از هفته دفاع مقدس، مراسم شب خاطره «عملیات ثامن الائمه» در کرمان برگزار شد.
کد خبر: ۴۶۴۸۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۵
در تابوت را که باز کردم چند تکه استخوان دیدم و یک پلاک. توی سرم می زدم. مسئول بنیاد شهید گفت: خانم صفری! تو رو خدا بذار سر جاش. این استخوان ها پودر میشه». از جمشیدم که حالا چند تکه استخوان بود و یک پلاک، با خون دل خداحافظی کردم!
کد خبر: ۴۶۴۷۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۴
آیین آغاز سال تحصیلی در مدرسه حضرت زینب (س) شهرستان رابر، با گرامیداشت یاد و خاطره شهدای معلم و شهدای دانش آموز همراه بود.
کد خبر: ۴۶۴۷۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۳
جانباز استان زنجان با حضور در مدارس در نخستین روز از آغاز سال تحصیلی روایتهای خود از روزهای جنگ و جبهه را بازگو کردند.
کد خبر: ۴۶۴۵۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۱
برادر «شهید اخلاوه» می گوید: پدرم در فاصله سال های 61 تا 63 و با آغاز عملیات « عاشورا» ملحفه های آغشته به خون مجروحین را که معمولاً به بیمارستان امام خمینی (ره) می آوردند می شست. این جور مواقع ملحفه های خونین را با وانت بار می آوردند و تپه ای از ملحفه وسط حیاط کوچک ما درست می شد. نوید شاهد ایلام به مناسبت «هفته دفاع مقدس» خاطراتی از فداکاری های مردم این استان در ایام جنگ را برای علاقمندان منتشر می کند.
کد خبر: ۴۶۴۵۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۱
مدیر کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان گفت : همزمان با هفته دفاع مقدس، 11 کلاس درس دبیرستان اهل قلم ارومیه به نام شهدا نامگذاری شد.
کد خبر: ۴۶۴۵۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۱
معرفی کتاب؛
کتاب همین دیروز بود برگزیده خاطرات دومین جشنواره خاطرهنویسی دفاع مقدس است که به کوشش سید علینقی کرامت و توسط انتشارات فرهنگ مانا به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۶۴۵۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۱
همرزم «شهید دوستی» می گوید فرمانده که می خواست شجاعت نیروهایش را بسنجد از یکی از بسیجی ها داوطلبانه می خواهد که به سنگر عراقی ها برود و حداقل یک عراقی را اسیر کند. شهید دوستی اعلام آمادگی می کند و با رفتن به سنگر عراقی ها و به اسارت گرفتن دو سرباز عراقی بر می گردد و شجاعت خویش را چنین به نمایش می گذارد.
کد خبر: ۴۶۴۴۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۱
شهید محمد دوست نقل می کند: اوضاع پادگان که اضطراری شد من و سه نفر دیگر از سربازان که قبلا با هم توافق کرده بودیم، لباس سربازی را از تن درآورده و روی آن مرگ بر شاه نوشتیم و از پادگان فرار کردیم.
کد خبر: ۴۶۴۳۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۳۰
طفلم نمی دانست که چقدر شدت جراحت بالاست و من هم برای روحیه دادن به او می گفتم: باشد، حتماً خوب می شوی و می توانی برای امام حسین (ع) عزاداری کنی.
کد خبر: ۴۶۴۳۰۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۳۱
خاطره خودنوشت شهيد يزدان دوست (2)؛
شهيد ناصر يزدان دوست در دفتر خاطراتش می نویسد: شب ساعت 10 الي 11 بود که ريختند داخل آسايشگاه با تير جنگي و گاز اشک آور بچه ها همه هجوم آوردند من هم زود پريدم و رفتم ولي مي داني چه چيزي برايم مهم و خاطره است همان موقع پا برهنه بودم زمين سرد و يخ زده بود.
کد خبر: ۴۶۴۲۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۳۱