نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - ده خاطره
خاکریز خاطره «8»
همرزم شهید هاشم اعتمادی در خاطره ای می گوید: «کربلای 5 بود. قایق ها از کانال ماهی گذشته بودند و پشت دژ گیر کرده بودیم. عراقی ها با تیربار دژ را می زدند. نمی شد سر بلند کرد. دیدم یک نفر تمام قد روی دژ راه می رود...» خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد دنبال کنید.
کد خبر: ۴۴۴۷۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۶

کارگاه آموزشی تفاوت‌های تاریخ شفاهی و خاطره‌نویسی چهارشنبه 28 آذر در استان گلستان برگزار می‌شود.
کد خبر: ۴۴۴۶۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۵

روایتی مادرانه از شهید«علی اکبر طالبی»؛
وقتي كه صبح شد ساكش را آماده كردم و با هم به بسيج رفتيم. رزمندگان از آنجا تا ميدان شهدا راهپيمايي كردند و هنگامي كه مي خواست سوار ماشين شود که خواستم او را ببوسم؛ علي اكبر خودش را كنار كشيد و گفت: برو خدا پدرت را بيامورزد. آنهايي كه مادر ندارند چي ؟ با اين حرف خداحافظي كرديم و رفت سه ماه در كردستان بود.
کد خبر: ۴۴۴۶۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۹

خاطره یک دانش‌آموز از شهید «یحیی شمشادیان»؛
« نسرين رضايي» خاطره‌اي را از دوران دانش آموزی خود تعریف می‌کند، از دورانی که او دانش‌آموز همسر «شهيد يحيي شمشاديان» بود .
کد خبر: ۴۴۴۴۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۱

یادها و خاطره ها
شهيد علي در شرايطي كه از سن و سال كمي برخوردار بود و هنوز موهم در صورتش رشد نكرده بود ولي از دلي شير (شجاع)بهره مند بود، بنا به دستور فرمانده خود به منظور تأمين امنيت و كنترل مسيري كه از آن وارد شده اند به تنهايي در كمين باقي مي ماند...
کد خبر: ۴۴۴۴۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۰

یادها و خاطره ها
همچنان که ما عقب می رفتیم، آن‌ها جلو و جلوتر می‌آمدند. دیری نگذشت که از یکی از ارتفاعات بالا رفتند، تیربارهایشان را مستقر نمودند و مشغول استراحت شدند. در این هنگام، حاج یادگار با انگشت به پیشانی خود زد و گفت: “چرا به تپه حمله کنیم؟ این‌ها را که با پای خود به کمین ما افتاده‌اند...
کد خبر: ۴۴۴۲۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۴

همیشه در صف اول تظاهرات با مشتی گره کرده شعار استقلال و آزادی سر می داد
کد خبر: ۴۴۴۲۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۴

روایتی برادرانه از شهید «فیروز مهدی زاده»؛
يك شب سرد خبرشهادتش را به من دادند، نمي دانيد چه كشيدم، فكرمي كرد، خيالاتي شده ام. فكرمي كردم؛ يك قصور بيش نيست ولي بعد فهميدم شهيد شده است. كمرم شكست؛ باوركردنش سخت بود؛ من ديگر با چه كسي حرف بزنم؛ دردم را به كه‌ بگويم؛ چگونه روزها را بدون او سپري كنم. بعد از شهادت ‌آن بزگوار مانده ام همين طور ناراحت كه افسوس من ‌همسنگرش نبودم.
کد خبر: ۴۴۴۱۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۰

یادی از شهدای دانشجو(3)/ خاطره‌ای از شهيد خليل عزت شوكتي
دوم بهمن 1342 ، شهيد خليل عزت شوكتي در شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش اسماعیل،کارمند بود و مادرش رقیه نام داشت. دانشجوی دوره کاردانی در رشته تربيت معلم بود.
کد خبر: ۴۴۴۰۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۱۴

رحیم در اکثر عملیاتها از هویزه تا آزادی تپه های الله اکبر و طریق القدس ، فتح المبین- بیت المقدس ،خیبر ،و ...والفجر ها، کربلاهاونصرهاشرکت نمودوآخرین مسئولیت رحیم فرماندهی اطلاعات و عملیات لشگر ۵۷ حضرت ابوالفضل (ع) بود
کد خبر: ۴۴۳۹۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۱۴

خاطره
«البلاء للولاء» و بلا و سختي، مختص دوستان خدا است. چرا كه در بلا و سختي است كه مردانگي مرد ظهور پيدا مي‌كند..
کد خبر: ۴۴۳۹۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۱۳

مراسم شب خاطره به یاد شهدای غواص لشکر 31 عاشورا 14 آذر در تبریز برگزار می شود.
کد خبر: ۴۴۳۹۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۱۳

»قاب خاطره»
پس از سه مرحله اعزام به جبهه در بنديخان عراق بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. پيكرش مدت ها در منطقه بر جا ماند و هشتم آبان 1374، پس از تفحص در شهرستان خرم آباد به خاك سپرده شد
کد خبر: ۴۴۳۸۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۱۲

در سالروز شهادت شهید«جمشید رنجی» منتشر می شود؛
خاطرم است که در آخرین اعزام که داشت به جبهه جنوب می رفت ، شب در كنار هم در منزل نشسته بوديم، به او گفتم تو باید درست را ادامه بدهی و به دانشگاه بروی. گفت كه آيا فكر نمي كني بهترين دانشگاه همين جبهه است؟ آيا فكر نمي كني كه بهترين معلم رهبر كبيرمان است؟ آخه اگر من نروم و ديگران نروند مي داني چه اتفاقي مي افتد آيا خبر داري كه چه بلایی سر مردم بستان آمده است.
کد خبر: ۴۴۳۵۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۰۸

در سالروز شهادت منتشر می شود؛
وقتي نزدكي او رسيدم به روي زمين افتاده بود. فوراً او را بغل كردم و بلند صدايش كردم. چندبار او را تكان دادم و صدايش كردم. او چشمانش را باز كرد تا مرا ديد همان تبسم هميشگي را در چهره او ديدم به او گفتم: چيزي نشده الان با آمبولانس تو را به عقب مي‌برم. چشمان حسين بي‌رمق بود. صورتش خاكي بود. دستي به روي سرش كشيدم و پيشاني‌اش را بوسيدم و شروع به روحيه دادن به او کردم. ناگهان متوجه شدم حسين زير لب چيزي را زمزمه مي‌كند. نگاه كردم و گوش دادم كه مي‌گفت: «اشهدان لا اله الا الله». چشمانش را آرام بست.
کد خبر: ۴۴۳۵۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۰۷

یادها و خاطره ها
در يك مأموريت در منطقه عملياتي شورشيرين كاني سخت مهران شهيد علي همراه با فرمانده اطلاعات عمليات لشكر (شهيد يادگار اميدي )و چهار نفر از همرزمانش شبانه وارد خاك عراق مي شوند...
کد خبر: ۴۴۳۱۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۰۲

مراسم شب خاطره همزمان با آغاز هفته بسیج و ایام ولادت پیامبر اسلام(ص) در روز چهارشنبه سی ام آبان در ساعت نوزده در ملارد خیابان شهید رحیمی، کوچه شهیدان میعادی، منزل شهیدان میعادی برگزار می گردد.
کد خبر: ۴۴۳۰۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۳۰

هفت ساله بود که جهت علم و دانش او را به مدرسه فرستادند. غلام حسين دوران ابتدايي را در مدرسه اي واقع در قدمگاه و دوران راهنمايي را هم در محله کوي زهرا ادامه داد.
کد خبر: ۴۴۲۹۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۹

در این مقاله خاطرات طنز آميز دفاع مقدس دسته بندي و بر اساس شگردهاي طنزآفريني به کار رفته در آنها بررسي شده اند.
کد خبر: ۴۴۲۹۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۹

در سالروز شهادت شهید«صفر مشهدی» منتشر می شود؛
هر موقع آتش خمپاره عراقيها شدت مي‌يافت همرزمهايش داد مي‌زدند «مشهدي» چرا بيكار نشستي. سريع قرآن بخوان و شهيد با خواندن قرآن به آنها دوباره روحيه مي‌داد و خيلي وقتها هم بعضي رزمندگان مي‌گفتند: مشهدي اين چه موقع قرآن خواندن است. دراز بكش كه خمپاره‌ها مي‌بارند و همه با تعجب مي‌ديدند كه او فقط حواسش به خدا و خواندن قرآن است.
کد خبر: ۴۴۲۶۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۴