نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
یاد یاران
در زمان کودکی چون ما یک سال با هم اختلاف سنی داشتیم خیلی با هم دعوا میکردیم و خیلی با هم لجبازی میکردیم و اکثر اوقات با هم دعوا میکردیم اما وقتی بزرگتر شدیم خیلی بهم وابسته شدیم . او خیلی مهربان بود و به بزرگتر ها احترام میگذاشت....
کد خبر: ۳۹۲۲۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۱

شهید اسماعیل خلج به روایت مادر
نوید شاهد کرج: پدرش هم دعوايش كرد و او هم همان طور قهر رفت اصلاً باهم ديگر حرف نزدند، ما هم هيچ پولي به او نداديم به او گفتيم نرو، گفت نه بايد بروم
کد خبر: ۳۹۲۲۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۹

با چند نفر از دوستانم به نامهای حمید، صالح، محمد و جمیل ساعت5 صبح برای گرفتن صبحانه آماده شدیم، جلوی ستاد فرماندهی رفتیم و سه صف شدیم.
کد خبر: ۳۹۲۲۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۹

شهید فولادی سرش را بالا آوردو با چشم های خیس گفت: من نمی توانم خواسته ی این مرد رو برآورده کنم. گریه ام برای اینه که در برابر خواسته ی این بنده ی خدا ناتوانم.
کد خبر: ۳۹۲۲۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۹

اگر روی سینه ی یک افسر آمریکایی رو دیده باشی مخصوصا افسری که گذشته پر افتخاری داشته ، یه افسر شجاع و دلیر ، مدال های رنگارنگ قرمز و سفید و آبی و طلایی رنگ زیادی می بینی که خیلی از سرباز های جوون و تازه وارد آرزوشون داشتن فقط یه دونه از اون ها ست که بعد سال ها خدمت یا به اون ها اصلا نمی رسند یا اگر برسند فقط چند تا از اون ها رو می تونند بدست بیارند و در حسرتی ابدی فرو خواهند رفت
کد خبر: ۳۹۲۱۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۳۰

حميدرضا سهيليان در بيست و هشتمين روز از فروردين ماه ۱۳۳۳ در محله نارمك تهران به دنيا آمد. تحصيلاتش را تا مرحله اخذ ديپلم ادامه داد و در سال ۱۳۵۱ براى خلبانى بالگرد در هوانيروز استخدام شد
کد خبر: ۳۹۲۱۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۴

من بر اساس دستور احمد به همراه جواد صمیمی سوار کبرا شدیم و با هم با یک بالگرد شناسایی یک گروه سبک تشکیل دادیم و به مأموریت رفتیم. من همین‌طور که پرواز می‌کردم دیدم دور موتور کم شد وبه 92 درصد رسید.
کد خبر: ۳۹۲۱۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۵

سه شب از پيروزي انقلاب اسلامي مي‌گذشت. من، احمد و تعدادي از همكاران در منزل يكي از دوستان جمع بوديم و در مورد مسائل مختلف روز، بررسي كارها و چگونگي عمل به وظيفه صحبت مي‌كرديم.
کد خبر: ۳۹۲۱۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۶

به محض پيروزي انقلاب اسلامي، تعدادي از پادگان‌ها و مراكز نظامي بدون فرمانده ماندند.
کد خبر: ۳۹۲۱۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۲

ايلام سرزمين مردمان خونگرم و صميمي است كه عشق علي(ع) وجودشان را لبريز كرده و بزرگ‌ترين و صادق‌ترين گواه كارشان، سوگند به نام علي(ع) است.
کد خبر: ۳۹۲۱۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۸

خاطره ای از شهید احمد کشوری
در سال 1355 و بعد از آن، كه صنعت چاپ و تكثير اين‌قدر پيشرفت نكرده بود، كار تكثير جزوات با دستگاهي به نام «استنسيل» صورت مي‌گرفت كه بايد مطالب را روي يك كاغذ مخصوص با قلمي ويژه پياده‌ كرد، سپس با چرخاندن دسته دستگاه، آن متن را تكثير كرد.
کد خبر: ۳۹۲۱۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۱

از آنجا كه عراق به ‌طور ناگهاني به ايران حمله كرده بود، در آغاز جنگ در مناطق مرزي استان ايلام نيروي نظامي و تدافعي كافي مستقر نبود،‌ از اين‌رو ايران آمادگي نظامي و تجهيزاتي كافي براي مقابله نداشت.
کد خبر: ۳۹۲۱۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۷

آن روز عملیات جانانه ای انجام داده و نیروهای عراقی را در اطراف ایلام تار و مار کرده بودیم. من به عنوان خلبان رسکیو پرواز می کردم که ناگهان شهید احمد کشوری اعلام وضعیت اضطراری نموده و در نقطه ای فرود آمد. بلافاصله خود را به محل فرود رساندم ، ولی قبل از آنکه به زمین بنشینم، احمد اعلام کرد که دچار نقص فنی شده و بهتر است من بروم و یک تیم فنی با خود بیاورم.
کد خبر: ۳۹۲۱۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۴

ماموریت داشتیم که در منطقه آبدانان ، اطلاعاتی از وضعیت دشمن بدست آوریم. برای آنکه در آن منطقه دچار مشکل نشویم، یک راهنمای بومی در هلیکوپتر نشست . او فقط یک چشم داشت ، ولی خیلی راحت ما را راهنمایی می کرد.
کد خبر: ۳۹۲۱۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۲

ولوله ی عجیبی در پادگان بود و هر کس می خواست به نحوی کاری انجام بدهد و شتاب زایدالوصفی در فعالیت های پرسنل مشاهده می شد.
کد خبر: ۳۹۲۱۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۷

وقتی در ایلام بودیم ، ماموریت ما بکاو بکش بود، یعنی خودمان بلند می شدیم ، عراقی ها را پیدا می کردیم و آنها را مورد هدف قرار می دادیم و بعد بر می گشتیم. در همین ایام، تیپ 2 اسلام آباد غرب که به تیپ الله اکبر معروف بود ، در آن منطقه مستقر شد و فرماندهی آنها را هم سرهنگ سهرابی به عهده داشت.
کد خبر: ۳۹۲۱۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۴

زمینه ی عملیات بازی دراز آماده شده بود، طوری که خود عراق هم به این مسئله پی برده بود و برای پدافند از آن منطقه ی مهم و سوق الجیشی ، نیروهای زیادی را به آنجا سرازیر کرده بود.
کد خبر: ۳۹۲۱۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۷

ساعت 9:00 شب بود که شهید شیرودی مرا به گوشه ای برد و گفت : پایخان یکی از فرماندهان بلند پایه سپاه در پشت کوههای بازی دراز زخمی شده و به شدت خونریزی می کند و تنها وسیله ای که می تواند او را نجات دهد، هلیکوپتر است. حاضری با هم به آن منطقه پرواز کنیم؟
کد خبر: ۳۹۲۱۳۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۴

هنوز دو، سه ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود که مشکلات کردستان آغاز شد و ما به عنوان نیروهای حفاظتی پایگاهی ، وارد محل شدیم. یکی از ماموریت های من ، استقرار در پادگان مریوان بود. فرمانده پادگان مریوان سرگرد غضنفر آذرفر بود. او هم زمان با فرماندهی پادگان، فرمانده گردان 112، تیپ 3، لشکر 28 نیز بود و در آن منطقه با قدرت از پادگان دفاع می کرد.
کد خبر: ۳۹۲۱۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۱

وقتی جنگ شروع شد، ما در معیت شهید شیرودی به سمت سرپل ذهاب حرکت کردیم. در آنجا « تیپ شاهین» مستقر بود که بعدها به نام « تیپ ابوذر » تغییر نام یافت. این پادگان در فاصله 30 کیلومتری بیرون شهر سرپل ذهاب قرار داشت و عراق در همان روزهای اول وارد شهر سرپل شده بود.
کد خبر: ۳۹۲۱۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۴