نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - امدادگران
یادواره سرداران، امیران و ۴۴۰ شهید بندر انزلی در مصلی این شهرستان برگزار شد.
کد خبر: ۵۶۵۰۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۱

«گفتم خوب، فردا ما هم با شما هستیم؟ ما را هم با خودت می‌بری؟ نگاه معناداری به من کرد و جواب داد اگر با من بیایی دیگه برنمی‌گردی! ...» ادامه این خاطره از شهید «محسن بلندیان» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۱۶۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۱

«اولین مواجهه من با بیمار، یک نوجوان ۱۵ ساله بود که از ناحیه صورت آسیب‌دیده بود و به‌شدت خون‌ریزی داشت وقتی چشمم به او افتاد ضعف کردم و دست و پایم به لرزه درآمد ...» ادامه این خاطره از زبان «زهرا همافر»، امدادگر جبهه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۹۷۰۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۸

«بعد از شهادت آقا محسن در منجیل برایش مراسم ختم گرفتیم دیدم شخصی لنگ لنگان به طرفم می‌آید نزدیک شد و پرسید: «صاحب این عکس که روی اعلامیه زدید، کیه؟» گفتم: «ایشون داماد ما هستن، شهید بلندیان، مسئول بیمارستان شهید رجایی و مسئول بهداری سپاه. با تعجب گفت نه بابا؟ گفتم چطور مگه؟ ...» ادامه این خاطره از شهید «محسن بلندیان» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۹۶۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۷

«مدتی می‌شد که عضو سپاه شده بود و در بهداری کار می‌کرد پیش من آمد و از من خواست که با خانم بابایی صحبت کنم تا اگر راضی است با هم ازدواج کنند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «محسن بلندیان» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۸۲۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۰

برگی از خاطرات اوایل انقلاب؛
«به خاطر دارم که قبل از انقلاب یکی از همان خانم‌های طرف‌دار مارکسیست‌ها عده‌ای را دور خود جمع کرده بود و با شور و هیجان راجع به افکار و عقاید گروهش داد سخن می‌داد. ناگهان دست خود را مشت و مقابل دیدگان دانش‌آموزان به شیشه پنجره کوبید. خون بود که از دست و لابه‌لای انگشتان او به زمین می‌چکید. ولی به روی خود نیاورد ...» ادامه این خاطره از زبان «مریم قزوینی» از زنان امدادگر استان قزوین را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۸۳۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۵/۱۰

نوید شاهد- مجموعه «به قول پروانه» خاطرات زنان امدادگر استان قزوین را روایت می کند. این کتاب را نشر صریر به کوشش بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان قزوین منتشر کرده است. در یکی از خاطرات این کتاب می‌خوانید: ... به دلیل کمبود درمانگاه محرومیت منطقه و ارزان بودن خدمات که تقریباً رایگان عرضه می‌شد مراجعین زیادی داشتیم و وقت سر خاراندن نبود غالب روزها نزدیک به ۱۵۰ بیمار ویزیت می‌شدند و با کشیک های ۴ نفره هم به همه کارها نمی‌رسیدیم امور تزریقات و پانسمان با ما بود و در بیشتر زمینه‌ها اعم از دندانپزشکی، قلب، چشم‌پزشکی، رادیولوژی، گوش و حلق و بینی و آزمایشگاه پزشک داشتیم که هر روز هفته، یک متخصص مشغول درمان بود.
کد خبر: ۵۱۰۲۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۳۱

نوید شاهد - «سرهنگ محمدی استاد ما شد، او از سرهنگ‌های زمان شاه بود و بسیار به رعایت نظم و ترتیب اهمیت می‌داد. سینه‌خیز که می‌رفتیم داد می‌زد: مرده! بچسب به زمین! این طوری تیر می‌خوری!. در یکی از تمرین‌های بسیار سخت، هر کدام از ما باید با ژ ۳ می‌آمدیم، معلق می‌زدیم و روی زمین دراز می‌کشیدیم.» ادامه این خاطره از زبان "زهرا همافر"، امدادگر جبهه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۱۵۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۲۴

نوید شاهد - مراسم رونمایی از کتاب «نعمت جان»؛ با حضور نویسنده و راوی کتاب برگزار شد. این اثر روایتگر خاطرات یکی از امدادگران هشت سال دفاع مقدس است.
کد خبر: ۵۰۰۷۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۱۲

نوید شاهد - نام پرستار با شخصیت بزرگ و گرانقدری همچون حضرت زینب(س) گره خورده‌است؛ پرستاران در دوران دفاع مقدس با از خودگذشتگی و ایثار مثال زدنی خود، نقش‌آفرینی کردند و الگویی شایسته از زن مسلمان و انقلابی را به تصویر کشیدند. در ادامه تصاویری از رزمندگان دوران دفاع مقدس با موضوع پرستاران را میبینید.
کد خبر: ۴۹۴۹۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۹

نوید شاهد - کتاب " امدادگران عاشورایی(4)"، روایتی از زندگی شهدای بهداری رزمی زنجان – قزوین است که که در یک هزار نسخه به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۸۹۷۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۵

گریه نمی‌کردم. ولی در دلم آشوبی به پا بود که نگو! مادرم آنقدر در مدرسه ماند تا کلاس‌بندی ما مشخص شد و پشت نیمکت‌ها نشستیم. آن روز نتوانستم حواسم را جمع کنم و مدام... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات «رقیه صفری» از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۷۷۹۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۶

به یاد شهدای امدادگر
گاه گلوله باران. زیر چتر شرر بار آتش. هنگامه سرخی خون و سبزی ندای لبیک یا مهدی (عجل الله). دستان صمیمی تو مرهم زخمهای مردان خدا بود. و دستان خدا مرهم زخمهای تو. اینک تو در جاودانه های تاریخ نقش بستی. مثال ستاره ای درخشان. یادت پاینده امدادگر شهید.
کد خبر: ۴۷۰۳۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۱

امدادگر شهيد بهروز رضاپور(4)
شهيد بهروز رضاپور بار دوم نيز در سال 62 به جبهه مي رود اينبار با سمت مددکار بهداري و در عمليات والفجر 2 در منطقه حاجي عمران به لقاء ا... مي پيوندد و به آنچه که به دنبالش مي بود مي رسد.
کد خبر: ۴۵۷۴۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۸

معرفی کتاب؛
«امدادگر کجایی؟» شامل خاطرات «علی عچرش» است که به کوشش «معصومه رامهرمزی» است. این کتاب شرح ایثارگری‌های امدادگران ی است که حضورشان در جنگ تحمیلی چنان که باید بازگو نشده است.
کد خبر: ۴۴۳۳۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۰۵