مروری بر زندگی فرمانده شهید«ابوالحسن یاری»
شهید«ابوالحسن یاری» با اینکه فرمانده بود، اما خود را خادم همرزمانش می‌دانست. در تمامی عملیات‌ها نیروهای تحت امرش را جمع می‌کرد و طرح خود را در میان می‌گذاشت و نظر تک تک بچه ها را جویا می‌شد سپس تصمیم می‌گرفت. او از این طریق فکر نیروهایش را باز و آن‌ها را برای پذیرش مسئولیت آماده می‌کرد و به‌ آنها ارزش می‌داد و انگیزه آنان را تقویت و برای رزم آماده می‌کرد.

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه،­ شهید«ابوالحسن‌یاری» 13 آبان 1334 درخانواده‌ای مؤمن و متدین در کرمانشاه متولد شد. پدرش هر روز را با خواندن قرآن آغاز می‌کرد او نیز پیش پدر می‌نشست و به صدای قرآن گوش می‌داد. در ماه‌های محرم و صفر به همراه پدرش مشتاقانه در مراسم عزاداری شرکت می‌کرد.

فرمانده گروه سلمان، خود را خادم همرزمانش می‌دانست

در سال 1339 به دبستان حسینعلی گویا در کرمانشاه می رفت. زمانی که او را برای تحصیل ثبت نام کردند خیلی خوشحال بود اما بر اثر سانحه‌ای که در کودکی برای او رخ داده بود و کف دستانش سوخته بود نمی‌توانست قلم در دست بگیرد باید قبل از آن تحت عمل جراحی قرار می‌گرفت.

ابوالحسن در حالی که هفت سال بیشتر نداشت شجاعانه و بدون ترس و نگرانی، خود به طرف اتاق عمل رفت تا دستان او مداوا شود که به لطف خداوند بهبود یافت.

او با بچه‌های دیگر مهربان بود و همه را نصیحت و از کارهای زشت آن‌ها را منع می‌کرد. هنوز به سن تکلیف نرسیده بود، اما واجبات را به نحو احسن انجام
می‌داد. ابوالحسن تحصیلات ابتدایی را با موفقیت به پایان رساند سپس دوران راهنمایی را نیز در کرمانشاه سپری کرد.

او در اوقات فراغت به ورزش هایی از جمله؛ بوکس، فوتبال و ورزش های باستانی می‌پرداخت. در جریان قیام شکوهمند انقلاب اسلامی نقش برجسته و فعالی داشت و در جلسات قرآن و افشاگری علیه رژیم پهلوی شرکت می‌کرد.

تحت تعقیب رژیم پهلوی بود

در دوران نهضت اسلامی، برای آگاهی دادن به مردم در پخش نوارهای امام، کتاب‌های اسلامی و اعلامیه می‌کوشید. چندین بار تحت تعقیب رژیم قرار گرفت. او همیشه در تظاهرات و تخریب اماکن فساد شرکت می‌کرد.

با گسترده شدن موج انقلاب در پاسداری‌های شبانه شرکت فعال داشت. در طول روز کمک به مستضعفین را سرلوحه برنامه‌هایش قرار می‌داد.

تابستان 1358 که فاجعه پاوه رخ داد شهید متأثر شد و تصمیم گرفت که برای خدمت بیشتر عضو سپاه شود. شغل او تا قبل از عضویت در سپاه، مغازه بلور فروشی و چینی آلات بود که در تاریخ 14 مهر ماه 1358 مغازه را فروخت و به طور رسمی عضو سپاه شد.

فرمانده گروه سلمان، خود را خادم همرزمانش می‌دانست

 

فرمانده گروه سلمان بود

او پس از آموزش نظامی، با تشکیل گروه سلمان فرماندهی این گروه به او واگذار شد. ابوالحسن یاری و یارانش در منطقه کردستان فعالیت‌های چشمگیری جهت پاکسازی این مناطق داشت.

برای ترویج فرهنگ دینی و اسلامی تلاش می‌کرد

در مأموریت‌هایی که از طرف سپاه به او محول می‌شد، جانانه در انجام دادن آن می‌کوشید و در باز پس گرفتن کامیاران و پاکسازی آن تلاش زیادی می‌کرد.

ابوالحسن در ترویج فرهنگ دینی و اسلامی بسیار می‌کوشید او حتی کتابخانه شخصی خود را در اختیار مردم منطقه قرار داد تا همه از آن استفاده کنند.

پس از حمله عراق به ایران و شروع جنگ تحمیلی به جبهه سرپل ذهاب اعزام شد. او که مسئوایت فرماندهی تیپ نبی اکرم(ص) را به عهده داشت همواره با عملیات چریکی به همراه یارانش ضربات مهلکی به صدامیان وارد کرد.

ابوالحسن یاری، فرماندهی لایق و اهل عمل بود. کلامش به دل
می نشست. انسانی متدین بود. در برخوردهایش به تناسب با روحیات مخاطب صحبت می‌کرد. سربازان در کنار ابوالحسن خستگی را احساس نمی‌کردند و مشکلات را به راحتی تحمل می‌کردند.

خود را خادم همرزمانش می‌دانست

او باعمل خود و نوع دوستی، ارزش های پسندیده را ترویج می‌کرد. همین گذشت و فروتنی او بود که او را از دیگر پاسداران متمایز می‌کرد. او با اینکه فرمانده بود، اما خود را خادم می‌دانست.

ابوالحسن در تمامی عملیات‌ها نیروهای تحت امرش را جمع می‌کرد و طرح خود را در میان می‌گذاشت و تشریح می‌کرد و نظر تک تک بچه ها را جویا می‌شد و سپس تصمیم می‌گرفت. او از این طریق فکر نیروهایش را باز و آن‌ها را برای پذیرش مسئولیت آماده می‌کرد و به‌ آنها ارزش می‌داد و انگیزه آنان را تقویت و برای رزم آماده می‌کرد.

ابوالحسن در عین حالی که روحی مملو از مهر و محبت داشت، ولی قاطع نیز بود و از خطای یاران و دوستانش به راحتی نمی‌گذشت. با وجود روحیه ایثار و فداکاری تمامی پولی که از فروش مغازه خود به‌دست آورده بود در میان نیازمندان تقسیم می‌کرد او حتی در جبهه نیز کمتر غذا می‌خورد تا دیگران گرسنه نمانند. به جای دیگران نگهبانی می‌داد. گاهی آنقدر نگهبانی می‌داد که پوتین‌هایش یخ می زد و پاهایش از کفش بیرون نمی‌آمد.

ابوالحسن یاری و یارانش، پس از یک هفته عملیات تعرضی به دشمن توانستند به اهداف مهمی برسند از جمله؛ منهدم کردن چندین تانک و انبار مهمات به هلاکت رساندن تعداد زیادی از مزدوران بعثی و با یک عملیات چریکی، انهدام جاده‌ای که به اشغالگران مهمات می‌رسید.  ‌  

شهید با آگاهی از این که جاده توسط اشغالگران مین گذاری شده، خود پیشقدم شد تا اگر خطری یارانش را تهدید کرد آنان را مطلع سازد. در این عملیات تا قلب دشمن پیش رفت که ناگهان با مین برخورد کرد و بدنش تکه تکه شد.

او در تاریخ 24 آبان 1359 در کوره موش بر اثر انفجار مین به شهادت رسید. پیکر پاک شهید را پس از تشییع در باغ فردوس کرمانشاه به خاک سپردند.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده