چهارشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۲۰:۳۳
«در اوج گرما و شرجی های دزفول، بعد از اذان صبح می رفت سر کار بنایی و کارگری تا اذان ظهر. گاهی می دیدم از عطش له له می زند. برای نماز که می آمد مسجد، رنگ به رخساره نداشت از تشنگی. اما آرام لبخند می زد و دهانش را روبروی کولر آبی مسجد باز می کرد تا شاید قدری تشنگی کمتر به وجودش پنجه بکشد...» در ادامه متن خاطره این شهید والامقام را از زبان دوستش در نوید شاهد بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید خدایی خراط نژاد سوم شهريور 1339، در شهرستان دزفول ديده به جهان گشود. پدرش علي محمد، كارگر شهرداري بود و مادرش طيبه نام داشت. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. دهم ارديبهشت 1361، در دارخوين بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. پيکر وي را در بهشت علي زادگاهش به خاك سپردند.

متن خاطره:

شوخ بود و اهل دل. خستگی کنار «خدایی» معنا نداشت. می گفت و می خندید و می خنداند. لبخند، بخشِ جدایی ناپذیر چهره اش بود. کلکسیونی بود از تمام هنرها. از تسلط بر روی قرآن خواندن تا مداحی کردن و گاهی هم خواندن آهنگ ها و سرودهای انقلابی.

تقلید صداهایش همه را به وجد می آورد و انواع آهنگ ها و سرودها را تقلید و اجرا می کرد و بمب روحیه ای بود بین بچه ها و همین کوه انرژی در دل شب ها، چنان خاضعانه و خاشعانه و اشک ریزان با محبوب می گفت و می گریست که انگار کسی روبروی او ایستاده است و دارد با او عاشقانه حرف می زند. «خدایی» حقیقتاً خدایی بود.

ماه رمضان هم که می شد، در اوج گرما و شرجی های دزفول، بعد از اذان صبح می رفت سر کار بنایی و کارگری تا اذان ظهر.

گاهی می دیدم از عطش له له می زند. برای نماز که می آمد مسجد، رنگ به رخساره نداشت از تشنگی. اما آرام لبخند می زد و دهانش را روبروی کولر آبی مسجد باز می کرد تا شاید قدری تشنگی کمتر به وجودش پنجه بکشد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده