روایت «شهین نادری» از همسر شهیدش؛
همسر شهید «هوشنگ مداحی‌پور» می گوید: حاصل شش سال زندگی مشترک ما، سه فرزند و خاطرات زیبایی است که از اوج ایثار و عشق هوشنگ به امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی در ذهن من جای گرفته است.

به گزارش نوید شاهد کرمان؛ شهید «هوشنگ مداحی‌پور» نهم مهر 1338، در روستاي سنگدان سربيژن از توابع شهرستان جيرفت چشم به جهان گشود. وی تا پايان مقطع متوسطه در رشته مديريت‌ تحصيل كرد و ديپلم گرفت. سال 1365، ازدواج كرد و صاحب دو پسر و يك دختر شد. شاغل اداره ارشاد اسلامي بود، نهم مهر 1371، در عباس‌آباد عنبرآباد جيرفت توسط اشرار بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد.

عشق همسرم به امام (ره) و انقلاب اسلامی را فراموش نمی کنم
در ادامه خاطراتی از شهید «هوشنگ مداحی‌پور» را از زبان همسر مرور می کنیم:

*** من و هوشنگ نسبت فامیلی دوری با هم داشتیم. زمانی که ایشان از خدمت سربازی برگشتند و برای خدمت به مهاجرین جنگی به اردوگاه جیرفت رفتند، من هم در همان اردوگاه با هلال احمر همکاری می‌کردم. آن زمان به دلیل تعطیلی دانشگاه‌ها در انقلاب فرهنگی من نیز فرصتی یافته بودم تا اوقات فراغت خود را به عنوان نیروی امدادگر در خدمت به هلال احمر و مهاجرین جنگی ساکن در جیرفت سپری کنم.

*** فعالیت‌های هوشنگ برای مهاجرین به قدری چشم‌گیر و تاثیرگذار بود که زبانزد همگان شده بود. او با دل و جان به این عزیزان که توسط دشمن بعثی از زادگاه و شهر خود رانده شده بودند، خدمت می‌کرد. من خواهر ایشان را در نماز جمعه و دیگر کارهای فرهنگی می‌دیدم.

*** سال 1365 من 25 ساله بودم و هوشنگ 27 ساله، که به خواستگاری من آمدند. من طی مدّتی که در اردوگاه از نزدیک در جریان فعالیت‌های هوشنگ قرار گرفته بودم، از ایشان جز صفا، صمیمیت، تلاش صادقانه، اخلاص، پایبندی به دین و مذهب و روحیه‌ی انقلابی چیزی ندیده بودم و همین باعث شد زمانی که خواهر ایشان واسطه‌ی خواستگاری شدند، در پذیرش این تصمیم شک نکنم.

*** مراسم عقد و ازدواج ما در 12 فروردین سال 1365در نهایت سادگی انجام شد و حاصل شش سال زندگی مشترک ما، سه فرزند و خاطرات زیبایی است که از اوج ایثار و عشق هوشنگ به امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی در ذهن من جای گرفته است. آن زمان چندان امکانات زندگی نداشتیم. با تعدادی گلیم و قالی منزلمان را فرش کرده بودیم. چندی بعد جای یکی از فرش‌ها خالی شد. موضوع را پرسیدم، سکوت کرد و لبخندی بر لبانش نشست. متوجه شدم آن را به کسی بخشیده است.

*** اوایل زندگی‌مان مشترکمان تلویزیون کوچکی خریده بود تا بچّه‌ها سرگرم باشند و از خانه بیرون نروند. بعد از مدّتی آن را به کسی بخشیده بود. موضوع را جویا شدم، سکوت کرد و خندید و سخن مولایش حضرت علی(علیه السلام) را بیان کرد که به آن‌چه در دنیا از دست می‌دهی، تأسف نخور، برای آن‌چه که در دنیا به دست می‌آوری خوشحال نباش و از گذرگاه دنیا برای زندگی جاودانه(آخرت) توشه برگیر.

راوی: «شهین نادری» همسر شهید «هوشنگ مداحی‌پور»

برگرفته از کتاب «جان ناقابل»

پایان پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده