لزوم ارتباط با فرهنگ ايثار در جامعه توسط تئاتر(1)
سهشنبه, ۰۷ فروردين ۱۳۸۶ ساعت ۲۲:۰۶
ماندگاري فيزيكي در اين ساختار جهاني امريست ناممكن. پس بايد راهي براي رهايي از اين نابودي در تمامي سطوح زندگي پيدا كرد. اما اين ماندگاري انديشه يك سوي قضيه مي باشد. و سوي ديگر آن چيست ؟ و براي چه امريست ؟ و رمز اين ماندگاري در چه چيزي است ؟ و خصوصيات آن بايد داراي چه توازن و اندازه اي باشد؟ و در اين امر تا چه اندازه اي در ذهن و روح جامعه رسوخ پيدا كرده اند؟ اين بحث را با اشارات و الگوبرداري از واقعه كربلا مورد بررسي قرار مي دهم . كه اميد بتوانم تا حدودي كمكي باشم در راه اين فرهنگ سازي در جامعه . واقعه عاشورا در ظاهر يك واقعه جنگي تاريخ بشريست مانند تمامي وقايع جنگي كه در مقطعي آغاز و در مقطعي پايان مي پذيرد و بعد از مدتي بايد چون ديگر وقايع جنگي به موزه خاطرات منتقل شود و يا بعضي عناصر ابتكاري جنگي آن ، در جنگهاي بعدي استفاده شود.
ماندگاري فيزيكي در اين ساختار جهاني امريست ناممكن. پس بايد راهي براي رهايي از اين نابودي در تمامي سطوح زندگي پيدا كرد. اما اين ماندگاري انديشه يك سوي قضيه مي باشد. و سوي ديگر آن چيست ؟ و براي چه امريست ؟ و رمز اين ماندگاري در چه چيزي است ؟ و خصوصيات آن بايد داراي چه توازن و اندازه اي باشد؟ و در اين امر تا چه اندازه اي در ذهن و روح جامعه رسوخ پيدا كرده اند؟ اين بحث را با اشارات و الگوبرداري از واقعه كربلا مورد بررسي قرار مي دهم . كه اميد بتوانم تا حدودي كمكي باشم در راه اين فرهنگ سازي در جامعه . واقعه عاشورا در ظاهر يك واقعه جنگي تاريخ بشريست مانند تمامي وقايع جنگي كه در مقطعي آغاز و در مقطعي پايان مي پذيرد و بعد از مدتي بايد چون ديگر وقايع جنگي به موزه خاطرات منتقل شود و يا بعضي عناصر ابتكاري جنگي آن ، در جنگهاي بعدي استفاده شود.
به نام آنكه يگانه گفت بشود و شد. و جهان از عرصه نبود به عرصه بود پا نهاد. و اين تولد نمايشي شد از قدرت لايزال او در ديده آنانكه انديشه مي كنند. اين اتفاق حكايتي بس طويل از بودنها و از آمدنها و نيامدنها و در نهايت از ماندگاري يادگارها را در زيباترين كتاب نمايش خود براي بشر نگاشت . و آن را به امين ترين خود سپرد تا به امانت در ميان مردمان رواج دهد . آنچه در زندگي بشري و تفحصهاي او بيشتر به چشم مي آيد، چگونه جاودانه شدن و ماندگاريست . و شايد اين نگرش به خاطر خليفه الهي بودن انسان است. اما چون ماندگاري فيزيكي در اين ساختار جهاني امريست ناممكن. و بنا به حكم ازلي: كل نفس ذاعقه الموت . پس بي شك نابودي ظاهري بر جسميت و هرآنچه كه هست حاكم است . مخصوصاً انسان. پس بايد راهي براي رهايي از اين نابودي در تمامي سطوح زندگي پيدا كرد. جستجو ها و تفكرات بيشمار، به اين پايانه رسيده: كه جز به جاودانگي انديشه و دستاوردهاي آن به عنوان جاودانگي نبايد به چيز ديگر دستاويز شد. پس براي رهائي از مرگ ظاهري انسان بايد در پي جاودانه كردن انديشه هائي باشد كه در طول زمان به دست آورده . اكثر آيات الهي نيز در رمز و كنايه همين زنگ خطر را به صدا در مي آورند كه در پي جاودانه بودن انديشه باشيد. اما اين ماندگاري انديشه يك سوي قضيه مي باشد. و سوي ديگر آن چيست ؟ و براي چه امريست ؟ تاريخ در طول تداوم خود ثابت كرده كه انديشه هائي به تعداد آدمهاي آمده و رفته اين كره خاكي زائيده شده. ولي مسئله اين است چه هجمه اي از اين تفكرات توانسته اند خود را بازمانه همساز كنند. تا بي نهايت ماندگاري را حفظ كنند و رمز اين ماندگاري در چه چيزي است ؟ و خصوصيات آن بايد داراي چه توازن و اندازه اي باشد؟ نكته بعدي اين كه بسياري از اين انديشه ها توانسته اند خود را با زمان پيش ببرند. و در هر عصر خودي نشان بدهند. اما آيا تماميت آنها در يك درجه بندي قرار مي گيرند؟ و در اين امر تا چه اندازه اي در ذهن و روح جامعه رسوخ پيدا كرده اند؟ و ماندن را به چه بهايي براي خود خريده اند؟ و يا اينكه چه عواملي نجات دهنده يك انديشه مي باشد . و اين نكته آخر مهمترين وجه ماندگاري انديشه است كه در ادامه بحث به آن خواهيم پرداخت. هر انديشه اي زماني مي تواند پا به عرصه وجود بگذارد كه، راهي را براي خروج از تاريكي بدون، پيدا كند. و معمول بر اين است كه بازكردن هر راهي جبراً منتهي به ويراني راهي ديگر مي شود. در شكل ساده تر بايد چيزي در هم شكسته شود تا شكلي تازه سر از تخم بيرون آورد. انديشه هائيكه به نوعي تاريخ زندگي بشري را به شدت تحت تاثير خود قرارداده اند و آن را دچار تحول و دگرگوني كرده اند. خود در پي يك تحول و انقلاب عظيم متولد شده اند. و به معنائي ، اتفاقي شگرف رخ داده تا آن نگاه ، با آن زاويه خاص كه تاثير گذار بر همه رفتارهاي اجتماعي بشر بوده پا به عرصه وجود نهاده . چون مبحث صحبت درباره فرهنگ ايثار و شهادت و چگـونـه بيـان كـردن آن بـا زبـان نمـايشي مي باشد . من اين بحث را با اشارات و الگوبرداري از واقعه كربلا مورد بررسي قرار مي دهم . كه اميد بتوانم تا حدودي كمكي باشم در راه اين فرهنگ سازي در جامعه . واقعه عاشورا در ظاهر يك واقعه جنگي تاريخ بشريست مانند تمامي وقايع جنگي كه در مقطعي آغاز و در مقطعي پايان مي پذيرد و بعد از مدتي بايد چون ديگر وقايع جنگي به موزه خاطرات منتقل شود و يا بعضي عناصر ابتكاري جنگي آن ، در جنگهاي بعدي استفاده شود. اما ميبينم كه در واقعيت اين چنين نمي شود . و اين واقعه شكلي كلي تر و جهان شمولي تري به خود ميگيرد و در تمامي طول تاريخ همراه انديشه بشري حركت مي كند. چرا؟ و اين همان سئوالي است كـه اگـر پـاسخ صحيحي به آن داده شـود. خود راه گشـاي ايـن مبحث خـواهد بـود كه چگـونه مي توانم فرهنگ ايثار و شهادت را به دور از هرگونه شعار و دافعه در متن ادبيات نمايشي و در نهايت در اجراهاي آن به دست آوريم . واقعه عاشورا به قضاوت تاريخ اتفاقي نيست كه در يك بامداد رخ داده و در يك غروب پايان پذيرفته باشد . زيرا اثرات فرهنگي آن دقيقاً بعد از پايان اين نبرد خود را آشكار مي كند و در ادامه اسارت حقايق تازه تر چون سبزه بعد از زمستان از عمق ذهن هاي سنگ شده خود را نشان ميدهند. و براي دريافت اين دست آوردها بايد نخست سر وقت آدمهاي اين حادثه رفت. كه چگونه درگير شدند؟ و در اين درگير شدن بيشتر به چه انديشيدند؟ و اين انديشيدن را در آن برهه چگونه به نمايش گذاشتند ؟ آيا اينان از آن دست مردماني هستند كه به چاه روز مرگي افتاده باشند و از سر ناچاري تن به درگيري داده باشند؟ يا اينكه عمق بازنگري و نمايش رسالت اوليه را احساس كردند؟ كه اگر اين باشد ! ؟ پس به نوعي نيز تكليفي براي ما باقي ماندگان عرصه هشت سال دفاع مقدس تعيين كرده اند. به قضاوت مقتل نويسان و وقايع نگاران اين نكته آنان از سر ناچاري درگير اين ماجرا شده اند. از آغاز مردود اعلام مي شود. زيرا آدمها به اختيار اين قضيه را پذيرا مي شوند و مي پذيرند كه مرگ را راحت قبول كنند تا انديشه اي پايدار بماند و خـود رهبر كربـلا نيـز در آغـازين سخن خـود به اين نكته اشاره دارد كه : اگر دين جدم جز به كشته شدن من پا نمي گيرد پس اي شمشيرها مرا دريابد و يا مرا در ميان گيرد. خوب رهبريت اين نهضت، خود در پي جاودانه كردن انديشه اي است كه پيش از او پا به عرصه وجود نهاده و براي گسترش اين انديشه چه كساني زخم خورده اند و چه سرمايه هائي هزينه شده است . و كمي دورتر را كه نگاه مي كنيم مي بينيم كه كليت اين جريان به اصل و مبدائي بر ميگردد كه سرچشمه آفرينش است و در واقع اين اپيزود اول است و مهم ترين وجه اين واقعه فرهنگ در اپيزود دوم مي باشد. و آن اينكه اين جريان فكري كه متولـد شده در طول رشد خـود بـا چه عـارضه هـا و بلايايي دست به گريبان است كه بايد براي رفع آنها چاره انديشي بشود. كه اگر غير از اين باشد تمامي زحمات بي حاصل جلوه خواهد كرد. اگر عاشورا به عنوان يك الگو در مورد فرهنگ شهادت و حفظ آرمـانهـا مدنظر باشد كه هست ! مي بينم كه از همان لحظات پاياني واقعه، اين تبليغ توسط آدمهاي باقي مانده شروع مي شود. حتي نخستين اين تبليغات ، براي كساني است كه خود شاهد اين جريان بوده اند. يعني در كوره اين ماجرا دست و پا ميزده اند. حال چه در جبهه مخالف و چه جبهه موافق ولي دور از آتش درگيري . اينجا ناچارم كه به اتفاقات مشترك بين واقعه كربلا و جريان هشت سال دفاع مقدس بپردازم . تا در پايان كه نتيجه گيري اين بحث پايان مي پذيرد قضيه ملموس تر شود . در كتاب « تكليف است برادر » و يا « بمو » و « صاعقه » از انتشارات بنياد حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس بحث هائي وجود دارد كه جاي تحمل و تعمق بيشتري را مي طلبد و محور آن بحثها به آغاز جنگ تحميلي سپاه كه تازه شكل گرفته بر مي گردد كه سپاه تازه شكل گرفته براي جذب نيرو در دفاع از آرمانهائي كه خود اين ملت براي به دست آوردنش چه رنجهايي را تحمل كرده دچار چه مشكلاتي مي شود . و حتي در تهيه مهمات براي دفاع نيز طوري با آنها برخوردمي شود كه گويي يك نيروي خارجي و غير ايراني درگير اين قضايا مي باشد. در بدو ورود حسين ابن علي نيز اين تبليغ پخش و منتشر مي شود كه حسين و يارانش نيروهاي خارجي هستند و خود ابا عبدا... به ناچار در طول سفر خود به هر جا كه مي رسد و با هر كارواني كه برخورد مي كند درباره نهضت خود بحث و گفتگو را آغاز مي كند تا ضمن تفهيم رسالت حركت خود از آنها مي خواهد در كمال آزاد فكري با اين نهضت همكاري كنند و بعد مشخص مي شود خيلي از كسانيكه سر به سجده دارند حسين ابن علي را مسلمان نمي دانند و شايد اين قضيه را هم كم و بيش شنيده و يا خواهد باشيد كه : زمانيكه حضرت علي (ع) در محراب ضربت مي خورد بسياري بانگ مي كنند كه مگر علي هم نماز مي خوانده خوب اين نتيجه درست تبليغ كردن دشمن مي باشدو رمز پيروزي او. در واقعه خرمشهر و زمانيكه دست شهيد جهان آرا براي دريافت كمك از هر سويي كوتاه مي شود بنا به روايت اشخاص باقي مانده و بنا به اسناد منتشر شده ، ايشان ناچار مي شود تا از حربه تبليغي پيشوايان مذهبي خود الهام گرفته و عمل نمايد. پس تعدادي از خواهران خرمشهري را مامور مي كند تا به حضور حضرت امام برسند و صداي مظلوميت خرمشهر را بگوش ايشان برسانند . اين خواهران مامور مي شوند در طي مسير خرمشهر تا تهران در هر جا كه صلاح دانستند اين صداي مظلوميت را حتي در نماز جمعه بگويند تا شايد كمكي برسد و شهر از سقوط نجات پيدا كند . و اگر نگاهي نمايشي به اين قضيه فوق داشته باشيم مي بينيم كه اين تبليغ و افشاگريها در چهار چوب يك تئاتر خياباني و يا نقالي براي خود جا و مكان باز مي كند و قابل عرضه در اين ژانـرهـا مي شود. همچنانكه حضرت زينب (س) نيز در حركت كاروان بعد از واقعه كربلا شروع به افشاگري و بيان اهداف حركتي برادرش مي كند تازه آن وقت است كه مردم هوشيار مي شوند كه چه فاجعه اي اتفاق افتاده كـه بـه دنبـال ايتن افشاگريها در طول زمان نهضت هاي خون خواهي حسين ابن علي شكل مي گيرد. بيان اين قضيه و ماندگاري آن به علت اين است كه اين قضيه شكلي نمايشي و سنتي به خود مي گيرد و از تماميت امكان هاي نمايشي مرسوم براي بيان واقعه كمك گرفته مي شود و چون اين جريان در بطن مردمي رسوخ پيدا مي كند. در واگويي قصه هاي كربلا خود مردم نويسنده، كارگردان و بازيگر آن مي شوند. چون يك آئين و اين آئين به بهانه هاي مختلف اجرا و در اذهان جا مي گيرد . تلخي قضيه خرمشهر و شايد بيشتر نقاط مرزي ايران در اوائل دفاع ، آن زمان شدت مي گيرد كه در گرماگرم نبرد، اين دفاع نه تنها توسط دشمن كم رنگ جلوه داده مي شد بلكه شايد بسياري از دوستان هم ناخواسته به اين آتش هيزم اضافه مي كردند. به نحوي كه گاهي اين شك به وجود مي آمد كه اين يك جنگ واقعي است يا يك درگيري ساده مرزي؟
نظر شما