معرفي توصيفي داستان نيمه هاي فراموشي / چهار جنگ در يك روايت
چهارشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۰۸:۴۳

نيمه هاي فراموشي / چهار جنگ در يك روايت
«نيمه هاي فراموشي» نوشتۀ مهرداد غفارزاده سال 1375 در 5500 نسخه و 348صفحه ، توسط انتشارات قدياني منتشر شد. اين رمان سال 1378 به چاپ دوم رسيد. شخصيت هايي به دليل مسابقات جهاني المپيك در اسپانيا گرد هم مي آيند. معلولين برگزيده و جانبازهاي منتخت ايران نيز در اين مسابقات حضور دارند . شخصيت اصلي داستان حسام است؛ مرد جواني كه درجبهه هاي نبرد حضور داشته است و يك پايش را در جنگ از دست داده است .او مدت هفت سال در اسارت عراقي ها بوده و هماكنون در يكي از روزنامه هاي پر تيراژ، به عنوان خبرنگار و عكاس استخدام شده است. عكس هايي كه از مناطق جنگي گرفته درروزنامه ها چاپ مي شود. او آرشيوي غني از عكس هاي دفاع مقدس داردو با علاقه، اتفاقات جنگ را دنبال مي كند. در آستانۀ بازي هاي پاراالمپيك بارسلون، از حسام خواسته مي شود به عنوان عكاس روزنامه، به بارسلون اسپانيا اعزام شود. حسام بعد از معلوليت با دختري از هم دوره اي هاي خود در دانشگاه به نام مرضيه ازدواج كرده است و درانتظار تولد اولين فرزندشان هستند. با اين وجود ترجيح مي دهد به همراه تيم هاي شركت كننده ايراني به بارسلون برود. همسفران حسام بيشتر دوستان مطلبوعاتي او هستند كه قرار است بازي هاي بارسلون را پوشش دهند. آنها خاطرات فراواني پيرامون شغل خبرنگاري و جانبازي دارند. تا لحظۀ ورود با بارسلون، خاطرات روزهاي گذشته را با هم مرور مي كنند. در يكي از اين يادآوري ها، حسام خاطراتش از جنگ ايران و عراق را در ذهن خود مرور مي كند. نحوۀ ثبت نام براي حضور در جبهه و همچنين اقداماتي كه براي رسيدن به منطقۀ عملياتي داشته، يك به يك در ذهن او تداعي مي شود. او درعمليات شركت مي كند. آشنا شدنش با زن جوان پرستار ويت كنگي و پناه دادن به او و كمك كردن سرباز مجروح ويت كنگي از ديگر خاطرات وارساس است. حسام در روزهاي بعدي خبر پيروزي تيم واليبال نشستۀ ايران بر تيمي از سوئد را به روزنامه مخابره مي كند. در روزهاي بعدي دومين پيروزي ايران بر مصر را مخابره مي كند. حسام درخلال گشت هاي خود در دهكدۀ بازي ها با افراد بي شماري آشنا مي شود. يكي از اين افراد شخصي به نام ارني است؛ معلولي از كشور لهستان كه حسام از او مي خواهد خاطرات معلوليت خود را برايش نقل كند. ارني هم در مسير بين كمپ و محل بازي ها به نقل از خاطراتش مي پردازد. فرد ديگري كه توجه حسام را به خود جلب مي كند زن معلولي از كشور ژاپن است. ستساگو در زمان حملۀ اتمي به دنيا نيامده بوده، ولي مادرش در آن فضا نفس كشيده و او را با وضعيت كنوني(كوتاه و بلندي دست ها و پاهايش) به دنيا آورده است. ستساگو از زبان مادر و ساير اقوامش آن فاجعۀ بزرگ را شنيده و حالا براي حسام تعريف مي كند. بازي هاي بارسلون همچنان ادامه دارد. تيم واليبال نشستۀ ايران بر رقيبان خود يكي پس از ديگري غلبه مي كند و سرانجام تيم اسپانيا و آمريكا را شكست مي دهد و قهرمان مي شود. عكس هايي كه در اين مدت گرفته است به 25 حلقه مي رسد؛ عكس ها را كه بسيار خاطره انگيزند براي پايان نامۀ خود در نظر گرفته است. حسام صفدري كه به بارسلون اعزام شده است تا از بازي هاي تيم واليبال نشسته ايران خبر تهيه كند مروري هم بر جنگ هاي معاصر دارد. اين بخش از رمان با تمام تلاش نويسنده، همچون وصلۀ ناجوري است كه به رمان زده شده است و به يك دستي رمان لطمه مي زند.
حسام هفت سال را در اردوگاه هاي عراق در اسارت گذرانده است. خاطرات او از روزهاي اسارت بخش هايي از داستان را تشكيل مي دهد كه درلابه لاي صحبت هاي او مي آيد . او آزاد مي شود و به ميهن باز مي گرددو در سال هاي بعد، كار عكاسي مطبوعاتي را به صورت جدي تر دنبال مي كند و ارشيو عكاسي خود از مناطق جنگي را سرو سامان مي دهد. داخل هواپيما با آقاي رمضان زاده ، گزارش نويس پا به سن گذاشته مطبوعات درامور ورزشي، آشنا مي شود. او از تاريخچۀ اسپانيا و چگونگي رويارويي اقوام مختلف براي تثبيت در اين سرزمين و از اقامت مسلمانان درآنجا كه زماني به آندلس مشهور بوده سخن مي گويد. در اولين روزهاي ورود به بارسلون دختري از حسام مي خواهد تا خود را معرفي كند. او ظاهراً خبرنگار است. حسام بعد از صحبت با دختر متوجه مي شود صداي او را شنيده است. او به ياد مي آورد در اردوگاه عراقي ها زماني همين دختر براي تهيۀ گزارش پيش آنها آمده و از حسام و دوستانش خواسته تا دربارۀ اسارت شان حرف بزنند. يادآوري روزهاي اردوگاه رماديۀ عراق، گذشتۀ دختر خبرنگار و روزهايي كه به فراگيري زبان انگليسي در اردوگاه مي پرداختند را به ياد حسام مي آورد. حسام پيگير بازي هاي تيم واليبال نشستۀ ايران است. در اولين روزهاي مراجعه به محل تمرين گروه هاي شركت كننده، او با يك معلول آمريكايي رو به رو مي شود. او درجنگ ويتنام پاهايش را از دست داده است. حسام با او ارتباط برقرار مي كند و او خاطراتش از جنگ ويتنام و چگونگي مجروحيتش را بازگو مي كند. در حالي كه اين نوع داوري، از دايرۀ وظايف يك رمان نويس به دور است. او با وارد كردن شخصيت هاي ژاپني، آمريكايي، لهستاني احساس مي كند جنگ هاي خونين قرن حاضر را از قلم نينداخته و توانسته است با كمك بازماندگان آن وقايع خونين، گوشه هايي از آن فجايع بشري را بازسازي كند. با اين رويكرد نويسنده، شخصيت هاي ديگر رمان هويت فرديشان را از دست مي دهند و هر كدام به تيپهاي برگزيده مبدل مي شوند. از نقاط قوت اثر مي توان به توصيف هاي نويسنده از چهار موقعيت زماني و مكاني متفاوت اشاره كرد. ولي يكدست و طبيعي نبودن ساختار ادبي رمان باعث شده دربعضي موارد توصيف ها خلاف واقع به نظر برسند. شايد بهتر بود نويسنده از قالب خاطره براي نوشتن اين وقايع استفاده مي كرد. اماغفارزاده ترجيح داده از قالب رمان استفاده كند. او به توصيف هاي داستاني خود از مناطق جنگ زدۀ جهان متكي بوده كه البته چشم اندازهاي خوبي را نيز ترسيم كرده است. مهرداد غفارزاده متولد 1345 است. او در رمان«صداي گمشده» به نوجوانان و جبهه مي پردازد و زندگي نوجواني به نام حامد را روايت مي كند كه پدرش در جبهه مفقود شده است . حامد براي پيداكردن پدرش به منطقه مي رود و با مسائل مختلفي آشنا مي شود و بي آن كه پدر را پيدا كند به آگاهي مي رسد
منبع : كتاب "40كتاب"/ معرفي توصيفي چهل داستان دفاع مقدس/ پرويز شيشه گران
نظر شما