در سالروز شهادت شهید «میر مسعود مصلایی»
بیشتر ترکشها به جایگاه برادرانی که درحال استراحت بودند برخورد می کرد. خونها بود که در زمین جاری بود و من ناگهان به یاد مسعود افتادم چون درچنین لحظاتی همیشه انسان به یاد عزیزترین دوستانش می افتد...
خاطره ای از لحظه ناب شهادت

نویدشاهد البرز:


شهید«میرمسعودمصلایی» فرزند«سید اسماعیل و رقیه» درتاریخ سی ام اردیبهشت 1342، شهر تهران دیده به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا مقطع سوم دبیرستان به انجام رسانید. در دوران دفاع مقدس به عنوان بسیجی رزمنده به جبهه «سومار» رفت و در تاریخ پانزدهم مهرماه 1361، به شهادت رسید و پیکر پاکش در «امامزاده محمد» کرج به خاک سپرده شد.

نحوه شهادت شهید «مسعود مصلایی» در کلام یکی از همرزمانش اینگونه بیان می شود:

روزچهارشنبه؛ چهاردهم مهرماه 1361، مصادف با روز مبارک عید غدیرخم ما درمرحله (7) از عملیات «مسلم بن عقیل» بودیم، برایمان روزبسیارپرکاری بود بعد ازآن که تمام روز را مشغول نبرد بودیم، فرمانده ازماخواست که تعدادی سنگر حفر کنیم. من مسعود با برادران دیگرمان مشغول کندن زمین شدیم و تا پاسی ازشب هم مشغول به کاربودیم پس از آن حدودساعت 4:30 صبح فرمانده دستوراستراحت را داد.

تمام برادران با تشکیل گروه های چند نفری به محل استراحتگاه که یکی ازهمین سنگرها بود، رفتند و بعد ازوضو گرفتن مشغول نمازشدند. من و مسعود پس از نمازخواندن به استراحت پرداختیم ولی من نتوانستم بخوابم و تصمیم گرفتم که بروم به فرمانده که هنوز درحال کندن سنگربود، کمک کنم.

ساعت حدود 5:30 صبح روزپنج شنبه بود و مادر 200 قدمی مسعود و دیگربرادران بودیم که ناگهان به مدت چنددقیقه صدای انفجارهای پی در پی ازدورشنیده شد طوریکه تمام اطراف ما دود و آتش بود.

بیشتر ترکشها به جایگاه برادرانی که درحال استراحت بودند برخورد می کرد خونها بود که درزمین جاری شد. من ناگهان بیادمسعود افتادم چون درچنین لحظاتی همیشه انسان به یاد عزیزترین دوستانش می افتد.

سینه خیز به طرف جایگاه آنها رفتم و دیدم که 8 نفر ازبرادران که در سنگربودند، شهید شده اند.

منظره دلخراشی بودانسانهایی که تا چندلحظه قبل زنده بود حال بدنشان تکه تکه شده بود و خونشان حوضچه ای را در آن سنگردرست کرده بود و درکنار آن شهدا مسعود همانطوریکه عادتش بود به پهلوی راست به روی زمین بود و ترکش ازپشت سربه او اصابت کرده بود و تیکه هایش یکی به پهلو و دیگری به بازویش خورده بود و مسعود به آرزویش رسیده بود و به سوی خدا رفته بود.

شهید «میرمسعودمصلایی» چندی پیش ازشهادتش به برادرش چنین می گوید:

می دانید که بالاخره باید رفت و باید نوشت و چه بهترکه این تن و این جان را در راه اسلام و سپس آزادسازی میهن عزیز و لبیک گفتن به نائب امام زمان (عج) و امام خمینی(ره) تقدیم کرد و امیدوارم هدفم درست بوده باشد و به خاطرهوای نفس نباشد.

خداوندا! دوست دارم این جان ناقابل را این خون را در پاک و پرارزش تو هدیه کنم .

بدانیدکه شهیدان بندگان پاک خدایند و هرکس را لیاقت رسیدن به آن نیست .«شهید مصلایی»


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده