نگاهي به زندگي و تلاش هاي سردار سرتيپ پاسدار شهيد نبي الله شاهمرادي (حنيف)
چهارشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۲ ساعت ۰۰:۰۰
شهيد شاهمرادي (حنيف) چه در غرب و چه در جبهه هاي مختلف ديگر، هر مسؤوليتي را كه قبول مي كرد، در تهيه لوازم آن مسؤوليت، به روز بود. اين نشان دهنده اين است كه سردار حنيف، كاملاً نسبت به حيطه مسؤوليتش آگاهي داشته و با علاقه و انگيزه كار ميكرده...





سرسپرده امام حسين(ع) بود







در هشتمين روز ارديبهشت ماه سال 1341 در شهر چادگان
و در خانواده
اي مذهبي پا به عرصة وجود گذاشت و دوران کودکي و
نوجواني را در همان شهر سپري کرد. در اواخر سال 1355 و در حالي که چهارده سال بيشتر
نداشت، با جريانات سياسي آن زمان آشنا شد. در سن 14 سالگي در اثر مطالعه کتاب حکومت
اسلامي حضرت امام(ره) وارد جريانات سياسي کشور شد. به طوري که در سال 1357 با تهيه،
تکثير و توزيع اعلاميه
ها، نوارها و کتب امام خميني(ره) در منطقه فريدن
اصفهان تأثير بسزايي در جهت ارتقاء سطح فکر مردم منطقه گذاشت.



به دليل فعاليتهاي انقلابي
گسترده
اش در منطقه، بارها و بارها توسط مزدوران رژيم شاه
مورد تهديد و ضرب و شتم قرار گرفت و چندين بار (از جمله در محرم سال) 1357 منزل پدري
ايشان به بهانه «دفاع از قانون اساسي» مورد حمله قرار گرفت.



پس از طلوع خورشيد فروزان انقلاب اسلامي به عضويت
کميتة انقلاب اسلامي درآمد و مدت کوتاهي مسؤوليت اطلاعات و عمليات اين ارگان را در
اصفهان به عهده گرفت.



با تشکيل جهاد سازندگي به اين نهاد پيوست و سرانجام
پس از استقرار سپاه پاسداران در منطقه فريدن در سال 1358 از اولين افرادي بود که به
عضويت «سپاه» درآمد. شهيد نبي الله شاهمرادي واحد اطلاعات سپاه فريدن را با توجه به
تجربيات خودش راه اندازي کرد. ايشان طي اين دوره از فعاليت خود خدمات مهمي را به انجام
رساند که از مهم
ترين آنها ميتوان به
شناسايي و مبارزه با عوامل مروج جريان انحرافي بهائيت، مبارزه با تحرکات گروهک
هاي ضد
انقلاب به ويژه گروه
هاي چپ و کمونيستي، شناسايي و دستگيري تعداد قابل
توجهي از عوامل و مرتبطين کودتاي نوژه و جمع آوري تعداد زيادي سلاح و مهمات غير قانوني
در منطقه اشاره نمود. همزمان با شروع جنگ تحميلي علي رغم مسؤوليت
هاي وي
در سپاه فريدن، به عنوان فرمانده تعدادي افراد داوطلب و در معيت شصت نفر ديگر از همرزمانش
عازم جبهة شوش شد. اين شهيد بزرگوار موفق شد اطلاعات دقيقي از وضعيت دشمن را به رده
هاي بالا
منتقل کند و در نتيجه، حساسيت و اهميت اين محور از جبهه جنگ را براي مسؤولين محرز کند.
نهايتاً با برنامه
ريزيهاي انجام شده، جلوي نفوذ عوامل
و تيم
هاي جاسوسي و خرابکاري عراق از اين محور مسدود شد.



شهيد شاهمرادي در سال 1362 به دنبال اوجگيري فعاليت
گروهک
هاي ملحد ضد انقلاب در استانهاي کردستان
و آذربايجان غربي، عازم منطقه شمال غرب شد و در راستاي ايجاد امنيت و شناسائي و دفع
توطئه
هاي دشمنان خارجي، اقدام به سرکوبي عوامل مسلح ضد
انقلاب که اقدام به شرارت و ناامني مي
نمودند کرد. از جمله مهمترين اقدامات
شهيد شاهمرادي در اين دوره، طراحي ده
ها عمليات اساسي و مؤثر عليه
گروهک
هاي ضد انقلاب بود که در مجموع باعث افت شديد توان
نظامي و تشکيلاتي آن
ها گرديد.




شهيد شاهمرادي در تيرماه سال 1364 ازدواج نمود که
حاصل اين ازدواج سه فرزند صالح است. ايشان پانزده روز بعد از ازدواج به همراه همسر
خود به منطقه شمال غرب بازگشت. اين شهيد بزرگوار در تمام فعاليت
هاي خود
در منطقه شمال غرب، به تأسي از فرامين حضرت امام (قدس سره) و الگو قرار دادن رفتار
سردار شهيد محمد بروجردي، همواره و با ظرافت خاصي صف مردم محروم و ستمديده کُرد را
از صف ضد انقلاب جدا مي
کرد و رفتار بسيار محبت آميزي با مردم منطقه داشت،
به طوري که تعدادي از اشرار فريب خورده ضد انقلاب، از طريق اين رفتار اسلامي و محبت
آميز، سلاح را بر زمين گذاشتند و تسليم نيروهاي جمهوري اسلامي ايران شدند.



تيزبيني خاص، اشراف عميق بر اهداف دشمن و تسلط کافي
بر منطقه، مديريت محبت آميز و رفتار صميمي او با همکاران و نيروهاي تحت امرش گره
هاي زيادي
را گشود و موفقيت
هاي متعددي را نصيب کشور و منطقه شمال غرب نمود.



دوران دفاع
مقدس که به پايان رسيد؛ او هنوز شوق خدمت در درونش فروکش نکرده بود و اين چنين شد که
در ابتداي سال 1369 به عنوان معاون اطلاعات قرارگاه حمزه سيدالشهدا(ع) فصل جديدي از
زندگي خود را آغاز نمود. او طي يازده سال، اقدامات بسيار مؤثري در جهت منسجم نمودن
و هدفمند کردن فعاليت
هاي جاري در منطقه انجام داد، که نقش مؤثري در جهت
تأمين امنيت کامل و اقتدار نظام جمهوري اسلامي در منطقه ايفا کرد. از جمله نکات بارز
اين مقطع، معرفي سردار کاظمي به عنوان فرمانده قرارگاه حمزه سيدالشهدا(ع) بود که از
اين زمان دور جديدي از فعاليت
هاي شهيد حنيف آغاز شده و ايشان در رکاب اين فرمانده
شجاع به فعاليت خود ادامه داد. اين دو شهيد بزرگوار با همکاري يکديگر موفق شدند بالاترين
سطح اقتدار را براي جمهوري اسلامي ايران در منطقه به وجود آورند؛ به طوري که با فکر
تيزهوشانه و تدابير سردار حنيف و در پرتو فرماندهي مقتدرانه سردار کاظمي، صحنه جنگ
با ضد انقلاب، که تا بيش از اين در مناطق داخلي و مرزي کشورمان بود، به آن سوي مرز
(عمق خاک عراق) منتقل گرديد و همين موضوع باعث زمين
گير شدن
گروهک
هاي ضد انقلاب شد. چرا که از اين زمان به بعد ضد
انقلاب مجبور بود توان خود را جهت دفاع از نيروها و مقرهاي خود در خاک عراق به کارگيري
نمايد و به اين ترتيب توان عملياتي و نظامي آنان کاملاً از بين رفت. با اين تدابير
وضعيت نيروهاي خودي از حالت تدافعي و پايگاهي به حالت تهاجمي و آفندي تبديل شد و به
اين ترتيب ابتکار عمل در صحنه، کاملاً در دست جمهوري اسلامي و سپاه پاسداران قرار گرفت.



شهيد نبي الله شاهمرادي در سال 1374 و به دنبال
فعاليت
ها و خدمات ارزندهاش در
منطقه شمال غرب به درجه سرتيپ دومي مفتخر گرديد و در سال 1380 با توجه به تثبيت امنيت
در منطقه، به عنوان جانشين ستاد فرماندهي نصر و مسؤول اطلاعات و عمليات و فرمانده قرارگاه
نصر شمال غرب منصوب شد و دوران جديدي در خدمت به مردم ستمديده عراق براي او به وجود
آمد.



در اين دوره سردار شاهمرادي تلاش زيادي جهت برقراري
وحدت و هماهنگي بين گروه
هاي معارض رژيم بعث داشت که نتيجه آن اتحاد گروههاي شيعه
و کرد در مبارزه عليه رژيم ديکتاتور صدام بود. نکته قابل توجه در فعاليت سردار شاهمرادي
طي اين دوره، نگاه واقع بينانه
اش به مسائل عراق و نيز برخورد صادقانه وي با گروههاي عراقي
بود که همين مسأله، روابط محبت آميز خاصي را بين سران اين گروه
ها با
سردار شاهمرادي به وجود آورده بود. از اين رو سران گروه
هاي معارض
عراقي به هنگام شنيدن خبر شهادت اين عزيز بسيار اندوهگين شدند، از جمله آقايان جلال
طالباني رئيس جمهور عراق و رهبر اتحاديه ميهني کردستان عراق، مسعود بارزاني رهبر حزب
دمکرات و عبدالعزيز حکيم رئيس مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق اقدام به ارسال پيام
هاي تسليت
کم نظيري کردند.



به دنبال انتصاب سردار احمد کاظمي به عنوان فرمانده
نيروي زميني سپاه و با توجه به آشنايي کامل ايشان با توانايي
ها و تجربيات
سردار شاهمرادي در منطقه شمال غرب، از ايشان دعوت به همکاري نموده و در مهرماه سال
1384 وي را به عنوان معاون اطلاعاتي خود برمي
گزيند.
شاهمرادي که علاقه بسيار زيادي به سردار احمد کاظمي داشت و از طرفي طعم شيرين تجربه
بسيار موفق همکاري با ايشان در منطقه شمال غرب کشور را چشيده بود، با تکيه بر تجارب
ارزشمند بيست و شش سال گذشته خود و تحت فرماندهي مقتدرانه احمد کاظمي شروع به فعاليت
و خدمت در عرصه جديد مي
نمايد.



سرانجام در نوزدهم دي ماه 1384 و در آستانه روز
عرفه، در حالي که با فرمانده نيروي زميني سپاه و جمعي از بهترين دوستان قديمي خود عازم
منطقه شمال غرب بودند، در سرزمين شهيد مهدي باکري، در منطقه
اي که
بيش از بيست و دو سال از عمر خود را وقف خدمت در آن
جا نموده
بود، در اثر سانحه سقوط هواپيما به فيض شهادت رسيد.



خانواده، همکاران، دوستان و مريدان اين شهيد عزيز
با سينه
اي مالامال از اندوه و غم و گلويي پر از بغض، از
اقصي نقاط کشور گرد هم آمده و در زير بارش برف، پيکر او و ديگر دوستانش را تشييع کرده
و جلوه
هاي کم نظيري از وفاداري، عشق و محبت خود را به
اين شهيد ابراز نمودند. پيکر اين شهيد عزيز در کنار دو تن از شهداي ديگر اين سانحه،
فرمانده و دوست ديرينه
اش شهيد احمد کاظمي و شهيد يزداني و در جوار شهداي
والامقامي همچون شهيد حسين خرازي، مصطفي ردّاني
پور، در گلزار شهداي اصفهان به خاک سپرده شد.



***



روحيات معنوي شهيد و توجه ايشان
به اهل بيت(ع)



خب، سخت است ما از معنويات کسي حرف بزنيم که الان
به جايگاهي رسيده، منتهي چيزي که در رفتار او قابل لمس بود، اين
که حنيف
سرسپرده امام حسين(ع) بود و در ايام عاشورا و تاسوعا هر جا که بود، خودش را مقيد مي
دانست
تا يک عزاداري در شأن امام حسين(ع) برپا کند و در آن سنگ تمام مي
گذاشت.
در منطقه شمال غرب حنيف بنيانگذار چندين هيأت بود و روزهاي تاسوعا، عاشورا و شب شام
غريبان مردم آن منطقه را به شام دعوت مي
کرد. حتي گروههايي از
ارامنه اين منطقه هم در اين هيأت
ها شرکت ميکردند
و الان هم اين راه ادامه دارد. (بهزاد رفيعي)



ويژگي فکري



به طور کلي حنيف چه در غرب و چه در جبهههاي مختلف
ديگر هر مسؤوليتي که قبول مي
کرد، در تهيه لوازم آن مسؤوليت، به روز بود. اين
نشان دهنده اين بود که سردار حنيف کاملاً نسبت به حيطه مسؤوليتش آگاهي داشت و با علاقه
و انگيزه کار مي
کرد. او از کساني بود که بالاتر از نُرْم مطلوبي
که سازمان از افراد انتظار داشت عمل مي
کرد و علاقه و نوآوري را در کارش
نشان مي
داد. ايشان براي هر کاري تجزيه و تحليل ميکرد و
با يک شناخت و انگيزه بالا وارد صحنه عمل مي
شد تا
بتواند هر لحظه آماده باشد. خط
دهي حنيف به افراد زير مجموعه خودش کاملاً عاطفي،
انگيزشي و با يک مديريت خلاق و کارآمد بود. افرادي که با او کار مي
کردند
از شايستگي
هاي روحي، فکري و مديريتياش اظهار
رضايت داشتند و از تشخيص به جا و به موقع حنيف تعريف مي
کردند.
اين باعث مي
شد تا افرادش با عشق و علاقه نسبت به دستورات او
انجام وظيفه کنند...



حنيف آدم قاطعي بود و کسي اگر او را نميشناخت
با قاطعيت او نمي
توانست کنار بيايد. مديري قاطع بود. هر تشخيص که
مي
داد، موقع
اجرا، قاطعانه پاي تصميمش مي
ماند و ايستادگي ميکرد. اما
با مردم منعطف بود. در عين حال اين دو مسأله ضد هم بود. هر جا که مي
ديد تصميمش،
طرحش يا برنامه
اش با خواستة مردم اصطکاک دارد و ممکن است که مردم
نپذيرند، سريعاً تجديد نظر مي
کرد و به سمت
مصلحت و افکار مردم تغيير نظر مي
داد. (رضا سيف الهي)



امنيت کردستان



شهيد حنيف يکي از پايههاي ايجاد،
توسعه و پايداري امنيت در شمال غرب بود. در حقيقت مي
شود گفت
که درصد بالايي از موفقيت حاج احمد در ايجاد امنيت شمال غرب مرهون تفکرات و همراهي
حنيف بود. او با توجه به کوله باري از تجربه، اقداماتي را در منطقه انجام داد که محصول
نهايي
اش در زمان فرماندهي حاج احمد در قرارگاه حمزه حدود
سال
ها 1373 تا 1375، برداشته شد و حاج احمد توانست
امنيت را در شمال غرب حکم فرما کند، که شيريني آن را مردم منطقه و رزمندگان اسلام چشيدند.
در حقيقت اين همان اظهار رضايتي بود که مقام معظم رهبري در بيانات
شان فرمودند
و از سردار کاظمي به جهت اين اقدامات قدرداني کردند...



حنيف هميشه فردي اميدوار بود و اين نيروي اميدش
فوق العاده بود. جزء روايات ماست که بارها حضرت علي(ع) فرمودند: «در فعاليت و کارت
چنان فعاليت کن که گويي قرن
ها ميخواهي در اين دنيا زندگي کني.»
واقعاً در جريان کار حنيف، ذره
اي نااميدي راه نداشت. اين روحيه ايشان روحيهاي بود
که شهيد احمد کاظمي لازم داشت و براي نيروهاي حاج احمد و نيروهايي که در شمال غرب فعاليت
مي
کردند
و مي
توانستند مشکلات آنها را
حل کنند، لازم بود. به خاطر وجود همين نيروي اميد بود که حاج احمد، حنيف را انتخاب
کرد. (بهزاد رفيعي)



علاقه به شهادت



من هر وقت حاج آقا چند روز مأموريت ميرفت و
نمي
ديدمش، دلتنگاش ميشدم. حتي
وقتي با هم تنها مي
شديم، من اول ده دقيقه گريههايم را
مي
کردم و
بعد آرام مي
شدم. حاج آقا فقط لبخند ميزد و ميگفت: «گريه
براي چيست؟ من و تو اين همه اتفاقات و خطرات را رد کرده
ايم. آنوقت تو هنوز گريه ميکني؟»
خيلي به ايشان وابسته بودم، يکبار به حاجي گفتم: من يک ثانيه هم بدون تو نمي
توانم
زندگي کنم. برگشت به من گفت: «همين دلتنگي
هاي تو بود که نگذاشت تا من در
آن هشت سال شهيد بشوم. وگرنه من در تمام عمليات
ها بودم،
تمام اطرافيانم شهيد شدند و من يکي جاماندم. (خانم درويش همسر شهيد)



***



وصيت نامه سردار شهيد نبي الله
شاهمرادي



إنشاءالله بر مصداق کلام اميرالمؤمنين(ع)
که فرمودند:



رياستها ماندگار نيست در صورتي که
اگر ماندني بود به شما نمي
رسيد، سعي نماييم در اين مسؤوليت، که بتوانيم صرفاً
به خدمت به اهداف عاليه اسلام و انقلاب اسلامي بينديشيم.



خداوندا:



ما را چنان کمک و راهنمايي نما، که فقط و فقط، آنچه خود
خواهي، آن باشيم و بتوانيم در راه رضاي تو قدم برداريم و از تو مي
خواهيم
که همه ما را عاقبت به خير نمايي.






نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده