75 سال قبل در روستاي «چيتاب» كه منطقه اي در 35 كيلومتري ياسوج از توابع كهكيلويه و بويراحد است، به دنيا آمد. پدرش علي نام داشت. او بزرگ طايفه بودو از همين رو «ملا علي بگ» صدايش مي زدند. در استان كهكيلويه و بويراحمد مردان بزرگ هر طايفه را با پسوند بگ فرامي خوانند.
امرالله درباره پدرش مي گويد: «كشاورزي گندم مي كند. در آمد بخور و نميري داشت، اما چون قاري قرآن بود و رفتارش منطقي، نزد اهالي چيتاب محترم بود. با او مشورت مي كردند. مادرم «عجب» هم زن محترمي بود. بسيار عبادت مي كرد و موقع نماز و دعا، دعا را مي بوسيد و مي گذاشت كنار. وقتي مي خواستيم غذا بخوريم، هر چه مادر را صدا مي زديم، بي فايده بود. بايد صبر مي كرديم تا نمازش تمام شود و با آرامش بيايد و بنشيند سر سفره.»
امرالله فرزند هم خانواده است. او خيلي زود يتيم شد و مادر با همه ي تواني كه داشت، سرپرستي او و بقيه فرزندان را به عهده گرفت. كشاورزي مي كرد و در اين كار از پسرانش كمك مي گرفت. وقتي برادر بزرگ تر امرلله، فوت كرد او سرپرستي دختر برادر را به عهده گرفت.
و با «نازلي» همسر برادر مرحومش ازدواج كرد كه او نيز خصوصياتي مشابه مادر داشت. بسيار اهل نماز و عبادت بود. امرالله كه هم در زمان حيات پدر و هم پس از آن، طعم محروميت را چشيده بود و مي دانست خان هاي ظالم با خوردن مال كشاورزان، ظلم بسياري در حق آنان مي كنند، شروع به مبارزه كرد و پس از درگيري با خان هاي روستا، ناچار شد مهاجرت كند و در كنار «پل پريم» در سياه چادر اقامت داشته باشد. فرزند اولش «الله كرم» در سياه چادر به دنيا آمد و با تربيت مردي مبارز و زني مومن رشد كرد. او بعدها بنيانگذار سپاه ياسوج شد و عضو رسمي سپاه پاسداران. او پسر داشت و هنوز پسر سومش پا به عرصه ي خاك نگذاشته بود كه در سال 1360 در فياضيه آبادان به شهادت رسيد.
امرالله در اين باره مي گويد: «همسرم در مراسم تشييع جنازه شهيد پايدار خبر تولد فرزند سوم الله كرم را اعلام كرد. عبدالله ميثمي در حال سخنراني بود كه اين خبر را شنيد و همسرم همان زمان اعلام كرد كه اسم نوه مان را عبدالله مي گذاريم.» فرزند شهيد الله كرم درباره ي فرهنگ ديني خانواده مي گويد: «ما غذا را توي يك سيني مي ريختيم و با هم غذا مي خورديم، مادر بزرگ آن قدر نماز و عبادتش را طول مي داد كه حوصله مان سر مي رفت و هر چه او را صدا مي زديم، فايده نداشت. همين اخلاق او در خانواده به همه منتقل شده است.»
فرزند دوم امرالله، «الله كس» بود كه از كودكي قلبي رئوف داشت. وقتي دوره دبيرستان رامي گذراند، در ياسوج اتاقي اجاره كرده بود و همان جا به مدرسه مي رفت. با همان وضعي كه داشت، از فقرا و آواره ها نگهداري مي كرد و غذا و جا به آن ها مي داد. او بعدها عضو رسمي سپاه شد و به جبهه رفت و در عمليات رمضان (5/5/61) با سمت فرمانده گردان به شهادت رسيد.
«محمد» سومين پسر خانواده بود كه هميشه آرزو داشت كه متخصص قلب و عروق شود»، اما پس از شهادت دو برادرش و به تشويق عبدالله ميثمي به حوزه ي علميه رفت و پس از آن عازم جبهه شد. او در كربلاي 4 به شهادت رسيد. امرالله درباره فرزندانش مي گويد: «جو خانواده طوري بود كه بچه ها براي حمايت و ايثار، از جان مايه مي گذاشتند. سه پسر ديگرم هم مدام در جبهه حضور داشتند. دو پسرم در حال حاضر جانباز هستند. اين اواخر همسرم سكته كرد. نمي توانست حرف بزند، اما موقع اذان ذكر مي گفت و اشك مي ريخت.»
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده