نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
«پس از گذشت چهار دهه از آن واقعه، هنوز هم صحنه را کاملا به یاد دارم و در مقابل چشکانم رژه می‌رود. صحنه‌ای که زیر آوار مانده بودم، ولی هنوز امکان تنفس بود و به هوش بودم. در آن لحظات دائم داد و فریاد می‌زدم و از مادر کمک می‌خواستم و می‌گفتم: مادر مرا نجات بده من اینجا زیر خاک هستم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات جانباز «المیرا رستمی‌تاش» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۳۶۴۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۳۰

خاطرات شفاهی مادر پنج شهید در سالگرد شهادت؛
شهیدان «فریبا، فوزیه، سعدیه، سمیه و حمزه» سلیمانی فرزندان کریم از شهدای بمباران جنگ تحمیلی هستند که سی ام خرداد ماه ۱۳۶۷ در روستای سرنی به درجه رفیع شهادت نایل آمدند. مادر گرانقدر شهیدان سلیمانی: فرزندانم در سنگر پناه گرفته بودند و من رفته بودم از چاه آب بیاورم که بمباران هوایی شروع شد. من اینقدر هول شده بودم که کفشهایم را دستم گرفتم، عین تگرگ گلوله می‌بارید، همه لباسهایم ترکش بود، وقتی شنیدم بمب به سنگر بچه‌ها اصابت کرده از ترس به طرف بیابان فرار کردم... فیلم مصاحبه دلتنگی‌های این مادر داغدیده در ادامه تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۳۶۴۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۳۰

مادر شهید مدافع حرم «سیدنورالله فخری» نقل می‌کند: «گفتند: برای آخرین بار می‌تونی پسرت را ببینی! پسرم را که دیدم، تعجب کردم. قدش کشیده بود و صورتش مثل ماه. لبم را گذاشتم روی پیشانی‌اش و بوسیدم. ابروهایش کمان بود و مژه‌هایش بلند.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطرات ی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۵۳۶۴۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۳۱

مادر شهید مدافع حرم «سیدنورالله فخری» نقل می‌کند: «بعد از زیارت رفته بود جایی که الان قبرش آنجا است، دراز کشید. وقتی دیدم یک لحظه خوابش برد، صدایش کردم. چشم‌هایش را باز کرد. گفتم: بریم خانه ما استراحت کن، چرا اینجا خوابیدی؟ گفت: زن‎دایی اینجا خیلی خوب و آرامش بخشه.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطرات ی از این شهید گرانقدر برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۵۳۶۴۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۳۰

خاطرات شهید
نوید شاهد بوشهر به مناسبت سالروز شهادت شهید «اسماعیل دشتی» خاطرات این شهید را از زبانش همرزمش «شکرالله پی خسته» منتشر می کند.
کد خبر: ۵۳۶۳۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۹

برگی از خاطرات زنان امدادگر قزوین در کردستان؛
«در طول خدمت کردستان بین همکاران کسی را ندیدم که منافق و جاسوس دشمن باشد. البته من در اتاق عمل بودم و موقعیتم این شرایط را ایجاب می‌کرد. چون فقط افراد متخصص حق ورود به اتاق عمل داشتند. از سوی دیگر بیمارانی که وارد اتاق عمل می‌شدند در وضعیت بغرنج و حیاتی بودند؛ مثلا خونریزی شدید داشتند بنابراین مریضی که تمارض می‌کرد به سادگی قابل تشخیص بود ...» ادامه این خاطره از زبان «کبری چگینی» از نقش زنان امدادگر استان قزوین در کردستان را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۶۳۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۹

سیری در خاطرات شهیدخرمی؛
شهید«رضا خرمی» از شهدای دوران دفاع مقدس است. همسرش در روایت از او بیان می کند: «رضا همیشه می ‌گفت:"شهادت در راه خدا عاقبت به خیری به همراه دارد. در بستر بیماری مردن را دوست ندارم."»
کد خبر: ۵۳۶۳۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۹

« نزد من آمد و گفت: مادر جانم؟ من از طرف خداوند نزد شما امانت هستم مبادا مانع رفتن من به جبهه بشوید که خداوند شمارا نخواهد بخشید. خداوند من را به شما داده و روزی هم خواهد گرفت پس به شهادت من افتخار کنید» در ادامه فیلمی از گفتگو بامادر این شهید گرانقدر را می بینید.
کد خبر: ۵۳۶۳۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۸

«شهید محمدعلی محمدی‌رامندی در منطقه فرمانده گردان بود، ولی خانواده‌اش نمی‌دانستند و بعد از شهادتش به مسئولیتی که در جبهه بر عهده داشت، پی بردند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «محمدعلی محمدی‌رامندی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۳۶۳۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۸

خاطرات شفاهی مادران شهدا
ربابه جعفری‌ صرمی مادر شهید «احمد رستمی» می‌گوید: «احمد در زمان شروع جنگ به دلیل سن کم و جثه کوچکش اجازه رفتن به جبهه را نداشت، از این رو وقتی وارد کمیته انقلاب اسلامی شد، پاسدار افتخاری آن کمیته شد. لباسش را خیلی دوست داشت و از آن مراقبت می‌کرد می‌گفت: این لباس بیت المال است.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
کد خبر: ۵۳۶۳۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۸

خاطرات شفاهی مادران شهدا
مه‌لقا محمودی‌قوشه‌گنبدی مادر شهید «حسین جان‌درمیان» می‌گوید: «آخرین بار که او دیدم، با قرآن و آب بدرقه‌اش کردم قرار بود این بار که بیاید دنبال شغل مناسب باشد. وقتی با دیگر بچه‌ها که در خانه بودند، بدرقه‌اش کردیم، بعد از چند دقیقه دیدیم به بهانه اینکه چیزی جا گذاشته است، وارد خانه شد و دوباره خداحافظی کرد.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
کد خبر: ۵۳۶۲۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۶

«مادر بزرگوار شهید گفتند حاج‌آقا من مدت‌هاست که آرزو داشتم شما منزل ما تشریف بیاورید و چشم براه بودم. حاج‌آقا بسیار ناراحت شدند و گفتند مادر، من را در کوتاهی که کردم ببخشید و عذرخواهی می‌کنم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات «آیت‌الله هادی باریک‌بین پدر شهید مرتضی باریک‌بین» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۳۶۲۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۶

«دیدیم مادر عزیزی با یک چوب کوچک زمین را می‌کند و با چشم‌های گریان و دستان لرزان و با صدای حزین داد می‌کشید: پسرم اگر اینجایی اگر حال مادرت را می‌بینی که قطعا می‌بینی و صدای مرا می‌شنوی یک لحظه چهره بشاش و خندان را نشان بده ...» ادامه این خاطره از پدر شهید «نبی‌الله هاشمی» و برادر شهید «عبدالله هاشمی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۶۲۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۵

معرفی کتاب؛
«رنج نامه» مجموعه خاطرات زنان استان ایلام در دفاع مقدس است که توسط بتول میرزایی گردآوری و تدوین شده است و نشر قلاویزان از بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان در سال ۱۴۰۰ آن را به چاپ رسانده است.
کد خبر: ۵۳۶۲۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۵

کتاب «در امتداد زخم» خاطرات ی از زبان همرزمان و خانواده سردار شهید عبدالرضا اسماعیلی اولین فرمانده گردان استان ایلام است که به زندگی آن شهید در دوران کودکی، جوانی، بزرگسالی و همچنین دوران دفاع مقدس و بعد از آن اشاره دارد که توسط «یاسر بابایی» نویسنده ایلامی گردآوری و تهیه شده و سوره‌های عشق، سپاه پاسداران ایلام آذر ۱۳۹۶ آن را به چاپ رسانده است.
کد خبر: ۵۳۶۲۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۴

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
شهید محمود رضایی از شهدای دفاع مقدس استان ایلام است که تیرماه 1366 در منطقه سردشت به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر گرانقدر شهید می گوید: «وقتی سر مزار محمود میرم و از دلتنگیم براش تعریف می کنم، می گم آن دنیا کمکم کن و دستمو بگیر. در ادامه فیلم این مصاحبه تقدیم حضورتان می شود.»
کد خبر: ۵۳۶۱۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۴

هواپیما‌های متجاوز رژیم بعث عراق با بمباران هوایی، قصد داشتند مدرسه را تخریب کرده و دانش‌آموزان را قتل عام کنند که بر اثر اصابت چندین بمب به مدرسه و اطراف آن، موج انفجار و ترکش‌هایش سقف خانه ما را هم پایین آورده بود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات جانباز «المیرا رستمی‌تاش» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۳۶۱۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۴

خاطرات شفاهی مادران شهدا؛
ربابه جوادی مادر شهید «ابوالفضل محمدی» می‌گوید: «زمانی که ابوالفضل را باردار بودم، در خواب دیدم که یک نفر به من میگوید؟ اذیت می‌شوی؟ گفت: تا حدودی... سخنم را کوتاه کردم. فقط یک جمله گفت و رفت. با این فرزند عاقبت بخیر می‌شوی... من آن زمان متوجه این جمله نشدم. ولی با بزرگ شدن ابوالفضل و به شهادت رسیدنش افتخار می‌کنم.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
کد خبر: ۵۳۶۱۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۳

«بعد از چندبار اعزام، علی اکبر شهید شد. مانده بودیم مادر را چطور آرام کنیم، ولی او صبور بود و ساکت. به همه گفت: ان‌شاءالله علی اکبرم با حضرت علی‌اکبر امام حسین محشور می‌شه!» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، توجه شما را به خاطرات ی از شهید والامقام «علی‌اکبر رستم‌زاده» جلب می‌کند.
کد خبر: ۵۳۶۱۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۳

«وارد پارکینگ که شدم دستم را گرفت و گفت: تو که این همه به لباس من افتخار می‌کنی دعا کن من شهید بشم. افتخار واقعی توی لباس شهادته. ناخودآگاه اشکم جاری شد. سقلمه‌ای به پهلویش زدم و گفتم: جواب خوشحالی من این حرفا بود زکریا؟ ...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «ذکریا شیری» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۶۱۲۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۳