شهيد "محمدحسن خواجه نژاد"؛
شهيد "محمدحسن خواجه نژاد" در وصیت نامه خود می نویسد: خواهران حجاب اسلامي خود را رعايت کنند و چه بسا که در بعضي مواقع سياهي چادر شما بيشتر از سرخي خون شهيد استعمار را مي ترساند.
کد خبر: ۴۷۰۴۲۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۹
مروری بر زندگی شهید "محمدحسن خواجه نژاد"؛
شهيد "محمدحسن خواجه نژاد" در خرداد سال 1348 در شهرستان جهرم به دنیا آمد. او از همان اوان کودکی روضه خوان اباعبدالله الحسين (عليه السلام) بود و حب اهل بيت در خون او عجين شد. دانش آموز بود که به جبهه رفت.
کد خبر: ۴۷۰۴۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۹
یادواره سردار شهید "باقر سلیمانی" با حضور فرماندار شهرستان کازرون، امام جمعه و بخشدار، رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران، رئیس و معاونین اداره آموزش، پشتیبانی حراست و فرهنگیان دوبخش شهر خشت، خانواده معظم شهدا و ایثارگران در دبیرستان شهید سلیمانی این شهر برگزار شد.
کد خبر: ۴۷۰۲۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۷
خاطره خودنوشت شهيد "علی نقى ابونصرى" (2)؛
شهيد "علی نقى ابونصرى" در دفتر خاطرات خود می نویسد: خدايا آيا اين ها بويي از انسانيت نبرده اند . خانه اي را مي ديدي که 4 تا 5 گلوله توپ خورده و آن را منهدم و ويران کرده بودند . مردم همه وسائل خود را گذاشته و خانه ها را تخليه کرده بودند . نمي دانستم به چه نگاه بکنم ،شيشه ي شکسته و ديوار فرو ريخته يا درب سوراخ شده ناشی از ترکش و فشنگ کلاشینکف و يا به خانه هاي سوخته شده ...
کد خبر: ۴۷۰۱۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۷
خاطره خودنوشت شهيد "علی نقى ابونصرى" (1)؛
شهيد "علی نقى ابونصرى" در دفتر خاطرات خود می نویسد: ... بايد از هجوم نيروها در اين روزها به اهواز ياد کرد و از دورترين نقاط ايران اکيپ اکيپ به اهواز اعزام مي شدند و گردان ، گردان به اينجا مي رسيدند . انسان به ياد حماسه کربلا مي افتد اما اين مهاجرت يک فرق با کربلا دارد
کد خبر: ۴۷۰۱۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۵
شهيد "علی نقى ابونصرى" در آبان سال 1341 در روستاى مهديه كازرون دیده به جهان گشود و در دی ماه 1365 به شهادت رسيد.
کد خبر: ۴۷۰۱۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۷
شهيد "علی نقى ابونصرى" در آبان سال 1341 در روستاى مهديه كازرون دیده به جهان گشود و در دی ماه 1365 به شهادت رسيد.
کد خبر: ۴۷۰۱۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۵
خاطره روز نوشت شهید "امان الله عباسی" «2»؛
شهید امان الله عباسی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: امروز به آبادان رفتم و به شيراز تلفن زدم و با همسرم زهرا صحبت مي کردم. ناخودآگاه گريه ام گرفت.
کد خبر: ۴۷۰۰۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۷
خاطره روزنوشت شهيد "سید محمد ساجدی"؛
شهيد "سید محمد ساجدی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: بعد از يك هفته سرگرداني در منطقه به خاطر ديدن شهيد سليمانی و رفتن به گردان حضرت زينب بالاخره 9آبان 1363 خدمت سربازي شروع شد و وارد اين گردان شدم.
کد خبر: ۴۶۹۹۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۴
خواهر شهید "محمدمهدی فریدونی" در خاطره ای می گوید: در کارهای یدی به اندازه درس خواندن خوب بود. همزمان با تحصیل در مکانیکی محل شاگردی میکرد.
کد خبر: ۴۶۹۹۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۹
در شهید "محمدمهدی فریدونی" در خاطره ای می گوید: انرژی مهدی و علاقه اش به فوتبال بازی کردن در کوچه و خیابان کمتر از بچههای دیگر نبود. آن قدر طول عرض کوچه را دنبال توپ دویده بود که کفش هایش به التماس افتاده بودند...
کد خبر: ۴۶۹۹۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۳
خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «5»
شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «اي بانوي من! اي مظهر قداست، ای گم شدهی مدينه و اي حجت خدا بر امامان بزرگوار! اي بانويي كه حتي در آخرين لحظه هاي عمرت هم به فكر شيعيان بودی و...» متن خاطره پنجم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۶۹۹۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۱
خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «4»
شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «الان كه دارم اين رو مینويسم تقريبا چهار ماهی با ورق قبلی فاصله هست اما انقدر زود گذشت كه نتوانستم دست و پایم را جمع كنم و حالا...» متن خاطره چهارم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۶۹۹۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۸
یکی از دوستان شهید "مهدی زارع" در خاطره ای می گوید: در سفر مکه همراه حاج مهدی بودم . به هر مقام که می رسیدیم ، حاج مهدی در عبادت و نماز کم نمی گذاشت و مشوق و همراه خوبی برای ما بود .
کد خبر: ۴۶۹۹۳۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۲
یکی از دوستان شهید حاج "مهدی زارع" در خاطره ای می گود: صبح جمعه بود برای شرکت در دعای ندبه می رفتم که حاج مهدی را در راه دیدم . دست فرزند کوچکش را گرفته بود و به سمت محل برگزاری دعا می آمد . با هم همراه شدیم .
کد خبر: ۴۶۹۹۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۹
عموی شهید "مهدی زارع" در خاطره ای می گوید: یک روز دیدم جمشید «مهدی» یکی از هم کلاسیهایش را به خانه آورده و با صبر و حوصله چیزی به او یاد می داد. از او پرسیدم: چه کارمی کنی؟
کد خبر: ۴۶۹۹۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۶
همسر شهید "محمد پژگاله" در خاطره ای می گوید: ساعت 15:23 دقیقه پنج شنبه شب 14 اسفند 1365 بود است . امشب عجیب دلم گرفته است و بغضی سنگین گلویم را می فشارد . باران هم شروع شده و آسمان عقده هایش را خالی می کند...
کد خبر: ۴۶۹۸۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۷
یکی از نزدیکان شهید "محمد پژگاله" در خاطره ای می نویسد: محمد عزیز قبل از شهادتش دو عدد نوار 90 دقیقه ای برایم آورد و گفت : محسن جان ، چون ضبط شما خوب ضبط می کند این دو نوار را بگیر و برایم نوحه های کویتی پور را ضبط کن...
کد خبر: ۴۶۹۸۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۴
خواهر شهید "محمد پژگاله" در خاطره ای می نویسد: در اردیبهشت سال 1366 ، چهار ماهه باردار بودم و چون فرزند اولم دختر بود دوست داشتم این فرزندم پسر باشد و حتی نذر کرده و به حضرت ابوالفضل (ع) نیز متوسل شده بودم .
کد خبر: ۴۶۹۸۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۱
مادر شهید "محمد پژگاله" در خاطره ای می گوید: در تابستان سال 1369 زمانی که در شهرستان کازرون ساکن بودیم ، شبی خواب دیدم که "محمد" با لباس سپاه به خانه آمد و رو به من کرد و گفت : "مادر جان، زیارتگاه سید علاء الدین حسین(ع) به چند عدد لامپ احتیاج دارد...
کد خبر: ۴۶۹۸۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۳