نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - شیمیایی
يكي بود، دو تا بود، سه تا بود همه بودند.در يك روز خدا، زير شلاق گرم گرما، در كوچه هاي شهر عشق، گنجشكگان خسته و تف زده در زير سقف خانه، كودكاني راكه لباسهاي رنگين بر تن داشتند و فارغ از امتحانات خرداد ماه، با همديگر تن به سايه سپرده بودند، نظاره مي كردند.
کد خبر: ۴۶۷۷۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۱

اگر چه شمعي و از سوختن، نپرهيزي/ نبينمت كه غريبانه، اشك مي ريزي/ بخند!گر چه تو با خنده هم،غم انگيزي
کد خبر: ۴۶۷۴۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۵

بايد بگويم با تمام شرمساري ها/ چيزي نمي فهمند از بوران،بهاري ها/ اي گرد باد وموج و رود و باد وبارانها!/ اي پادشاه سرزمين بي قراري ها!
کد خبر: ۴۶۷۴۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۵

روز ميلاد،سرشانه ي تو،خال افتاد/ مادرت خنده زنان گفت:كه اقبال افتاد/ عشق،همراه تو باليد ولي ساعت وصل
کد خبر: ۴۶۷۴۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۸

بر گامهاي خسته مي خندند،نمناكي لبهاي تاولها/ زنجير مي غلطيد ومي پوسيد،در انزواي خشك مفصلها/ اين كفشهاي كهنه مي دانند،من با صداي مرگ،رقصيدم
کد خبر: ۴۶۷۴۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۵

شهید معظم" سعید صالح پناه" نسبت به انجام واجبات دینی بسیار مقید بود. او به همراه دو برادرش براثر بمباران شیمیایی روستای بادمجان به فیض عظمای شهادت نایل گردید. ادامه این مطلب را در نوید شاهد کردستان بخوانید.
کد خبر: ۴۶۷۴۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۸

مرغي غريبم،خسته ام،بال وپرم زخمي است/ ديگر سر رفتن ندارم،پيكرم زخمي است/ هم زخم كاري دارم و هم درد بي درمان
کد خبر: ۴۶۷۴۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۵

يك نفر از كرانه اي مبهم، عاشقانه مرا صدا مي كرد/ نغمه ي آشنا و پر مهرش، مثل خون، در دلم شنا مي كرد/ گر چه در مبهمي مه آلود، مانده بودم غريب و سردرگم
کد خبر: ۴۶۷۴۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۸

آتش خاموش را،خاكستري جا مانده ام/ شعله آهنگم،ولي از شعله ها جا مانده ام/ ريشه ام در آب مي نوشد،سموم درد را
کد خبر: ۴۶۷۴۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۸

شهید " احمد صالح پناه" در حالیکه به جنگل رفته بود تا برای تامین سوخت مسجد روستا هیزم جمع کند براثر بمباران شیمیایی عراقی ها به شهادت رسید. ادامه این مطلب را با خاطره ای از زبان برادر شهید در نوید شاهد کردستان دنبال کنید.
کد خبر: ۴۶۷۳۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۸

شهید عبدالله صالح پناه همراه دو برادرش در جریان بمباران شیمیایی روستای بادمجان به فیض شهادت دست یافت. او در جریان ساخت مدرسه روستا به برادرانش پیشنهاد کرد به جای کمک مالی از جوانی شان مایه بگذارند و کارگری کنند. خاطره خواندنی شهید را از زبان برادرش در نوید شاهد کردستان دنبال کنید.
کد خبر: ۴۶۷۳۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۸

بس كه اشك،از ديده،دنبال تو جاري كرده ام/ هر درختي بود اينجا،آبياري كرده ام / مي شناسم من تو را،اي روز نو،روزي نو!/ زندگي را با نگاهت،نو بهاري،كرده ام
کد خبر: ۴۶۷۳۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۶

شبيه رودي و رفتن،سرودت/ عقابي تو!نبيند كس فرود ت / تب وتاو ل شده، سكوي پرواز
کد خبر: ۴۶۷۳۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۸

دورت بگردم اي نفس زخمي!اين شعر از صداي تو،جوشيده است/ ديگر هواي تازه نمي خواهم،در سينه ام،هواي تو پيچيده است/ با درد سرفه هاي نفس گيرت،شرمنده ام،از اين كه نفس دارم
کد خبر: ۴۶۷۲۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷

ز راه مي رسد و چادري، به سر دارد/ اگر چه غنچه ولي خار، در جگر دارد/ هزار غنچه اگر بشكفد، ملالي نيست/ ولي شكفتن اين بار، درد سر دارد
کد خبر: ۴۶۷۲۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۶

تو را سپاس برادر! كه بيرق دردي!/ و گفته اي كه از اين عشق،بر نمي گردي/ بهار عمر تو،در آتش و گلوله گذشت
کد خبر: ۴۶۷۲۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۶

شاكي ام از چشم هاي ساده ات / از سكوت سبز دريا زاده ات / از نيستان هاي آتش در نفس/ عاشقي هاي غريب افتاده ات
کد خبر: ۴۶۷۲۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۵

"علی‌اکبر پورعیسی" جانباز ۷۰ درصد شیمیایی دوران دفاع مقدس و از رزمندگان پیشکسوت استان، پس از تحمل سال‌ها درد و رنج ناشی از مجروحیت و عوارض شیمیایی ، به فیض شهادت نائل آمد و به کاروان عظیم شهدا پیوست.
کد خبر: ۴۶۶۹۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۹

«نفس‌های خردلی» خاطرات سرهنگ پاسدار علی جلالی فراهانی جانباز شیمیایی ، نوشته ژیلا اویسی توسط سوره مهر منتشر شد.
کد خبر: ۴۶۶۷۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۶

شعرتان،حاصل بي تابي و بيداري بود/ در رگ شعر شما، خون سحر، جاري بود/ مي شنيديم، ولي شعر پر از كشف شما/ آنچنان روشن و شفاف،كه"ديداري" بود
کد خبر: ۴۶۶۴۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۳۰