روایتهایی از سادهزیستی رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس/ غذای ساده رزمندگان در جبهه
حجتالاسلام شیخ حسین عمادی، در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است، درباره غذای ساده رزمندگان اسلام در جبهههای جنگ میگوید: هر سال به همراه روحانیون شهر و بازاریان و کسبه به جبهه میرفتم و خاطراتی از فداکاریهای جوانان و مردم ایثارگر دارم.
غذای ساده رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس
یک شب با اصرار در منطقه عملیاتی حاضر شدم، زیرزمینی بود که برای نیروها در نظر گرفته شده بود، با ارتفاع حدود یک متر و نیم، خم شدیم رفتیم داخل. شام آوردند، دیدم چند حلب نفتی آوردند و یک پلاستیک پهن کردند، رزمندگان هم با دستان خود از داخل حلبها مقداری برنج روی پلاستیک گذاشتند و گفتند این شام ماست و خوردیم.
همچنین در چندین نقطه برای دیدن تصرفاتی که از عراقیها شده بود، به پادگانها و سنگرهای آنها رفتم و دیدم با سنگرهای ما قابل مقایسه نبود. غذاهای آنها با غذاهای ما، امکانات داخل آنها با تجهیزات ما قابل مقایسه نبود. باید بگویم تنها ایمان قوی رزمندگان و اخلاص آنها و نفس مسیحای امام (ره) و عشق به امام حسین(ع) جوانان ما را این چنین مقاوم کرده بود.
هدیه یک پیرزن به جبهههای جنگ
خاطرات پشت جبهه هم جالب توجه بود. چه بسیار زنانی که میآمدند و طلاجات خود را برای جبهه میدادند. چه بسیار مردمی که پول و لوازم برای جبهه میدادند. اگر اعلام میشد پول میخواهیم، بیدریغ کمک میکردند.
در خاطرهای دیگر روز جمعه بود که در دفتر کارخانه پنبه نشسته بودم تا نماز جمعه را شروع کنم. در باز بود، دیدم پیرزنی که دست به کمر گرفته به طرف من میآید، به نظرم رسید احتیاج مالی دارد، فکر میکردم که چه مقدار کمکش کنم. آمد نزدیک قد خمیده را راست کرد، گفت: «پسرم! من کارگر منازل هستم و پسر ندارم که به جبهه بفرستم. فقط دو دختر دارم. از دسترنجم این گوشوارهها را خریدم، بگیر و برای جبهه خرج کن تا من هم سهمی داشته باشم.»