تحولات اخیر ایران در دل خاطرات شفاهی ذخیره شده است
به گزارش نوید شاهد به نقل از خبرگزاری ایسنا، هدایتالله بهبودی میگوید: نمیتوانیم «نهضت خاطرهنویسی» پس از انقلاب را نادیده بگیریم، زیرا بخش قابل توجهی از هویت فرهنگی و ادبی ما در این نهضت متبلور شده است.
این نویسنده و مدیر «دفتر ادبیات انقلاب اسلامی» حوزه هنری در پاسخ به پرسشهایی درباره جایگاه خاطرهنویسی در ادبیات کشورمان، ویژگیهای این گونه ادبی و علت رویکرد به آن، یادداشتی را در اختیار ایسنا قرار داده است که متن آن در پی میآید.
در پاسخ به پرسشهایی که مطرح کردهاید، حرف ناگفتهای وجود ندارد، و اگر داشته باشد از دایره دانستنیهای من بیرون است. اما همه میدانیم که گفتن و نوشتن و شنیدن و خواندن از خاطره و خاطرهنویسی در دو دهه اخیر به درستی افزایش پیدا کرده است. علت این موضوع، ورود تمامقد این گونه ادبی به عرصه ادبیات کشور است. پیشینه ادبی سرزمین ما از این قالب خالی نبوده، اما گستره و کاربرد آن در چهار دهه اخیر سابقهای در گذشته ایران ندارد.
منشأ و مبدأ خاطره، حادثه است. تا حادثهای نباشد، مشاهده و به تبع آن یادی به جا نمیماند. حال اگر این حادثه از چنان عرض و طولی برخوردار باشد که بیشتر آحاد جامعه را متأثر کند، و یا نه، چنان رخداد بزرگی باشد که آفریده جامعه باشد، در معرض نگاه اکثریت و جا گرفتن در یاد و خاطره آنان خواهد بود. به نظر میرسد انقلاب اسلامی ایران در سالهای ۵۷-۱۳۵۶ و دفاع هشتساله در سالهای ۶۷-۱۳۵۹ از چنین ویژگیهایی برخوردار بودند.
در اینجا سه موضوع باید در نظر گرفته شود. اول، تمایل و خواست جامعه است به بازگویی آنچه از سرگذرانده؛ آنچه از نزدیک مشاهده کرده؛ آنچه زندگی او را به ویرانی یا آبادانی کشانده؛ آنچه برای به دست آوردن آن جان و مال داده؛ و آنچه برای نگهداشت آرمانها و مرزهای ملی خود هزینه کرده. چنین خواستی کمتر در مورد انقلاب و بیشتر درباره جنگ هشتساله خودنمایی کرد و از خود آثاری ماندگار به جا گذاشت.
چرا مردم به بازگویی این دو رخداد، هر یک به تناسب خود، روی خوش نشان دادند؟ به نظر من یک جوشش درونی به آنان گفت که از آنچه به دست آوردهاید، نگهداری کنید. این دستاورد در تراز ملی و سرزمینی، همانا به چنگ آوردن فرهنگ بومی پایمالشده، و استقلال سیاسی به حراج گذاشتهشده بود.
دوم، سطح سواد و دانش عمومی است. به هر اندازه که سواد، به مفهوم مدرسهای آن، و دانش به مفهوم درک و فهم مصلحتهای ملی، افزایش یابد، به همان میزان توان تشخیص و تصمیمگیری جامعه بالا میرود. از یک سو سواد مردم از حدود پنجاه درصد پیش از انقلاب به بالای هشتاد درصد پس از انقلاب رسیده؛ از طرف دیگر گشوده شدن فضای سیاسی و تردد رسانهها به هوشمندی جامعه در تمییز باید و نبایدها و نگهداری از دستاوردهای ملی انجامید.
سوم، سرمایهگذاری حکومت و اقبال روشنفکران از آفرینشهای ادبی مرتبط با انقلاب و جنگ بود. با وجود تولیدات ناموزون و کنارمانده، کتابهایی خلق شد که در زمره آثار ماندگار و شناسنامه ادبی چهار دهه اخیر هستند.
بارها گفتهام که ما نمیتوانیم «نهضت خاطرهنویسی» پس از انقلاب را نادیده بگیریم. بخش قابل توجهی از هویت فرهنگی و ادبی ما در این نهضت متبلور شده است.
اینک از من میپرسید خاطرهنویسی چه فواید و اهمیتی دارد؟ آیا اهمیتی بالاتر از هویت ملی، تاریخ راستگو و حافظه تاریخی و پارسایی اجتماعی وجود دارد؟ از نگاه من هم این موارد از لابهلای خاطرهگفتهها و خاطرهنوشتههای انقلاب و جنگ قابل استحصال است. این خاطرات در کنار کارکرد اجتماعی و تاریخی، کارکرد ادبی هم دارند. پرسیدهاید آیا خاطرات ارزش ادبی هم دارند؟ ادبیات فقط زیبانویسی نیست. ادبیات کهن ما با خلق بستر زیبا به آموزش حکمت و توحید و انسانیت پرداخت. اینک همین مضامین در قالب توصیف رخدادها منتقل میشود.
درباره آخرین سوال که پرسیدهاید وضعیت خاطرهنویسی ما در قیاس با دیگر کشورها به چه شکل است؟ پاسخ آن «نمیدانم» است. اما میدانم تحولات اخیر ایران، بهویژه انقلاب و جنگ در دل این خاطرات ذخیره شده، غیر از برآورده کردن نیازهای آنی جامعه برای خوانش گذشته نزدیک خود، مصالح پایانناپذیری برای هنرمندان و ادیبان آینده در خلق آثار ادبی و هنری فراهم کرده است.