آخرين لحظات بچه هاي گروهان ابوالفضل(ع) و شهادت جمعي 90 رزمنده بهبهاني
سهشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۴ ساعت ۱۳:۳۳
نويد شاهد: گردان فجر بهبهان به دستور فرمانده لشگر 7 وليعصر (عج) مي بايست خط مقدم را در شلمچه تحويل بگيرد. ساعت 6:30 دقيقه صبح روز نوزدهم دي ماه براي اعزام به خط آماده مي شديم. چه شور و حالي در بچه ها بود و چه لحظه هاي زيبايي. انگار بچه ها به ميهماني دعوت شده بودند.
نام: شهزاد
نام خانوادگي:خاطري
متولد: 1342
صادره از: بهبهان
تاريخ مجروحيت:20/10/1365
مدت حضور در جبهه: 4 ماه
منطقه عملياتي: شلمچه
ساعت حدود هفت ناگهان صداي هواپيماهاي جنگي دشمن فضاي منطقه را پر كرد. همه فكر كرديم براي بمباران اهواز حركت كرده اند.زمستان سال 65 بود، از آنجايي كه شلمچه محل استقرار نيروهاي پشتيباني بود، شبانه به آن منطقه اعزام شديم. عمليات پيروزمند و سرنوشت ساز كربلاي 5 آغاز شده بود.
گردان فجر بهبهان به دستور فرمانده لشگر 7 وليعصر (عج) مي بايست خط مقدم را در شلمچه تحويل بگيرد. ساعت 6:30 دقيقه صبح روز نوزدهم دي ماه براي اعزام به خط آماده مي شديم.
چه شور و حالي در بچه ها بود و چه لحظه هاي زيبايي. انگار بچه ها به ميهماني دعوت شده بودند.
* * *
يكي از بچه ها تعدادي نان محلي بهبهان بنام "تيري" آورده بود و ميان رزمنده ها تقسيم مي كرد. يكي براي رزمنده ها عطر مي زد. يكي ديگر سربند ها را آماده مي كرد و... ساعت حدود هفت صبح، ناگهان صداي هواپيماهاي جنگي دشمن فضاي منطقه را پر كرد.
همه فكر كرديم براي بمباران اهواز حركت كرده اند.
شليك ها شروع شد و در چند ثانيه 6 راكت به محل استقرار ما "گروهان ابوالفضل(ع)" اصابت كرد. بعد از افتادن يك راكت در 10متري خودم ، متوجه شدم كه در انتهاي آن به صورت يك اسپري گرد سفيد رنگ در هوا پخش مي شود. تمام منطقه را يك لايه سفيد رنگ پوشاند.
فرمانده گروهان "شهيد مصطفي دهدار" از شدت مصدوميت آب زرد استفراغ مي كرد و دردم شهيد شد. از 200 نفري كه مورد اصابت بمباران شيميايي قرار همگي دچار علائم شيميايي شدند. در همان روزهاي اول حدود 90 نفر از رزمندگان به شهادت رسيدند.
بعد از 15 دقيقه همگي بيهوش شديم و من ديگر چيزي نفهميدم و حدود 10 ساعت بعد در بيمارستان لبافي نژاد در تهران به هوش آمدم.
چشم و ريه ام به شدت آسيب ديده بود و روزهاي سختي را پشت سر مي گذاشتم بدون اينكه بدانم بر سر ديگر بچه هاي گردان چه آمده است.
پس از مدتي كه در بيمارستان لبافي نژاد بستري بودم، به همراه چند نفر ديگر كه شدت مصدوميت بالايي داشتند، جهت درمان به كشور آلمان منتقل شديم.
* * *
شهزاد خاطري كه از ناحيه ريه، چشم و پوست دچار ضايعه شيميايي است، شادترين لحظه زندگيش را تولد فرزندانش "رخساره" و "رضا" مي داند و اما تلخ ترين لحظه ها هميشه با او همراهند؛ لحظاتي كه حالت خفگي به او دست مي دهد و كاري هم نمي تواند انجام دهد.
جانباز 70 درصد شيميايي ما مسئوليت مديران و خدمتگزاران به جامعه ايثارگري را بسيار سخت و با اهميت مي داند و مي گويد: در يك جمله از مسئولين مي خواهم كه ما را با تقويم روي ميزشان ياد نكنند.
انتهاي گزارش
نام خانوادگي:خاطري
متولد: 1342
صادره از: بهبهان
تاريخ مجروحيت:20/10/1365
مدت حضور در جبهه: 4 ماه
منطقه عملياتي: شلمچه
ساعت حدود هفت ناگهان صداي هواپيماهاي جنگي دشمن فضاي منطقه را پر كرد. همه فكر كرديم براي بمباران اهواز حركت كرده اند.زمستان سال 65 بود، از آنجايي كه شلمچه محل استقرار نيروهاي پشتيباني بود، شبانه به آن منطقه اعزام شديم. عمليات پيروزمند و سرنوشت ساز كربلاي 5 آغاز شده بود.
گردان فجر بهبهان به دستور فرمانده لشگر 7 وليعصر (عج) مي بايست خط مقدم را در شلمچه تحويل بگيرد. ساعت 6:30 دقيقه صبح روز نوزدهم دي ماه براي اعزام به خط آماده مي شديم.
چه شور و حالي در بچه ها بود و چه لحظه هاي زيبايي. انگار بچه ها به ميهماني دعوت شده بودند.
* * *
يكي از بچه ها تعدادي نان محلي بهبهان بنام "تيري" آورده بود و ميان رزمنده ها تقسيم مي كرد. يكي براي رزمنده ها عطر مي زد. يكي ديگر سربند ها را آماده مي كرد و... ساعت حدود هفت صبح، ناگهان صداي هواپيماهاي جنگي دشمن فضاي منطقه را پر كرد.
همه فكر كرديم براي بمباران اهواز حركت كرده اند.
شليك ها شروع شد و در چند ثانيه 6 راكت به محل استقرار ما "گروهان ابوالفضل(ع)" اصابت كرد. بعد از افتادن يك راكت در 10متري خودم ، متوجه شدم كه در انتهاي آن به صورت يك اسپري گرد سفيد رنگ در هوا پخش مي شود. تمام منطقه را يك لايه سفيد رنگ پوشاند.
فرمانده گروهان "شهيد مصطفي دهدار" از شدت مصدوميت آب زرد استفراغ مي كرد و دردم شهيد شد. از 200 نفري كه مورد اصابت بمباران شيميايي قرار همگي دچار علائم شيميايي شدند. در همان روزهاي اول حدود 90 نفر از رزمندگان به شهادت رسيدند.
بعد از 15 دقيقه همگي بيهوش شديم و من ديگر چيزي نفهميدم و حدود 10 ساعت بعد در بيمارستان لبافي نژاد در تهران به هوش آمدم.
چشم و ريه ام به شدت آسيب ديده بود و روزهاي سختي را پشت سر مي گذاشتم بدون اينكه بدانم بر سر ديگر بچه هاي گردان چه آمده است.
پس از مدتي كه در بيمارستان لبافي نژاد بستري بودم، به همراه چند نفر ديگر كه شدت مصدوميت بالايي داشتند، جهت درمان به كشور آلمان منتقل شديم.
شهزاد خاطري كه از ناحيه ريه، چشم و پوست دچار ضايعه شيميايي است، شادترين لحظه زندگيش را تولد فرزندانش "رخساره" و "رضا" مي داند و اما تلخ ترين لحظه ها هميشه با او همراهند؛ لحظاتي كه حالت خفگي به او دست مي دهد و كاري هم نمي تواند انجام دهد.
جانباز 70 درصد شيميايي ما مسئوليت مديران و خدمتگزاران به جامعه ايثارگري را بسيار سخت و با اهميت مي داند و مي گويد: در يك جمله از مسئولين مي خواهم كه ما را با تقويم روي ميزشان ياد نكنند.
انتهاي گزارش
نظر شما