بررسي انديشه مولوي درباره ي شهيد
دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۸۸ ساعت ۰۷:۵۶
با بررسي انديشه مولوي درباره ي شهيد، مطالب دقيق و زيبايي از اين عارف و دانشمند بزرگ درباره ي شهيد به دست مي آيد. مولوي معتقد است شهيد به كسي گفته مي شود كه در راه خدا جان خود را فدا مي كند و در نزد خداوند از مقام بالايي برخوردار است. در انديشه مولوي شهيدان با نظر به وجه الله توفيق جهاد و شهادت را به دست آورده و از اين طريق بر اوج قله ي كمال و سعادت گام مي نهند به گونه اي كه درك اين مقام با كمك عقل امكان پذير نمي باشد. مولوي شهيدان كربلا را زيباترين و بهترين الگوي شهادت معرفي مي كند و آنان را بهترين نمونه بندگي براي انسان ها مي داند.
چكيده
با بررسي انديشه مولوي درباره ي شهيد، مطالب دقيق و زيبايي از اين عارف و دانشمند بزرگ درباره ي شهيد به دست مي آيد. مولوي معتقد است شهيد به كسي گفته مي شود كه در راه خدا جان خود را فدا مي كند و در نزد خداوند از مقام بالايي برخوردار است. در انديشه مولوي شهيدان با نظر به وجه الله توفيق جهاد و شهادت را به دست آورده و از اين طريق بر اوج قله ي كمال و سعادت گام مي نهند به گونه اي كه درك اين مقام با كمك عقل امكان پذير نمي باشد. مولوي شهيدان كربلا را زيباترين و بهترين الگوي شهادت معرفي مي كند و آنان را بهترين نمونه بندگي براي انسان ها مي داند.
مقدمه
چه سماعست كه جان رقص كنان مي گردد
چه صفير است كه دل بال زنان مي گردد؟
خوشتر ازجان چه بود؟ جان برود باك مدار
غم رفتن چه خوري؟ چون به ازآن مي آيد
(جلال الدين محمد مولوي ، ديوان شمس)
اگر بخواهيم انواعي از رويدادهاي بزرگي را كه به وسيله ي افراد بشر در تاريخ بروز مي كند و در سطر هاي درخشان آن ثبت مي شوند ، مشخص نموده وآن ها را ارزيابي كنيم ، هيچ يك از آن ها نمي توانند با اهميت و عظمت شهادت برابري
كنند. زيرا شهيدان پرچم كاروان انسانيت را به دوش مي كشند و تاريخ بشريت را آبرو مي بخشند. پس بايد شعر شهيدان را زيبا سرود ، چون شهيدان زيباترين اند.
هر گل سرخي كه هست ازمدد خون ماست
هر گل زردي كه هست رُسته زصفراي ماست
(جلال الدين محمد مولوي ، ديوان شمس)
يكي از زيباترين نوشته ها و سروده ها درباره ي شهيدان ، شعرهاي جلال الدين محمد بلخي مشهور به مولوي است. او در دو كتاب ديوان شمس و مثنوي معنوي كه از شاهكارهاي كم نظير سخن پارسي هستند عبارات و اشعار زيبا و نغزي را درباره ي شهيدان بيان كرده است. توصيف ها و تعريف هاي دقيق از شهيد كه بر اساس آموزه هاي قرآني مي باشد باعث تفوق ، برتري و زيبايي تعابير مولوي گرديده است. عروج روح آدمي و غنودن در جوار خالق هستي و در نهايت فناي في الله از ويژگي هاي ممتاز افكار و تمايلات وي مي باشد.
تبيين و روشن گري مسأله شهادت با ژرف نگري دقيق در حقايق انساني ، مخصوصا از نظر رابطه ي انسان با ماوراي طبيعت از مهم ترين و ضروري تري دلايل بررسي اشعار مولوي مي باشد، بنابراين در اين مقاله بر آنيم با ارايه ي اشعار وي از ديوان مثنوي معنوي و ديوان شمس به توصيف و تحليل نظرات مولوي درباره ي شهادت بپردازيم اميد است مورد توجه خوانندگان محترم قرار گيرد.
تعريف شهيد
در انديشه ي مولانا شهيد به كسي گفته مي شود كه در راه خدا جان خود را فدا مي كند و براي اثبات مدعاي خود به اين آيه استناد مي كند كه"مرداني هستند كه به عهد خود با خدا در باره ي جهاد وفا كرده اند و در اين راه كشته شده اند . " جان دادن در راه خدا و فناي في الله شدن عين صدق و كمال است، پس برويد و بشتا بيد و در راه رسيدن به كمال از يكديگر پيشي بگيريد تا مشمول آيه ي "من المؤمنين رجالٌ صدقوا " شويد.
صدق جان دادن بود هين سابقوا
ازنُبي برخوان رجال صدقوا
(جلا الدين محمد بلخي ، مثنوي معنوي ، دفتر پنجم)
شهيدان كساني هستند كه نفس سر كش خود را لگام مي زنند و آن را از پاي درمي آورند و به سوي خدا مي شتابند و اين مردن ها را كه مي بينيد و مي شنويد مرگ صوري و ظاهري نيست. اين جان فشاني با مردن هاي ديگر فرق مي كند. اين نزديك شدن به خداست؛ از بين رفتن تن وسيله اي براي آزاد شدن روح است. « مردم زيادي هستند كه در ظاهر خونشان ريخته مي شود ولي چون با نفس أماره ي خود مبارزه نكرده اند و نيت خود را براي خداوند خالص ننموده اند، تن خود را از بين مي برند بدون اين كه هيچ گونه اجر و پاداشي ببرند. چرا كه اگر تنها ريخته شدن خون يك انسان دليل شهيد شدن او مي گشت، كافري كه خونش ريخته شده و كشته شده، او هم به مقام"ابو سعيد ابوالخير " نايل مي گشت. »
شهيد با جان فشاني خود در راه خداوند انديشه ي حقيقت خواهي، رشد و تعالي بشر را به ديگران مي آموزد و راه هاي كمال بشريت را رقم مي زند و در واقع خود را به دست خلاقيت الهي مي سپارد و سبك بال و سبك روح به سوي خداوند حركت مي كند و به اين خاطر است كه شهيدان جاويدانند.
اين همه مردن نه مرگ صورت است
اي بسا خامي كه ظاهرخونش ريخت
گر به هر خونريزي گشتي شهيد
اي بسا نفس شهيد معتمد
اين بدن مر روح را چون آلت است
ليك نفس زنده آن جانب گريخت
كافري كشته بدي هم بو سعيد
مرده در دنيا چو زنده مي رود
(جلا الدين محمد بلخي ، مثنوي معنوي ، دفتر پنجم)
شهيد قريب به اين مضمون شهيد را اينگونه معرفي مي كند:
«شهيد به چه كسي مي گويند؟ روزي چقدر آدم كشته مي شوند و مثلا هواپيما سقوط مي كند و عده اي كشته مي شوند ، چرا به آن ها شهيد نمي گويند؟ چرا دور كل شهيد را هاله اي از قداست گرفته است؟ چون شهيد كسي است كه يك روح بزرگ دارد ، روحي كه هدف مقدس دارد ، كسي است كه در راه عقيده كشته شده است ، چون شهيد كسي است كه براي خودش كاري نكرده است ، كسي است كه در راه حق و حقيقت گام برداشته است. شهيد به خون خودش اهميت مي دهد ، همان طور كه مثلا يك نفر به ثروت خودش ارزش مي دهد به جاي آنكه ثروتش را در بانك ها ذخيره كند آن را در يك راه خير مصرف مي كند. ثروت خود را به يك مؤسسه ي عام المنفعه مفيد فرهنگي ، مذهبي و اخلاقي در مي آورد و با اين عمل به آن ارزش مي دهد. ديگري به فكر خودش ارزش مي دهد ، به خودش زحمت مي دهد و صنعتي را در اختيار بشر قرار مي دهد. ديگري به خون خودش ارزش مي دهد در راه رفاه بشريت خون خودش را فدا مي كند. كدام يك بيش تر خدمت كرده اند؟ شايد خيال كنيد علما يا مخترعين و مكتشفين و ثروتمندان بيش تر به بشر خدمت كرده اند ، خير ، هيچ كس به اندازه ي شهيدان به بشريت خدمت نكرده است. چون آن ها هستند كه راه را براي ديگران باز مي كنند و براي بشر آزادي به ارمغان مي آورند. »
هرگل سرخي كه هست از مدد خون ماست
هرگل زردي كه رُست رسته ز صفراي ماست
(جلال الدين محمد بلخي ، ديوان شمس)
مقام شهيد
الف– قطره ي خون شهيد محبوب ترين چيزها نزد خداوند است
«پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله مي فرمايد: در نزد خداوند چيزي محبوب تر از دو قطره نيست: قطره ي اشكي كه از خوف الهي ريخته شود ، وقطره ي خوني كه در راه خدا ريخته شود. »
« در آن هنگام كه بلا بر قوم يونس عليه السلام آشكار گشت ، ابر آتشيني از آسمان جدا شد و برق توليد مي كرد و سنگ ها را آب مي نمود وقتي كه ابر بلا خيز غرش كنان به سوي آنان حركت مي كرد رنگ از رخسار آن قوم مي پريد. در موقع فرود آمدن آن بلا شب هنگام همه ي آنان بر بالاي بام بودند واينها را با چشم خود ديدند. يونس عليه السلام از ميان آن قوم لجوج رفته بود. وقتي آثار بلا را ديدند بناي تضرع ولابه ها گذاشتند و همگي از بام ها پايين آمده سر برهنه راه بيابان را پيش گرفتند. مادران كودكان خود را از خود دور نمودند ، تا آنان نيز به ناله و نفير افتادند ، آنان از موقع شب تا سحرگاه خاك بر سر مي ريختند تا آن جا كه صداها ي آنان گرفته شد ، حتي ديگر آهشان صدايي نداشت. در اين هنگام رحم الهي به سراغ آن گروه گمراه رسيد.
اين اصل قطعي است كه هر كس با سوز و درد بنالد وتضرع و ناله نمايد اثرشايسته اي خواهد بخشيد.» خون شهيد هم شايسته ي درگاه پروردگار است و از فضل و احترام خاصي برخوردار است و باعث مي شود جايگاه شهيد نزد خداوند درعالي ترين مرتبه ها قرار گيرد.
در اسلام وقتي مي خواهند بگويند مقام كسي يا كاري را بزرگ بشمارند مي گويند مقام فلان شخص برابر است با مقام شهيد و يا فلان كار اجرش برابر است با اجر شهيد اين تعبير قداست ودرجه ي اعلاي مقام شهيد را بيان مي كند.
با تضرع باش تا شادان شوي
كه برابر مي نهد شاه مجيد
گريه كن تا بي دهان خندان شوي
اشك را در فضل با خون شهيد
(جلا الدين محمد بلخي ، مثنوي معنوي ، دفتر پنجم)
ب– خون شهيد از آب هم پاكتر است
« اسلام دين حكيمانه است. دستوري خالي از مصلحت و راز و رمز مخصوصاً راز و رمز اجتماعي ندارد. يكي از دستورها ي اسلامي اين است كه فرد مسلمان كه مي ميرد ، بر ديگران واجب است كه بدن او را به ترتيب مخصوصي غسل دهند و شستشو نمايند. ولي اين دستور ، يك استثنا دارد. آن استثنا شهيد است. از اين دستورها فقط نماز و دفن در مورد شهيدان اجرا مي شود ، اما غسل و شستشو يا كندن لباس هاي دوران زندگي و پيچيدن در جامه ي ديگر به ترتيب خاص ابداً. اين استثنا خود راز و رمزي دارد. نشانه اش اين است كه روح و شخصيت شهيد يك جسد " متروح " است يعني جسدي است كه احكام روح بر آن جاري شده است، هم چنان كه جامه ي شهادت " لباس متجسد" ، يعني روح بر بدن جاري شده ، و حكم جاري شده بر بدن ، بر لباس و جامه ي جاري شده است. بدن و جامه ي شهيد از نا حيه روح و انديشه ي و حق پرستي و پاك باختگي اش كسب شرافت كرده است. بنابراين شهيد اگر در ميدان معركه جان به جان آفرين تسليم كند، بدون غسل و كفن ، با همان تن خون آلود دفن مي شود. »
خون شهيدان را زآب اولي تر است
در درون كعبه رسم قبله نيست
تو ز سرمستان قلاووزي مجوي
ملت عشق از همه ملت ها جداست
اين خطا از صد صواب اولي تر است
چه غم، ار غواص را پاچيله نيست
جامه چاكان را چه فرمايي رفو
عاشقان را ملت و مذهب خداست
(جلا الدين محمد بلخي ، مثنوي معنوي ، دفتردوم)
در حكايت موسي و شبان پس از آنكه چوپان بي نوا ملامت حضرت موسي عليه السلام را مي شنود پشيمان و نادم رو به بيابان مي گذارد؛ از طرف خدا به موسي چنين وحي مي شود ما با ظواهر و صورت ها و گفتارها كاري نداريم ، ما به دلها مي نگريم و به احوالي كه در آن حكم فرماست. اگر قلب انسان در حال خشوع و تسليم باشد به مطلوبش رسيده است اگرچه الفاظش نارسا و ناصواب باشد زيرا اساس قلب است.
ما زبان راننگريم و قال را
ناظر قلبيم اگر خاشع بود
چندازين الفاظ واضمارمجاز
ما روان را بنگريم و حال را
گرچه گفت لفظ ناخاضع بود
سوز خواهم سوز با آن سوزساز
(جلا الدين محمد بلخي ، مثنوي معنوي ، دفتردوم)
«اي موسي مراعات ادب و شعله ور ساختن جان و روان در پيشگاه ربوي از متقدسين حرفه اي ساخته نيست ، زيرا كه نمي دانند چه مي گويند و چه مي كنند. هنگامي كه يك فرد در مقام شامخ عشق قدم گذاشت قوانين حرفه اي و ساخته اي براي او مفهومي ندارد. اگر درحال عشق خطا مي گويد ، تو مگو او خطا كرده است. »
تو به يك خاري گريزاني ز عشق
عشق را صد ناز وصد استكبار هست
عشق چون وافي است وافي مي خرد
تو به جز نامي چه ميداني زعشق
عشق با صد ناز مي آيد به دست
در حريف بي وفا مي ننگرد
(جلال الدين محمد بلخي، مثنوي معنوي، دفتر پنجم)
آنان كه شهيد راه حقند جان و روان خود را در مسير عشق الهي فنا مي كنند و مقرب درگاه الهي مي شوند به قداست مخصوصي مي رسند. بنابراين خون هايي كه از رگ هاي شهيدان كوي حق فوران مي كند از آبي كه پاك كننده است ، پاك تر و شايسته تر است. اين خون پليد نما و خطا نما از صدها پاك و صواب شايسته تر است.
موسيا آداب دانان ديگرند
عاشقان را هر نفس سوزيدنيست
گر خطا گويد ورا خاطي مگو
سوخته جان و روانان ديگرند
بر دِهِ ويرا ن خراج و عُشر نيست
گر بود پر خون شهيد او را مشو
(جلال الدين محمد بلخي، مثنوي معنوي، دفتر دوم)
ج- شهيدان مقربان درگاه الهي هستند
خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: « گمان مبريد كساني كه در راه خدا كشته شده اند مردگانند بلكه زنده اند ونزد پروردگارشان روزي مي خورند واز فضل و رحمت خداوند شادكامند. »
مولوي دربيان اين آيه مي گويد شهيد وقتي كه شربت وصل را مي نوشد به مقام و جايگاهي مي رسد كه فرشتگان الهي به آن سجده مي كنند. انسان ها به واسطه ي شهادت مي توانند به رشد الهي دست يابند و صلاحيت هم نشيني با خداوند را به دست بياورند ومشمول فضل و رحمت الهي نزد خداوند قرار بگيرند ، چرا كه رزق الهي غذاي خاصگان دولت كه همانا اولياي خدايند مي باشد.
در شهيدان يرزقون فرمود حق
دل زهر ياري غذايي مي خورد
از لقاي هر كسي چيزي خوري
آن غذا را نه دهان بُد نه طبق
دل زهر علمي صفايي مي برد
وز قِران هر قرين چيزي بري
(جلا الدين محمد بلخي ، مثنوي معنوي ، دفتر دوم)
پيامبر گرامي اسلام صلي لله عليه وآله هفت روز پيوسته روزه مي گرفت ، در اين باره از او سؤوال مي شد ايشان در پاسخ مي فرمودند من مانند شما نيستم ، من در نزد خداي خود به سر مي برم و او مرا اطعام مي كند و سيراب مي نمايد.
«اني اظل عند ربي فيطعمني و يسقيني »
بر اميد راه بالا كن قيام
اشك مي بار و همي سوز از طلب
لب فرو بند از طعام و از شراب
دم به دم بر آسمان مي دار اميد
هم چو شمعي پيش محراب اي غلام
هم چو شمعي سر بريده جمله شب
سوي خوان آسماني كن شتاب
در هواي آسمان رقصان چو بيد
(جلال الدين محمد بلخي، مثنوي معنوي، دفتر پنجم)
حضور بر خوان و سفره ي الهي مقامي است كه خداوند به خاصّگان درگاهش عنايت مي فرمايد و شهيد هم به واسطه ي شهادتش به مقامي مي رسد كه هم نشين مقرب ترين و عزيزترين موجودات در نزد خداوند مي شود و در زمره ي قديسان قرار مي گيرد.
مولوي معتقد است گوهر انسان وقتي پاي در دولت عشق نهاد، شايستگي تجلّي و تنعّم از صفات الهي را مي يابد و شهيد كسي است كه به واسطه مرگ در راه خدا ، صلاحيت اين مرتبه را به دست مي آورد و قرين با انبيا در پرتو انوار مقدس الهي روزي مي خورند.
بميريد ، بميريد ، درين عشق بميريد
بميريد ، بميريد ، وزين نفس ببريد
بميريد ، بميريد، وزين مرگ مترسيد
بميريد، بميريد ، به پيشِ شهِ زيبا
بميريد ، بميريد ، وزين ابر برآييد
درين عشق چو مرديد همه روح پذيريد
كه اين نفس چو بند است وشما هم چواسيريد
كزين خاك برآييد ، سماوات بگيريد
بَرِ شاه چو مرديد ، همه شاه و شهيريد
چو زين ابر برآييد، همه بدر منيريد
(جلا الدين محمد بلخي ، كليات ديوان شمس)
شهيدان پيشگامان جهاد هستند
حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: « جهاد دري از درهاي بهشت است كه خداوند آن را برروي دوستان(خاص خود) گشوده است ، وآن لباس تقوي، زره محكم وسپر مطمئن اوست. هركس آن را از روي بي اعتنايي(نه به طور عمد) ترك كندخدا لباس ذلت وخواري بر اندام او مي پوشاند وبلا از هر سو اورا احاطه مي كند. »
راه جان بازي است در هر عيشه اي
راه دين زان رو پراز شورو شر است
در ره اين ترس امتحان هاي نفوس
آفتي در دفع هر جان شيشه اي
كه نه راه هر مخنث گوهراست
هم چو پرويزن به تمييز سبوس
(جلال الدين محمد بلخي ، مثنوي معنوي ، دفتر ششم)
پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله مي فرمايد: «هيچ كاري بهتر و شايسته تر از كشته شدن در راه خدا نيست. هر گاه انسان مسلمان متعهد در راه خدا پيكار كند و كشته شود خداوند متعال عمل او را بهترين و ارزنده ترين اعمال قرار داده و هيچ كار نيكي را نمي توان با جهاد في سبيل الله مقايسه وبرابري كرد. »
اي خنك ان كاو جهادي مي كند
تا ز رنج اين جهاني وا رهد
بر بدن زجري و دادي مي كند
بر خود اين رنج عبادت مي نهد
(جلا الدين محمد بلخي ، مثنوي معنوي ، دفتردوم)
همانا جهاد در راه خدا دري از درهاي بهشت است كه خداوند اين در را بر روي اوليا وبندگان شايسته خويش مي گشايد و پاكان از بندگان خود را به اين در رهنمون مي سازد. آن ها هستند كه لطف و رحمت خدا نصيبشان گشته وبه باب في سبيل الله قدم برداشته و خود را براي جانبازي و فداكاري در راه خدا آماده مي كنند. جهاد دري نيست كه هر كسي لياقت آن را داشته باشد و خود را مجاهد و جانباز در راه خدا معرفي كند. اين باب مخصوص اولياي خاص خداست كه مقام فيض شهادت در راه خدا مخصوص آن هاست. مولوي در باره ي شهيدان مي گويد:
زاب شور و مهلكي بيرون شديم
آنچه كردي اي جهان با ديگران
بر سرت ريزيم ما بهر جزا
تا بداني كه خداي پاك را
سبلت تزوير دنيا بركنند
بر رحيق چشمة كوثر زديم
بي وفايي و فن و ناز گران
كه شهيديم آمديم اندر غزا
بندگان هستند پرحمله مري
خيمه را بر بازوي نصرت زنند
(جلا الدين محمد بلخي ، مثنوي معنوي ، دفترپنجم)
شهيد نظر مي كند به وجه الله
آوازه ي جمالت از جان خود شنيديم
اندر جمال يوسف گردست ها بريدند
چون باد وآب وآتش درعشق تو دويديم
دستي به جان ما بر بنگر چه ها بريديم
(جلا الدين محمد بلخي ، كليات ديوان شمس)
و درجاي ديگر مي گويد:
عشق اگر رخت تورا برباد دادخوش باش
پيش آن يوسف زيبا كفِ بُبريده خوش است
(جلا الدين محمد بلخي ، كليات ديوان شمس)
پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله درباره ي شهيد مي فرمايد:
« خداوند به شهيد هفت خصلت عطا فرموده است 1- شهيد با اولين قطره ي خونش گنا هانش آمرزيده مي شود2- دروقت جان دادن سرش روي دامان دو فرشته ار فرشتگان بهشتي قرار مي گيردو آن ها گرد وغبار از صورت شهيد پاك مي كنند و مي گويند آفرين بر توباد اي شهيد 3- بدن شهيد با لباس هاي بهشتي پوشيده مي شود 4- دربانان بهشت با عطروگلاب براي استقبال به سوي روح شهيد مي شتابند وبراي گرفتن روحش از يكديگرسبقت مي گيرند 5- شهيد جايگاه خود را در بهشت مي بيند 7- شهيد نظر مي كند به وجه الله وبه لقاء الله مي پيوندد و روحش از هر رنج ودردي راحت مي شود و در جوار رحمت خدا مي آسايد. »
رقص جولان بر سر ميدان كنند
چون رهند از دست خود دستي زنند
مطربانشان در درون دف مي زنند
رقص اندر خون خود مردان كنند
چون جهند از نقص خودرقصي كنند
بحرها در شورشان كف مي زنند
(جلا الدين محمد بلخي ، مثنوي معنوي ، دفترسوم)
«حضرت موسي عليه السلام پيام خداوند رابه فرعون رسانيد واورا به سوي حق دعوت نمود. فرعون سخنان حضرت موسي عليه السلام را با زنش آسيه درميان نهاد. آسيه وقتي كه سخنان موسي را شنيد به فرعون گفت: اي سياه دل ، زود باش ودر مقابل نويد موسي جان بيفشان. اي فرعون ، اي شوهر نادانم تو درهمان مجلس كه از موسي آن نويدها را شنيدي چرا نگفتي آري و صدآفرين؟
اگر چنين سخناني به گوش خورشيدي گفته شود به بوي جان فزاي مضامينش از آسمان به زمين فرود مي آيد. من در شگفتم كه با اين مطلب ومحبت چگونه زهره ات نشكافت تا از دريدن زهره ات در هر دو عالم بهره ورشوي؟ مگر نمي داني كه زهره اي كه به وسيله ي خق ودر راه حق بشكافد مانند شهيدان كوي حق از هر دو عالم بهره ها مي برد. »
چون بدين لطف آن كريمت باز خواند
زهره ات ندريد تا زآن زهره ات
زهره اي كز بهر حق او بردرد
اي عجب چون زهره ات بر جاي ماند
مي رسيدي در دو عالم بهره ات
چون شهيدان از دوعالم برخورد
(جلا الدين محمد بلخي ، مثنوي معنوي ، دفترچهارم)
اين نظر به وجه لله همان كان لِلّه است كه عوضش كان الله له مي باشد. بدان جهت كه اين هويت ناچيز هستي را از هويت خداوندي ابدي دريافته است وبه قول صدرالمتألهين شيرازي:
آنان كه ره عشق گزيدند همه
درمعركه ي دوكون فتح از عشق است
در كوي حق آرميدند همه
هرچندسپاه او شهيدند همه
شهادت كمال و سعادت است
«ما ننسخ من آيه اوننسها نأت بخير منها أو مثلها ألم تعلم أن الله علي كل شيئ قدير»
نشانه اي را نسخ يا از ياد نمي بريم مگر اين كه بهتر از آن يا مثل آن را براي مردم مي آوريم مگر نمي داني كه خداوند به هر چيز تواناست.
چه سماعست كه جان رقص كنان مي گردد؟
خوشتر از جان چه بود؟ جان برود باك مدار
چه صفير است كه دل بال زنان مي آيد؟
غم رفتن چه خوري چون به از آن مي آيد
(جلال الدين محمد بلخي ، ديوان شمس)
ودر جاي ديگر مي فرمايد:
«گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شده اند نيست ونابود گشته اند، آنان در نزد خدا زندگا نند وروزي مي خورند. وبه آنچه خداوند بر آن ها از فضل خود عطا فرموده خوشحالند وبه آنان كه هنوز به آنان لاحق نشده اند بشارت مي دهند كه ترس واندوهي در راه شهادت وجود ندارد.»
مولوي در اشعار خود به اين مطلب اشاره مي كند كه برخي چيزها به خاطر رشد و تكامل از بين مي روند كه نشانه ي توانايي قادر مطلق است ، كارهايي هستند كه درنزد عقلا با اساس حكمت ناسازگار است در صورتي كه حكمت درهمان ناسازگاري است.
بس زيادتها درون نقص هاست
چون بريده گشت حلق رزق خوار
حلق حيوان چون بريده شد به عدل
مر شهيدان را حيات اندر فناست
يرزقون فرحين شد خوش گوار
حلق انسان رست وافزون گشت فضل
(جلا الدين محمد بلخي ، مثنوي معنوي ، دفتراول)
«مولانا دراين بيت ها به نكته ي عارفانه اي اشاره مي كند وآن تكامل تدريجي انسان است از جمادي تا نباتي و انساني و سر انجام رسيدن به عالم ملكوت ، كه هر مرحله به ظاهر فنا وازبين رفتن است ، در حالي كه در حقيقت پيمودن مرتبه ي ناقص است. براي رسيدن به مرتبه ي كامل نمونه ي اعلاي آن شهيدانند كه تا جسم آنان فنا نشود روح آنان به زندگي جاويد نمي رسد.»
از جمادي مردم و نامي شدم
مردم از حيواني و آدم شدم
حمله ي ديگر بميرم از بشر
از ملك هم بايدم جستن ز جو
بار ديگر از ملك پران شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
وز نما مردم ز حيوان سر زدم
پس چه ترسم كي ز مردن كم شدم
تا بر آرم از ملايك بال و پر
كل شئء هالكٌ الا وجهه
آنچه در وهم نايد آن شوم
گويدم كه انا اليه راجعون
(جلا الدين محمد بلخي ، مثنوي معنوي ، دفترسوم)
اين ادراك فلسفه ي آفرينش و سير تكامل براي موجودات يك سعادتي است كه هر كسي نمي تواند از آن حظ و بهره ببرد ، مولانا جلال الدين مي گويد: لحن و صداي داود براي بعضي قوت جان بود و ليكن برگوش بعضي اثر نمي كرد ، يوسف عليه السلام جمال دلربايي داشت ولي در نگاه برادرانش محسوس نبود ، آب رود نيل در كام سبطيان(ياران حضرت موسي عليه السلام) خوش گوار بود ولي اين آب براي قبطيان(ياران فرعون) به رنگ خون مي شد و غير قابل نوشيدن ، شهادت براي مؤمن به حيات و آراميدن در بارگاه الهي است ولي براي افراد سست ايمان فنا و نابودي است.
حسن يوسف عالمي را فايده
لحن داودي چنان محبوب بود
آب نيل از آب حيوان بد فزون
هست بر مؤمن شهيدي زندگي
گرچه بر اخوان عبث بُد زايده
ليك بر محروم بانگ چوب بود
ليك بر محروم و منكر بود خون
بر منا فق مردن است و ژندگي
(جلا الدين محمد بلخي ، مثنوي معنوي ، دفتردوم)
مولوي اوج توجه شهيدان به خداوند را اينگونه بيان مي كند:
دشمن خويشيم و يارِ آنكه ما را مي كشد
زان چنين خندان وخوش ، ماجان شيرين ميدهيم
خويش فربه مي نماييم از پي قربان عيد
نيست عزراييل را دست و رهي برعاشقان
و در جاي ديگر مي گويد:
گر بريزد خون من آن دوست رو
آزمودم مرگ من در زندگي است
اقتلوني اقتلوني يا ثقات
يا منير الخد يا روح البقا
غرق درياييم و ما را موج دريا مي كُشد
كان ملك مارا به شهد و قندو حلوا مي كّشد
كان ملك ما را به شهد و قند حلوا مي كّشد
عاشقان عشق را هم عشق و سودا مي كّشد
(جلال الدين محمد بلخي ، ديوان شمس)
پاي كوبان جان برافشانم بر او
چون رهم زين زندگي پايندگي است
ان في قتلي حياتا في حيات
اِجتَذِب روحي و جد لي بااللقا
(جلال الدين محمد بلخي ، مثنوي معنوي ، دفتر سوم)
در چه شرايطي انسان سعادت شهادت را به دست مي آورد؟
در اعتقاد مولوي سعادت شهادت در صورتي به انسان داده مي شود كه شخص خود را از همه ي تعلقات و پيوستگي ها ي دنيوي پيراسته سازد و با تمام وجود در پيشگاه خلق ، اظهار ارادت و اخلاص نمايد.
حيلت رها كن عاشقا ديوانه شو ، ديوانه شو
هم خويش را بيگانه كن هم خانه را ويرانه كن
رو سينه راچون سينه ها هفت آب شوازكينه ها
بايد كه جمله جان شوي تا لايق جانان شوي
وندر دل آتش در آ پروانه شو ، پروانه شو
وانگه بيا با عاشقان همخانه شو ، همخانه شو
وانگه شراب عشق را پيمانه شو ، پيمانه شو
گر سوي مستان ميروي مستانه شو، مستانه شو
(جلال الدين محمد مولوي ، ديوان شمس)
و در جاي ديگر بصيرت ، راضي بودن به رضاي الهي ، قدم نهادن در دولت عشق ، بيزاري از دنيا ، شجاعت و سرمستي را شرط شهادت و غنودن در جوار ذات اقدس الهي مي داند.
مرده بُدم زنده شدم ، گريه بُدم خنده شدم
ديده سير است مرا ، جان دلير است مرا
گفت كه ديوانه نه اي لايق اين خانه نه اي
گفت كه سرمست نه اي رو كه ازاين دست نه اي
گفت كه تو كشته نه اي در طرب آغشته نه اي
دولت عشق آمد و پاينده شدم
زهره شير است مرا زهره تابنده شدم
رفتم و ديوانه شدم سلسله بندنده شدم
رفتم و سرمست شدم وز طرب آكنده شدم
پيش رخ زنده كُشش كُشته و افكنده شدم
(جلال الدين محمد مولوي ، ديوان شمس)
6- درك مقام شهيدان با عقل ميسر نمي باشد
مولوي معتقد است ارزش والاي شهادت طبيعتي الهي و خدايي دارد ، بنابراين بايد آن را با بيان دل و زبان عشق تفسير كرد و زبان عقل به هيچ وجه نخواهد توانست مقام ربوبي شهيدان را به تصوير بكشد و در پاسخ بي خبران مسأله شهادت مي گويد:
شما مست نگشتيد وزان باده نخورديد
چه دانيد؟چه دانيد؟ كه ما در چه شكاريم؟
(جلال الدين محمد مولوي ، ديوان شمس)
امام خميني(ره) قريب به اين مضمون مي فرمايد:
«شهادت در راه خداوند چيزي نيست كه بتوان آن را با سنجش هاي بشري و انگيزه هاي عادي ارزيابي كرد. و شهيد در راه حق و هدف الهي را نتوان با ديدگاه و امكاني به مقام والاي آن پي برد؛ كه ارزش عظيم آن معياري الهي و مقام والاي اين ديدي ربوبي لازم دارد؛ و نه تنها دست ما خاك نشينان از آن و اين كوتاه است ، كه افلاكيان نيز از راه يافتن به كنه آن عاجزند؛ چه كه آن ها از مختصات انسان كامل است و ملكوتيان با آن مقام اسرار آميز فاصله ها دارند. قلم اين جا رسيد و سر بشكست. »
در نگنجد عشق در گفت و شنيد
شرح عشق ار من بگويم بر دوام
گر چه تفسير زبان روشنگر است
چون قلم اندر نوشتن مي شتافت
عشق دريايي است قعرش ناپديد
صد قيامت بگذرد و ان نا تمام
ليك ، عشق بي زبان روشن تر است
چون به عشق آمد ، بر خود شكافت
(جلال الدين محمد مولوي ، مثنوي معنوي ، دفتر اول)
7- شهيدان كربلا زيباترين شعر شهادت را سرودند
در نظر مولانا قصه ي كربلا ، عشق را مجنون مي كند و حديث جاودانگي و كمال را با زيباترين وجه در برگ هاي زرين تاريخ به تصوير مي كشد. وي معتقد است تلاطم رقص خون در كربلا از صد طوفان نوح شهره تر است.
پيش مؤمن ماتم آن پاك روح
در هواي عشق حق رقصان شوند
شهره تر باشد ز صد طوفان نوح
هم چو قرص بدر بي نقصان شوند
(جلا الدين محمد بلخي ، مثنوي معنوي ، دفتراول)
وي معتقد است شهيدان از نيستي سر برآورده و در سماع معركه ي كربلا با حماسه ي خون رقص عشق بر پا كرده و با فرياد «كل شئءهالكٌ الا وجهه » سبك روي و سبك روح و سبك بال «عندربهم يرزقون » گشتند و شعر زيباي «اني جاعل في الارض خليفه » را سروده ، تحسين ملايك را بر انگيختند.
كجاييد اي شهيدان خدايي
كجاييد اي سبك روحان عاشق
كجاييد اي شهان آسماني
كجاييد اي زجان وجان رهيده
بلا جويان دشت كربلايي
پرنده تر ز مرغان هوايي
بدانسته فلك را در گشايي
كسي مر عقل را گويد كجايي
(جلا الدين محمد بلخي ، كليات ديوان شمس)
نتيجه
مولوي شهيدان را زيباترين رايحه ي خوش خداوند بر بشريت مي داند؛ زيرا شهيدان پرچم كاروان انسانيت را در مسير كمال به دوش مي كشند. وي شهادت را حيات جاويد مي داند و آن را هديه اي براي اصحاب راز مي داند و معتقد است كيمياي فضل و كمال در پرتو درخشان فرهنگ شهادت به دست مي آيد و مي گويد:
عاشقا كمتر ز پروانه نه اي
كي كند پروانه ز آتش اجتناب
و به انسان ها توصيه مي كند كه پرهيز از فرهنگ شهادت با عث رسوايي بشر مي شود.
پروانه كه گِرد دود گردد
دود آلود است و خام و رسواست
وي يكي از الگوهاي مهم و اصلي احياي فرهنگ شهادت را امام حسين عليه السلام معرفي مي نمايد و معتقد است زندگي راهي پر از بلاست كه عشق پيشواي آن است و سرخوشان عشق بايد به مولاي عشق و شهيد رفيع كربلا اقتدا كنند.
زنده جاويد كيست كشته شمشير دوست
گر بشكافي هنوز خاك شهيدان عشق
عاشق ديداردوست اوست كه هم چون حسين
هركه چو او پا نهاد بر سر ميدان عشق
دوست به شمشير اگر پاره كند پيكرش
كاب حيات قلوب در دم شمشير اوست
آيد از آن كشتگان زمزمه دوست دوست
زردي رخسار او سرخ ز خون گلوست
بي سر و سامانيش درخم چوگان اوست
منت شمشير دوست بر بدنش مو به موست
منابع و مآخذ
- قرآن.
- نهج البلا غه.
- حرعاملي ، وسايل الشيعه.
- جعفري، محمد تقي ، تفسير ونقد وتحليل مثنوي ، انتشارات اسلامي ، تهران ، 1368.
- دشتي ، محمد، ترجمه ي نهج البلاغه امام علي عليه السلام ، انتشارات مشهور، قم ، 1379.
- شهيدي ، جعفر ، شرح مثنوي ، انتشارات علمي فرهنگي ، تهران ، 1378.
- مطهري ، مرتضي ، حماسه ي حسيني ، انتشارات صدرا ، تهران ، 1378.
- قيام و انقلاب مهدي به ضميمه ي شهيد ، انتشارات صدرا ، تهران.
- مؤسسه پژوهشي تنظيم و نشر آثار امام خميني ، ايثار و شهادت در مكتب امام خميني ، مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار ، 1383.
- مولوي ، جلال الدين محمد بلخي ، كليات ديوان شمس ، نشرپيمان ، تهران ، 1378.
- مثنوي معنوي ، انتشارات توس ، 1375.
-همايي ، جلال الدين ، مولوي نامه ، ج اول و دوم ، مؤسسه ي نشر هما ، تهران ، 1385.
_________________________________
[1] - مِن المؤمنين رجالٌ صدقوا ما عا هدوالله عليه فمنهم من قضي نحبه ومنهم من ينتظر . ( 23:33) .
[2] - كشته شدن.
[3] - محمد تقي جعفري، تفسير و نقد وتحليل مثنوي، جلد دوازدهم، انتشارات اسلامي، 1368، ص 549.
[4]- كسي كه.
[5]- مرتضي مطهري، حما سة حسيني، جلد اول، انتشارات صدرا، تهران، ص 144-145
[6] - قال النبي صلي الله عليه وآله : « ليس لشيئ احب الي الله من قطرتين : قطره دمع من خشيه الله وقطره دم يهراق في سبيل الله »
[7] - محمد تقي جعفري، تفسير و نقد وتحليل مثنوي، جلد يازدهم، انتشارات اسلامي، 1368، ص 513.
[8]- مرتضي مطهري، قيام وانقلاب مهدي عليه السلام به ضميمه شهيد، انتشارات صدرا، تهران
[9] - راهنمايي، راهبري .
[10] -كفش، پا افزار .
[11] -محمد تقي جعفري، تفسير ونقد و تحليل مثنوي، جلد چهارم، انتشارات اسلامي، 1368،ص 345.
[12] - ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياءٌ عندربهم يرزقون فرحين بما آتاهم الله من فضله( 3: -170-169).
[13] - ظرفي كه درآن غذا مي نهند .
[14] - پيوستن .
[15] - هم نشين، يار .
[16] -سفينه البحار، جلد اول، ص 85 .
[17] - نهج البلاغه، خطبه 271.
[18] - زندگي
[19] - الك آرد گندم براي جدا كردن آرد از سبوس .
[20] - فوق كل برٍ، برٌ حتي يقتل الرجل في سبيل الله فا ذا قتل في سبيل الله فليس فوقه برٌ
[21] - راه، سبيل .
[22] - شراب خا لص .
[23] - جنگ .
[24] - حر عاملي، وسايل الشيعه، جلد يازدهم، باب اول، حديث 20.
[25]- محمدتقي جعفري، تفسير ونقد و تحليل مثنوي، جلد دهم، انتشارات اسلامي، 1368،ص464-465.
[26] - بقره -106
[27] - آل عمران، 169-170
[28] - جعفر شهيدي، شرح مثنوي، جلد چهارم، انتشارات علمي فرهنگي، 1373، ص 263
[29] - يعني سپري كردن مرحله ي فرشتگي
[30] - نام سازي است
[31] - اي دوستان خير خواهم مرا بكشيد، آري بكشيد كه كشته شدن من زندگي در زندگي است . اي آنكه چهره درخشان داري و روح بقا و پايندگي هستي، روح مرا به طرف خود جذب كن و مرا به وصل خويش سرافرازم كن .
[32] - موسسه ي پژوهشي تنظيم و نشر آثار امام خميني، ايثار و شهادت در مكتب امام خميني، موسسه تنظيم و نشر آثار، 1383، ص25.
نظر شما