روح هاي عاشق
يکشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۸۸ ساعت ۰۶:۳۹
مقاله روح هاي عاشق، به بررسي انديشة جلال الدين محمد بلخي در بارة شهيد مي پردازد. از نظر وي، شهيد به كسي گفته مي شود كه در راه خدا جان خود را فدا مي كند و در نزد خداوند از جايگاه ويژه اي برخوردار است. وي معتقد است شهيد با نظر به وجه الله، توفيق جهاد و شهادت را به دست آورده، از اين طريق بر اوج قلة كمال و سعادت گام مي- نهد. مولوي شهيدان كربلا را زيبا ترين و بهترين الگوي شهادت معرفي مي كند و آنان را بهترين نمونه هاي بندگي براي انسان ها مي داند.
چكيده:
مقاله روح هاي عاشق، به بررسي انديشة جلال الدين محمد بلخي در بارة شهيد مي پردازد. از نظر وي، شهيد به كسي گفته مي شود كه در راه خدا جان خود را فدا مي كند و در نزد خداوند از جايگاه ويژه اي برخوردار است. وي معتقد است شهيد با نظر به وجه الله، توفيق جهاد و شهادت را به دست آورده، از اين طريق بر اوج قلة كمال و سعادت گام مي- نهد. مولوي شهيدان كربلا را زيبا ترين و بهترين الگوي شهادت معرفي مي كند و آنان را بهترين نمونه هاي بندگي براي انسان ها مي داند.
مقدمه
اگر بخواهيم انواعي از رويدادهاي بزرگي را كه به وسيلة افراد بشر در تاريخ بروز مي كند و در سطر هاي درخشان آن ثبت مي شود ، مشخص نموده، آنها را ارزيابي كنيم ، هيچ يك از آنها نمي تواند با اهميت و عظمت شهادت برابري كند، زيرا شهيدان پرچم كاروان انسانيت را به دوش مي كشند وتاريخ بشريت را آبرو مي بخشند . پس بايد شعر شهيدان را زيبا سرود ، چون شهيدان زيباترين اند .
دربارة شهيدان نوشته ها وسخن هاي نغز و پر بار زيادي بيان شده است ، كه از نوشته هاي گران دراين زمينه مي توان كتاب شريف مثنوي معنوي، تأليف جلال الدين محمد بلخي مشهور به مولوي را نام برد. مثنوي يكي از شاهكارهاي كم نظير سخن پارسي است كه نه تنها در ادبيات ايران، بلكه در ادبيات جهان از جايگاه ويژه اي برخوردار است. موسي نثري يك از شارحان مثنوي در بارة اين كتاب مي گويد : « اگر قرآن را كه يك كتاب آسماني است، با گفتار ائمه عليهم السلام را كنار بگذاريم ، كتابي مثل مثنوي كه در موضوع اخلاق بشري وكمال انساني وزين و پر مايه باشد، نگاشته نشده است.» محمد تقي جعفري در بارة مثنوي مي گويد: «كوشش مولوي در مثنوي براي كشف طرقي است كه بتواند انسان ها را در هماهنگ ساختن طبيعت و ماوراي طبيعت تربيت كند، باشد كه انسان ها بتوانند از سرماية كلان روحي كه خدا دراختيار آنان گذاشته است، حداكثر بهره را بردارند. او مي خواهد راه هايي را نشان دهد كه همگان بتوانند با استعداد هاي گوناگون ، فروغ خداوندي را در همين جهان تاريك ومحدود طبيعت دريابند. او مي خواهد عظمت روح انساني را كه درحقيقت شعاعي از بارگاه الوهيت است، براي سالكان راه حق آشكار سازد.»
يكي از اين راه ها كه مي تواند بشر را از جهان تاريك نجات دهد و به عزت وسر فرازي برساند، شهادت است كه بسان چراغي فروزان مسير كمال را به انسان ها نشان مي دهد. اين مقاله سعي دارد با بررسي اين موضوع، نظر مولوي را دربارة شهادت بيان كند؛ اميد است كه مورد عنايت خوانندگان محترم قرار گيرد.
تعريف شهيد
در انديشة مولانا شهيد به كسي گفته مي شود كه در راه خدا جان خود را فدا مي كند وبراي اثبات مدعاي خود به اين آيه استناد مي كند كه:« ِمن المؤمنين رجالٌ صدقوا ما عا هدوالله عليه فمنهم من قضي نحبه ومنهم من ينتظر وما بدّلوا تبديلا» . ( 23:33) «مرداني هستند كه به عهد خود با خدا دربارة جهاد وفا كرده اند و در اين راه كشته شده اند وبعضي چشم به راهند وهرگز پيمان خود را دگرگون نكرده اند.»
جان دادن در راه خدا وفناي في الله شدن عين صدق وكمال است ، پس برويد و بشتابيد و در راه رسيدن به كمال از يكديگر پيشي بگيريد تا مشمول آية "من المؤمنين رجالٌ صدقوا " شويد .
صدق جان دادن بود هين سابقوا ازنُبي برخوان رجال صَدَقُوا
(مولوي، 1375، دفتر 3820:5)
شهيدان كساني هستند كه نفس سركش خود را لگام مي زنند و آن را از پاي درمي آورند و به سوي خدا مي شتابند و اين مردن ها را كه مي بينيد و مي شنويد، مرگ صوري و ظاهري نيست، اين جان فشاني با مردن هاي ديگر فرق مي كند، اين نزديك شدن به خداست؛ ازبين رفتن تن وسيله اي براي آزاد شدن روح است. «مردم زيادي هستند كه در ظاهر خونشان ريخته مي شود، ولي چون با نفس أمارة خود مبارزه نكرده اند و نيت خود را براي خداوند خالص ننموده اند، تن خود را از بين مي برند، بدون اينكه هيچ گونه اجر و پاداشي ببرند، چرا كه اگر تنها ريخته شدن خون يك انسان دليل شهيد شدن او مي گشت، كافري كه خونش ريخته شده وكشته شده ، اوهم به مقام"ابو سعيد ابوالخير " نايل مي گشت.» (جعفري،1386: 549)
شهيد با جان فشاني خود در راه خداوند انديشة حقيقت خواهي، رشد و تعالي بشر را به ديگران مي آموزد و راه هاي كمال بشريت را رقم مي زند و در واقع، خود را به دست خلاقيت الهي مي سپارد و سبك بال و سبك روح به سوي خداوند حركت مي كند و به اين خاطر است كه شهيدان همواره جاويدانند:
اين همه مردن نه مرگ صورت است
اين بدن مر روح را چون آلت است
اي بسا خامي كه ظاهرخونش ريخت
ليك نفس زنده آن جانب گريخت
گر به هر خونريزيي گشتي شهيد
كافري كُــشته، بـدي هم بو سعيد
اي بسا نـفس شــهيـد معتَـمَد
مــرده در دنيـا چو زنـده مي رود
(مولوي، پيشين،3821-3824).
شهيد مطهري قريب به اين مضمون شهيد را اين گونه معرفي مي كند:
«شهيد به چه كسي مي گويند ؟ روزي چقدر آدم كشته مي شوند و مثلا هواپيما سقوط مي كند و عده اي كشته مي شوند، چرا به آنها شهيد نمي گويند؟ چرا دور كل شهيد را هاله اي از قداست گرفته است؟ چون شهيد كسي است كه يك روح بزرگ دارد ، روحي كه هدف مقدس دارد، كسي است كه در راه عقيده كشته شده است، چون شهيد كسي است كه براي خودش كاري نكرده است ،كسي كه در راه حق و حقيقت گام برداشته است. شهيد به خون خودش اهميت مي دهد ، همان طور كه مثلا يك نفر به ثروت خودش ارزش مي دهد، به جاي آنكه ثروتش را در بانكها ذخيره كند، آن را در يك راه خير مصرف مي كند. ثروت خود را به صورت يك مؤسسة عام المنفعه مفيد فرهنگي ، مذهبي و اخلاقي در مي آورد و با اين عمل به آن ارزش مي دهد. ديگري به فكر خودش ارزش مي دهد، به خودش زحمت مي دهد و صنعتي را در اختيار بشر قرار مي دهد. ديگري به خون خودش ارزش مي دهد و خون خود را در راه رفاه بشريت فدا مي كند. كدام يك بيشتر خدمت كرده اند ؟ شايد خيال كنيد علما يا مخترعين ومكتشفين و ثروتمندان بيشتر به بشر خدمت كرده اند، خير، هيچ كس به اندازة شهيدان به بشريت خدمت نكرده است، چون آنها هستند كه راه را براي ديگران باز مي كنند و براي بشر آزادي به ارمغان مي آورند.» (مطهري،1378: 144- 145)
مقام شهيد
الف – قطرة خون شهيد محبوبترين چيزها نزد خداوند است
« پيامبر گرامي اسلام- صلّي الله عليه وآله- مي فرمايد: در نزد خداوند چيزي محبوبتر از دو قطره نيست: قطرة اشكي كه از خوف الهي ريخته شود ، و قطرة خوني كه در راه خدا ريخته شود. »
« در آن هنگام كه بلا بر قوم يونس عليه السلام آشكار گشت، ابر آتشيني از آسمان جدا شد و برق توليد مي كرد و سنگها را آب مي نمود. وقتي كه ابر بلا خيز غرش كنان به سوي آنان حركت مي كرد، رنگ از رخسار آن قوم مي پريد. در موقع فرود آمدن آن بلا شب هنگام همة آنان بر بالاي بام بودند و اينها را با چشم خود ديدند. يونس عليه السلام از ميان آن قوم لجوج رفته بود. وقتي آثار بلا را ديدند، بناي تضرع و لابه ها گذاشتند و همگي از بامها پايين آمده، سر برهنه راه بيابان را پيش گرفتند. مادران كودكان خود را از خود دور نمودند، تا آنان نيز به ناله و نفير افتادند، آنان از موقع شب تا سحرگاه خاك بر سر مي ريختند تا آن جا كه صداهاي آنان گرفته شد، حتي ديگر آهشان صدايي نداشت. در اين هنگام رحم الهي به سراغ آن گروه گمراه رسيد. اين اصل قطعي است كه هر كس با سوز و درد بنالد و تضرع و ناله نمايد، اثرشايسته اي خواهد بخشيد. »(جعفري،1386: 513).
خون شهيد هم شايستة درگاه پروردگار است و از فضل و احترام خاصي برخوردار است و باعث مي شود جايگاه شهيد نزد خداوند درعاليترين مرتبه ها قرار گيرد.
در اسلام وقتي مي خواهند بگويند مقام كسي يا كاري را بزرگ بشمارند، مي گويند مقام فلان شخص برابر با مقام شهيد است و يا فلان كار اجرش برابر با اجر شهيد است. اين تعبير قداست و درجة اعلاي مقام شهيد را بيان مي كند.
با تضرع باش تا شادان شوي
گريه كن تا بي دهان خندان شوي
كه برابر مي نهد شاه مجيد
اشك را در فضل با خون شهيد
(مولوي،1375:دفتر پنجم)
ب – خون شهيد از آب هم پاكتر است
« اسلام دين حكيمانه است. دستوري خالي از مصلحت و راز و رمز، مخصوصاً راز و رمز اجتماعي ندارد. يكي از دستورها ي اسلامي اين است كه فرد مسلمان كه مي ميرد ، بر ديگران واجب است كه بدن او را به ترتيب مخصوصي غسل دهند و شستشو نمايند، ولي اين دستور، يك استثنا دارد و آن استثنا شهيد است. از اين دستورها فقط نماز و دفن در مورد شهيدان اجرا مي شود ، اما غسل وشستشو يا كندن لباس هاي دوران زندگي و پيچيدن در جامة ديگر به ترتيب خاص ابداً. اين استثنا خود راز و رمزي دارد. نشانه اش اين است كه روح وشخصيت شهيد يك جسد " متروح " است؛ يعني جسدي است كه احكام روح بر آن جاري شده است، همچنان كه جامة شهادت " لباس متجسد" ، يعني حكم روح بر بدن جاري شده ، و حكم جاري شده بر بدن، بر لباس وجامه جاري شده است. بدن وجامة شهيد از ناحيه روح وانديشه وحق پرستي و پاك باختگي اش كسب شرافت كرده است. بنابراين، شهيد اگر در ميدان معركه جان به جان آفرين تسليم كند، بدون غسل وكفن ، با همان تن خون آلود دفن مي شود .»(مطهري،بي تا)
خون شهيدان را زآب اولي تر است اين خطا از صد صواب اولي تر است
در درون كعــبه رسـم قبله نيست چه غم ار غواص را پاچيله نيست
تو ز سر مستان قلاووزي مجــو جامه چـاكان را چه فـرمـايي رفــو
ملت عشق از همه دينها جداست عاشقـان را ملت و مذهـب خداست
(مولوي، 1375: دفتر دو: ابيات 1767-1770)
در حكايت موسي و شبان، پس از آنكه چوپان بينوا ملامت حضرت موسي عليه السلام را مي شنود، پشيمان و نادم رو به بيابان مي گذارد. از طرف خدا به موسي چنين وحي مي شود كه ما با ظواهر و صورتها و گفتارها كاري نداريم، ما به دلها مي نگريم و به احوالي كه در آن حكمفرماست. اگر قلب انسان در حال خشوع و تسليم باشد، به مطلوبش رسيده است؛ اگرچه الفاظش نارسا و ناصواب باشد، زيرا اساس قلب است:
ما زبان را ننــگريم و قــال را مـا روان را بنـگريم و حال را
نــاظر قلبيــم اگر خاشـع بود گرچه گفت لفـظ نا خاضع بود
چند ازين الفاظ و اضمار مجاز سوز خواهم سوز با آن سوزساز
(همان)
« اي موسي مراعات ادب و شعله ور ساختن جان و روان در پيشگاه ربوبي، از متقدسان حرفه اي ساخنه نيست، زيرا نمي دانند چه مي گويند و چه مي كنند. هنگامي كه فردي در مقام شامخ عشق قدم گذاشت، قوانين حرفه اي وساخته اي براي او مفهومي ندارد. اگر درحال عشق خطا مي گويد، تو مگو او خطا كرده است . »(جعفري،1386: 345) آنان كه شهيد راه حقند، جان و روان خود را در مسير عشق الهي فنا مي كنند و مقرب درگاه الهي مي شوند، به قداست مخصوصي مي رسند. بنابراين، خون هايي كه از رگهاي شهيدان كوي حق فوران مي كند، از آبي كه پاك كننده است، پاكتر و شايسته تر است. اين خون پليد نما وخطا نما از صدها پاك وصواب شايسته تراست.
موسيا آداب دانان ديگرند
سوخته جان و روانان ديگرند
عاشقان را هر نفس سوزيدني ست
بر دِهِ ويران خراج و عُشر نيست
گر خطا گويد ورا خاطي مگو
گر بود پر خون شهيد او را مشو
(مولوي،1375:دفتر دوم)
ج- شهيدان مقربان درگاه الهي هستند
خداوند در قرآن كريم مي فرمايد : « گمان مبريد كساني كه در راه خدا كشته شده اند، مردگانند، بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزي مي خورند و از فضل و رحمت خداوند شادكامند .»
مولوي دربيان اين آيه مي گويد شهيد وقتي كه شربت وصل را مي نوشد، به مقام وجايگاهي مي رسد كه فرشتگان الهي به آن سجده مي كنند. انسانها به واسطة شهادت مي توانند به رشد الهي دست يابند و صلاحيت همنشيني با خداوند را به دست بياورند و مشمول فضل و رحمت الهي شوند ، چرا كه رزق الهي غذاي خاصگان دولت است كه همانا اولياي خدايند. پيامبر گرامي اسلام- صلّي لله عليه وآله- مي فرمايد:
«اني اظل عند ربي فيطعمني و يسقيني» (سفينه البحار. بي تا ،ج1: 85)
شهيد به واسطه شهادتش به مقامي مي رسد كه همنشين مقربترين وعزيزترين موجودات در نزد خداوند مي شود و در زمرة قديسان قرار مي گيرد.
در شهيدان يرزقون فرمود حق
آن غذا را نه دهان بُد نه طبق
دل ز هر ياري غذايي مي خورد
دل ز هر علمي صفايي مي برد
از لقاي هر كسي چيزي خوري
وز قِران هر قرين چيزي بري
(مولوي،1375:دفتر دوم)
شهيدان پيشگامان جهاد هستند
حضرت علي- عليه السلام- مي فرمايد : « جهاد دري از درهاي بهشت است كه خداوند آن را برروي دوستان (خاص خود) گشوده است ، وآن لباس تقوي، زره محكم وسپر مطمئن اوست. هركس آن را از روي بي اعتنايي ( نه به طور عمد ) ترك كند، خدا لباس ذلت وخواري بر اندام او مي پوشاند و بلا از هر سو او را احاطه مي كند. »(نهج البلاغه،خطبه 271)
پيامبر گرامي اسلام- صلّي الله عليه وآله- مي فرمايد: « هيچ كاري بهتر و شايسته تر از كشته شدن در راه خدا نيست. هر گاه انسان مسلمان متعهد در راه خدا پيكار كند وكشته شود، خداوند متعال عمل او را بهترين و ارزنده ترين اعمال قرار داده وهيچ كار نيكي را نمي توان با جهاد في سبيل الله مقايسه و برابري كرد11 . »
اي خنك آن كاو جهادي مي كند
بر بدن زجري و دادي مي كند
تا ز رنج اين جهاني وا رهد
بر خود اين رنج عبادت مي نهد
(مولوي،1375: دفتر دوم)
همانا جهاد در راه خدا دري از درهاي بهشت است كه خداوند اين در را بر روي اوليا و بندگان شايسته خويش مي گشايد و پاكان از بندگان خود را به اين در رهنمون مي سازد. آنها هستند كه لطف و رحمت خدا نصيبشان گشته و به باب في سبيل الله قدم برداشته و خود را براي جانبازي و فداكاري در راه خدا آماده مي كنند. جهاد دري نيست كه هر كسي لياقت آن را داشته باشد و خود را مجاهد و جانباز در راه خدا معرفي كند. اين باب مخصوص اولياي خاص خداست كه مقام فيض شهادت در راه خدا مخصوص آنهاست . مولوي در بارة شهيدان مي گويد:
زآب شور و مهلكي بيرون شديم
بر رحيق چشمة كوثر زديم
آنچه كردي اي جهان با ديگران
بي وفايي و فن و ناز گران
بر سرت ريزيم ما بهر جزا
كه شهيديم آمديم اندر غزا
تا بداني كه خداي پاك را
بندگان هستند پرحمله مري
سبلت تزوير دنيا بر كنند
خيمه را بر بازوي نصرت زنند
(مولوي،1375: دفتر پنجم)
شهيد نظر مي كند به وجه الله
آوازة جمالت از جان خود شنيديم
چون باد وآب وآتش درعشق تو دويديم
اندر جمال يوسف گر دستها بريدند
دستي به جان ما بر بنگر چه ها بريديم
(مولوي،1378)
و در جاي ديگر مي گويد :
عشق اگر رخت تورا برباد دادخوش باش
پيش آن يوسف زيبا كف ببريده خوش است
(همان)
پيغمبر اكرم صلّي الله عليه وآله دربارة شهيد مي فرمايد :
« خداوند به شهيد هفت خصلت عطا فرموده است: 1- شهيد با اولين قطرة خونش گناهانش آمرزيده مي شود؛2- دروقت جان دادن سرش روي دامان دو فرشته از فرشتگان بهشتي قرار مي گيرد و آنها گرد وغبار از صورت شهيد پاك مي كنند و مي گويند آفرين بر تو باد اي شهيد؛ 3- بدن شهيد با لباس هاي بهشتي پوشيده مي شود؛ 4- دربانان بهشت با عطر و گلاب براي استقبال به سوي روح شهيد مي شتابند و براي گرفتن روحش از يكديگرسبقت مي گيرند؛ 5- شهيد جايگاه خود را در بهشت مي بيند؛ 7- شهيد نظر مي كند به و جه الله وبه لقاء الله مي پيوندد و روحش از هر رنج ودردي راحت مي شود و در جوار رحمت خدا مي آسايد. »(عاملي،ج11:حديث 20)
رقص جولان بر سر ميدان كنند
رقص اندر خون خود مردان كنند
چون رهند از دست خود دستي زنند
چون جهند از نقص خود رقصي كنند
مطربانشان در درون دف مي زنند
بحرها در شورشان كف مي زنند
(مولوي،1375:دفتر سوم)
« حضرت موسي عليه السلام پيام خداوند را به فرعون رسانيد و او را به سوي حق دعوت نمود. فرعون سخنان حضرت موسي عليه السلام را با زنش آسيه درميان نهاد. آسيه وقتي كه سخنان موسي را شنيد، به فرعون گفت : اي سياه دل ، زود باش ودر مقابل نويد موسي جان بيفشان. اي فرعون، اي شوهر نادانم، تو درهمان مجلس كه از موسي آن نويدها را شنيدي، چرا نگفتي آري و صدآفرين؟
اگر چنين سخناني به گوش خورشيدي گفته شود، به بوي جان فزاي مضامينش از آسمان به زمين فرود مي آيد. من در شگفتم كه با اين مطلب و محبت چگونه زهره ات نشكافت تا از دريدن زهره ات در هر دو عالم بهره ورشوي؟ مگر نمي داني كه زهره اي كه به وسيلة حق و در راه حق بشكافد، مانند شهيدان كوي حق از هر دو عالم بهره ها مي برد.» (جعفري، 1368: 464-465)
چون بدين لطف آن كريمت باز خواند
اي عجب چون زهره ات بر جاي ماند
زهره ات ندريد تا زآن زهره ات
مي رسيدي در دو عالم بهره ات
زهره اي كز بهر حق او بردرد
چون شهيدان از دو عالم برخورد
(مولوي،1375: دفتر چهارم)
اين نظر به وجه الله همان «كان لِلّه» است كه عوضش «كان الله له» است؛ بدان جهت كه اين هويت ناچيز هستي را از هويت خداوندي ابدي دريافته است و به قول صدرالمتألهين شيرازي:
آنان كه ره عشق گزيدند
همه در كوي حق آرميدند همه
درمعركة دوكون فتح از عشق است
هر چندسپاه او شهيدند همه
مولوي اوج توجه شهيدان به خداوند را اين گونه بيان مي كند :
دشمن خويشيم و يارِ آنكه ما را مي كشد
غرق درياييم و ما را موج دريا مي كُشد
زان چنين خندان وخوش، ما جان شيرين مي دهيم
كان ملك ما را به شهد و قند وحلوا مي كّشد
خويش فربه مي نماييم از پي قربان عيد
كان قصاب عاشقان بس خوب و زيبا مي كشد
نيست عزراييل را دست و رهي برعاشقان
عاشقان عشق را هم عشق و سودا مي كّشد
(مولوي،1378: 303)
شهادت كمال و سعادت است
«ما ننسخ من آيةٍ اوننسها نأتِ بخير منها أو مثلها ألم تعلم أنَّ الله علي كل شيءٍ قدير» (بقره: آية 106)
نشانه اي را نسخ يا از ياد نمي بريم، مگر اينكه بهتر از آن يا مثل آن را براي مردم مي آوريم. مگر نمي داني كه خداوند به هر چيز تواناست؟
و در جاي ديگر مي فرمايد:
« گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شده اند، نيست ونابود گشته اند، آنان در نزد خدا زندگانند و روزي مي خورند. و به آنچه خداوند بر آنها از فضل خود عطا فرموده، خوشحالند و به آنان كه هنوز به آنان لاحق نشده اند، بشارت مي دهند كه ترس و اندوهي در راه شهادت وجود ندارد .»(آل عمران: آيات 169-170)
مولوي در اشعار خود به اين مطلب اشاره مي كند كه برخي چيزها به خاطر رشد و تكامل از بين مي روند كه نشانة توانايي قادر مطلق است. كارهايي هستند كه درنزد عقلا با اساس حكمت ناسازگار است، در صورتي كه حكمت درهمان ناسازگاري است.
بس زيادتها درون نقص هاست
مر شهيدان را حيات اندر فناست
چون بريده گشت حلق رزق خوار
يرزقون فرحين شد خوشگوار
حلق حيوان چون بريده شد به عدل
حلق انسان رست وافزون گشت فضل
(مولوي، 1375: دفتر اول)
« مولانا دراين ابيات ها به نكتة عارفانه اي اشاره مي كند وآن تكامل تدريجي انسان است از جمادي تا نباتي و انساني و سرانجام رسيدن به عالم ملكوت، كه هر مرحله به ظاهر فنا و از بين رفتن است ، در حالي كه در حقيقت پيمودن مرتبة ناقص است براي رسيدن به مرتبة كامل. نمونة اعلاي آن شهيدانند كه تا جسم آنان فنا نشود، روح آنان به زندگي جاويد نمي رسد.» (شهيدي، 1373، ج4: 263)
از جمادي مردم و نامي شدم
وز نما مردم ز حيوان سر زدم
مردم از حيواني و آدم شدم
پس چه ترسم؟ كي ز ُمردن كم شدم
حملة ديگر بميرم از بشر
تا بر آرم از ملايك بال و پر
از مَلَك هم بايدم جَستن زجو
كلّ شئء هالكٌ الا وَجهُه
بار ديگر از ملك قربان شوم
آنچه اندر وهم نايد، آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغَنون
گويدم كه انّا اليه راجعون
(مولوي، 1375: دفتر سوم)
اين ادراك فلسفة آفرينش و سير تكامل براي موجودات، سعادتي است كه هر كسي نمي تواند از آن حظ و بهره ببرد. مولانا جلال الدين مي گويد : لحن و صداي داود براي بعضي قوت جان بود و ليكن برگوش بعضي اثر نمي كرد، يوسف عليه السلام جمال دلربايي داشت، ولي در نگاه برادرانش محسوس نبود ، آب رود نيل در كام سبطيان ( ياران حضرت موسي عليه السلام ) خوشگوار بود، ولي اين آب براي قبطيان ( ياران فرعون ) به رنگ خون مي شد و غير قابل نوشيدن. شهادت نيز براي مؤمن حيات و آراميدن در بارگاه الهي است، ولي براي افراد سست ايمان فنا و نابودي است .
حسن يوسف عالمي را فايده
گرچه بر اخوان عبث بد زايده
لحن داودي چنان محبوب بود
ليك بر محروم بانگ چوب بود
آب نيل از آب حيوان بد فزون
ليك بر محروم و منكر بود خون
هست بر مؤمن شهيدي زندگي
بر منافق مردن است و ژندگي
(مولوي،1375،دفتر دوم)
در چه شرايطي انسان سعادت شهادت را به دست مي آورد ؟
مولوي معتقد است سعادت شهادت در صورتي به انسان داده مي شود كه شخص خود را از همة تعلقات و پيوستگي ها ي دنيوي پيراسته سازد و با تمام و وجود در پيشگاه حق اظهار ارادت و اخلاص نمايد:
حيلت رها كن عاشقا ديوانه شو، ديوانه شو
وندر دل آتش در آ پروانه شو ، پروانه شو
هم خويش را بيگانه كن هم خانه را ويرانه كن
وانگه بيا با عاشقان همخانه شو ، همخانه شو
رو سينه راچون سينه ها هفت آب شو از كينه ها
وانگه شراب عشق را پيمانه شو، پيمانه شو
بايد كه جمله جان شوي تا لايق جانان شوي
گر سوي مستان مي روي مستانه شو، مستانه شو
(مولوي،1378)
و در جاي ديگر بصيرت، راضي بودن به رضاي الهي، قدم نهادن در دولت عشق ، بيزاري از دنيا، شجاعت و سرمستي را شرط شهادت و غنودن در جوار ذات اقدس الهي مي داند .
گفت كه ديوانه نه اي، لايق اين خانه نه اي
رفتم و ديوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت كه سرمست نه اي، رو كه ازاين دست نه اي
رفتم و سرمست شدم وز طرب آكنده شدم
گفت كه تو كشته نه اي، در طرب آغشته نه اي
پيش رخ زنده كُشش كُشته و افكنده شدم
(مولوي،1378)
شهيدان كربلا زيباترين شعر شهادت را سرودند
در نظر مولانا قصة كربلا، عشق را مجنون مي كند وحديث جاودانگي و كمال را با زيباترين وجه در برگ هاي زرين تاريخ به تصوير مي كشد. وي معتقد است تلاطم رقص خون در كربلا از صد طوفان نوح شهره تر است.
پيش مؤمن ماتم آن پاك روح
شهره تر باشد ز صد طوفان نوح
در هواي عشق حق رقصان شوند
همچو قرص بدر بي نقصان شوند
(مولوي،1375:دفتر اول)
وي معتقد است شهيدان از نيستي سر برآورده ودر سماع معركة كربلا با حماسة خون رقص عشق بر پا كرده و با فرياد «كل شئءهالكٌ الا وجهه » سبك روي و سبك روح و سبك بال «عندربّهم يرزقون » گشتند و شعر زيباي «انّي جاعل في الأرض خليفه » را سروده، تحسين ملايك را بر انگيختند.
كجاييد اي شهيدان خدايي
بلا جويان دشت كربلايي
كجاييد اي سبك روحان عاشق
پرنده تر ز مرغان هوايي
كجاييد اي شهان آسماني
بدانسته فلك را در گشايي
كجاييد اي زجان وجان رهيده
كسي مر عقل را گويد كجايي
(مولوي،1378)
نتيجه
مولوي شهيدان را زيباترين رايحة خوش خداوند بر بشريت مي داند، زيرا شهيدان پرچم كاروان انسانيت را در مسير كمال به دوش مي كشند. وي شهادت را حيات جاويد مي داند و آن را هديه اي براي اصحاب راز مي داند و معتقد است كيمياي فضل و كمال در پرتو درخشان فرهنگ شهادت به دست مي آيد و مي گويد:
عاشقا كمتر ز پروانه نه اي
كي كند پروانه ز آتش اجتناب
و به انسانها توصيه مي كند كه پرهيز از فرهنگ شهادت باعث رسوايي بشر مي شود.
پروانه كه گِرد دود گردد دود آلود است و خام و رسواست
وي يكي از الگوهاي مهم و اصلي احياي فرهنگ شهادت را امام حسين عليه السلام معرفي مي نمايد و معتقد است زندگي راهي پر از بلاست كه عشق پيشواي آن است و سرخوشان عشق بايد به مولاي عشق و شهيد رفيع كربلا اقتدا كنند.
منابع و مآخذ
1-قرآن
2-نهج البلاغه
3-حرعاملي.]بي تا[. وسايل الشيعه،]بي جا[.
4-جعفري، محمد تقي.(1368). تفسير ونقد وتحليل مثنوي ،تهران: انتشارات اسلامي.
5-دشتي ، محمد.(1379). ترجمة نهج البلاغه ،قم: انتشارات مشهور.
6-شهيدي ، جعفر.(1378). شرح مثنوي ،تهران: انتشارات علمي فرهنگي.
7-مطهري ، مرتضي.(1378). حماسة حسيني ،تهران: انتشارات صدرا.
8-.(بي تا). قيام و انقلاب مهدي به ضميمة شهيد، تهران: انتشارات صدرا .
9-مولوي ، جلال الدين محمد بلخي.(1378). كليات ديوان شمس ،تهران: نشرپيمان.
10-.(1375).مثنوي معنوي، تهران: توس ، 1375.
مرضيه محمد خاني*
نظر شما