نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره
خاطرات هم خدمتی با شهید علی اسپرم به روایت پسرعمه شهید/
شهید علی اسپرم از شهدای ماه اردیبهشت می باشد به همین مناسبت خاطرات روایت شده توسط علی اسیر غم که در دوران دفاع مقدس هم خدمتی و پسرعمه وی می باشد منتشر می گردد.
کد خبر: ۴۵۵۱۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۹

خاطره
غافل از اینکه بعد از سپری شدن ماه مبارک رمضان آن سال ، من و آن پیرمرد و سایر اسرای هم آسایشگاهی در کشور لبریز از کویر و کسالت عراق 8 سال تمام قصد غربت کردیم و اسرا با دست های دردمند و دلهای شکسته شان نغمه ی « اللهم فک کل اسیر» را مرور می کردند...
کد خبر: ۴۵۵۱۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۵

خاطراتی از شهید عباسعلی عرب خالقی
شهيد عباس را ديدم كه روبروي من ايستاده به من مي گويد: مادرم غصه نخور ما دو روز ديگر به كلاته خيج خواهيم آمد
کد خبر: ۴۵۵۰۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۵

خاطره ای شنیدنی از فریده عبدالهی یکی از زنان ایثارگرکرمانشاهی؛
پزشکان، پرستاران و حتی امدادگران به او گفتند: باید روزه ات را بشکنی و آب و مایعات مصرف کنی. اما او مقاومت می کرد. نمی خواست روزه اش ناقص بماند و بشکند، هیچ جوری کوتاه نمی‌آمد. این پسرک خردسال می گفت " من روزه ام را نمی شکنم. حاضر به روزه خواری و ترک روزه نیستم. خدا شفا دهنده من است اگر قرار است که در ماه رمضان بمیرم چه بهتر که با زبان روزه به حضور خداوند شرف یاب شوم.
کد خبر: ۴۵۵۰۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۴

مادر شهید مرتضی بابائی از فرزند خود می‌گوید: زمانی که جنگ شروع شد آماده ی رفتن به جبهه شد و چند بار هم جبهه رفت و برگشت دفعه ی آخری که از جبهه برای مرخصی آمده بود چند روز پیشمان ماند اما در این مدت هم زمزمه ی شهادت سر می داد.
کد خبر: ۴۵۵۰۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۴

شهيد صدرالله انصاری در خاطرات روز نوشت خود می نویسد: لوله هاي نفتي که از اهواز به آبادان جهت تصفيه منتقل مي شوند به وسيله بعثيان به کلي از بين رفته بود .آثار زيادي از لاشه هاي تانک ديده مي شود که به وسيله رزمندگان منهدم شده بود .
کد خبر: ۴۵۴۹۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۳

من کنار زنده یاد ابوترابی نشسته بودم، ابوترابی در حالی که خودش را در پتویی پیچانده بود دستهایش را در زیر پتو فرو برده بود و آرام آرام سینه می زد، گفتم آقا سید! این چه دردی را دوا می کند که تو حالا در زیر پتو دستی هم به سینه بزنی...
کد خبر: ۴۵۴۹۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۳

او را به نام شهید گمنام میخواستند تشیع کنند که موقع تشیع کردن برحسب اتفاق دایی و خاله او در آنجا بودند و در موقع تشییع کردن دو عکس از او گرفتند که این دو عکس بعد ا زچهل روز از شهادت او نشانگر این شد که او را شناسایی کنند.
کد خبر: ۴۵۴۸۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۲

خاطره اي از شهید رضا جعفری گرگانی
این خاطره مربوط است به زمانی که شهر خرمشهر در دست عراقی ها بود و در محاصره آنان كه پدر شهيد رضا جعفري به ديدن فرزندش ميرود و داستان آن روز را بيان ميكند.
کد خبر: ۴۵۴۷۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۴

خاطراتي از شهيد داود جعفري
شهید داود جعفری نهم مرداد 1341 ،در شهرستان هشترود چشم به جهان گشود. پدرش فتح الله كارگر بود و مادرش فيروزه نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته رياضي درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان بسیجي در جبهه حضور يافت. يكم فروردين 1362 ، با سمت مسئول عقيدتي سياسي در اهواز به شهادت رسید. پكيرش مدتها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص در بهشت زهرای شهرستان تهران به خاك سپرده شد.
کد خبر: ۴۵۴۷۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱

خاطراتی از شهید سید مهدی شاهچراغ
دو سه روزي مانده بود به عمليات كه من و مهدي در بالاي تپه اي نشسته بوديم بعد از چند لحظه ديدم كه مهدي به يك نقطه خيره شده و وقتي دو سه بار او را صدا زدم او به من طعنه اي زد و گفت ساكت باش آقا دارد صحبت مي كند و بعداً كه از مهدي خواستم ماوقع را تعريف كند گفت آقا با اشاره دست به من فرمود كه خرمشهر با خون شما آزاد خواهد شد
کد خبر: ۴۵۴۶۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱

خاطره‌ای از شهید فضائل کریمی/
خواهر شهید فضائل کریمی روایت می‌کند: مرخصی گرفته بود تا ماه رمضان را در شهر خودمان باشد. هرروز قبل از افطار به مسجد محل می رفت تا با دوستانش نماز جماعت بخواند و بعد هرکدام به خانۀ خودشان می رفتند تا افطار کنند.
کد خبر: ۴۵۴۶۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱

یادها و خاطره ها
درم در نامه اش نوشته بود:« خواب دیده ام که امام حسین(ع) مرا دعوت کرده است و من دعوتش را پذیرفتم». همچنین در نامه نوشته بود اگر زنده بمانم روز عاشورا به خانه بر می گردم و همراه مردم در مسجد شهر به عزاداری می پردازیم...
کد خبر: ۴۵۴۵۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۸

خاطراتی از شهید ابوالفضل حیدری
درهنگام عمليات در كنار شهيد حاج ابوالفضل بودم كه به من گفت فلاني نكند من شهيد شدم بترسي و يا قدم عقب بگذاري وقتي شهيد شدم كلاهم را بر روي صورتم مي كشي (شهيد بزرگوار اغلب كلاه نخي كرم رنگ بر سر داشت) و چنان پايت را روي من (قلبم) مي گذاري و جلو مي روي كه من جلو رفتن تو را احساس كنم.
کد خبر: ۴۵۴۵۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۸

خاطره مادر شهيد بهمن جعفر علايي
بعد از مدتی شهيد بهمن جعفر علايي در عملیات والفجر یک مفقود شد بعد از پیگیری زیاد خیلی از عملیات والفجر یک به ما نشان دادن فرزندم در فیلم بود او را در جمع اسیران دیدم اما الان 13 سال می گذرد و از او خبری ندارم امیدوارم خبری از او بشود در انتظار آمدن او و دیگر اسیران هستیم.
کد خبر: ۴۵۴۴۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۷

مادر شهید فتح‌اله مصری می‌گوید: وقتی تصمیم گرفته بود که به جبهه برود ما می‌خواستیم مانع رفتن او به جبهه بشویم اما هر وقت ما اصراری می‌کردیم که به جبهه نرود او بیشتر پافشاری می‌کرد و بالاخره ما را راضی کرد که به جبهه برود.
کد خبر: ۴۵۴۳۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۶

خاطره ای از «شهید محسن هاشمی» از شهدای جاویدالاثر استان ایلام -راوی دوست شهید
از نظر اخلاقی به موازین اخلاق اسلامی پایبند بود تا آنجا که بصورت الگویی درآمده بود، چهره ای همیشه متبسم داشت و انسان از دیدنش احساس راحتی و شادی می کرد، تا حدی شوخ و بذله گو و نکات زیبا و آموزنده بیان می کرد...
کد خبر: ۴۵۴۳۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۶

یادها و خاطره ها
حمیدرضا دستگیر در ماه مبارک رمضان و با زبان روزه، در حالی که سرگرم خنثی کردن مین در منطقه ی قلاويزان بود، بر اثر انفجار مین به شهادت رسید. شدت انفجار به حدی بود که پیکر مبارکش متلاشی شده بود...
کد خبر: ۴۵۴۱۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۵

یادها و خاطره ها
روزی از روزها، وقتی که از خواب بیدار شدم، کسی در سنگر نبود. از سنگر بیرون رفتم شهید خیری را دیدم که نگران بود. گفتم: چه خبره؟ گفت: نورمحمد قربانی همراه چند نفر از دیگر از برادران برای شناسایی رفته اند، ولی هنوز از آنها خبری نشده است...
کد خبر: ۴۵۴۱۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۴

زندگینامه اميرعباس جعفرزاده
پدرشهيد: وقتی سوار کامیون شدم عباس 3 الی 4 مرتبه به بالای کامیون آمد و مرا بوسید انگار می‌دانست که دیگر مرا نمی‌بیند و بعد از آن اوبه عملیات رفت و به فیض شهادت نائل آمد
کد خبر: ۴۵۴۱۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۴